گاهی گمان نمیکنی ولی خوب میشود:
#حکایت
لطیفه😂
حجتالاسلام انصاریان میگفت جمعی از اهل دل رفتیم در یک کوهستان و بقدری فضا معنوی بود که تا صبح دعای جوشن و ابوحمزه میخواندیم و گریه میکردیم.
راننده. که فرد متوسط متمایل به سطح پایین معنوی بود ، نماز مختصری خواند ، شام خورد و خوابید. دوباره صبح نماز مختصری خواند و خوابید.
*یکی از همراهان گفت آقای محترم حیفت نمیاد در این فضای معنوی میخوابی؟ ببین آقایان چقدر گریه کردند!
*راننده گفت چشمشان کور میخواستند این همه گناه نکنند !
🤣🤣🤣🤣🤣🤣
📚#حکایت
چوپانی گوسفندان را به صحرا برد و به درخت گردوی تنومندی رسید. از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد كه ناگهان طوفان سختی در گرفت. خواست فرود آید، ترسید. باد شاخهای را كه چوپان روی آن بود به این طرف و آن طرف میبرد. دید نزدیك است كه بیفتد و دست و پایش بشكند. مستاصل شد و صوتش را رو به بالا کرد و گفت: «ای خدا گلهام نذر تو برای اینکه از درخت سالم پایین بیایم.»
قدری باد ساكت شد و چوپان به شاخه قویتری دست زد و جای پایی پیدا كرد و خود را محكم گرفت. گفت: «ای خدا راضی نمیشوی كه زن و بچه من بیچاره از تنگی و خواری بمیرند و تو همه گله را صاحب شوی. نصف گله را به تو میدهم و نصفی هم برای خودم.» قدری پایینتر آمد. وقتی كه نزدیك تنه درخت رسید گفت: «ای خدا نصف گله را چطور نگهداری میكنی؟ آنها را خودم نگهداری میكنم در عوض كشك و پشم نصف گله را به تو میدهم.»
وقتی كمی پایینتر آمد گفت: «بالاخره چوپان هم كه بیمزد نمیشود. كشكش مال تو، پشمش مال من به عنوان دستمزد.» وقتی باقی تنه را سُرخورد و پایش به زمین رسید نگاهی به آسمان کرد و گفت: «چه كشكی چه پشمی؟ ما از هول خودمان یك غلطی كردیم. غلط زیادی كه جریمه ندارد.»
👌در زندگی شما چند بار این حکایت پیش آمده است؟!
#حکایت طنز😍
خروس و شيرى باهم رفيق شده و به صحرا رفته بودند .
شب که شد خروس برای خوابيدن روى يک درخت رفت و شير هم پاى درخت دراز کشيد .
هنگام صبح خروس مطابق معمول شروع به خواندن کرد .
#روباهى که در ان حوالى بود به طمع افتاد و نزدیک درخت امده و به خروس گفت:
"بفرمائيد پائين تا به شما اقتدا کرده و نماز جماعت بخوانيم!"
خروس گفت :" همان طورى که مى بينى بنده فقط #مؤذن هستم ، پيش نماز پاى درخت است او را بيدار کن ."
روباه که تازه متوجه حضور #شير شده بود ، با غرش شير پا به فرار گذشت .
#خروس پرسید : "کجا تشريف مى بريد؟مگر نمى خواستيد #نماز جماعت بخوانيد؟" روباه در حال فرار گفت :" دارم مى روم تجدید وضو کنم !"😂😂
پ.ن:
دشمنان جمهوری اسلامی ایران همراه با مزدورانِ حرامی داخلی شان بدانند که شکر زیادی میخورند با رمز رفراندوم !
#شیران زیادی پای این انقلاب آماده ی #جانفشانی هستند و الکی دور و بر ایران پرسه نزنند.😁
#حکایت
دانشمندی در بیابان به چوپانی رسید و به او گفت:
چرا به جای تحصیل علم، چوپانی می کنی؟
چوپان در جواب گفت:
آنچه خلاصه دانشهاست یاد گرفته ام.
دانشمند گفت:
خلاصه دانشها چیست ؟
چوپان گفت:
پنج چیز است:
⭕️ تا راست تمام نشده دروغ نگویم
⭕️ تا مال حلال تمام نشده، حرام نخورم
⭕️تا از عیب و گناه خود پاک نگردم،
عیب مردم نگویم.
⭕️ تا روزی خدا تمام نشده، به در خانهٔ دیگری نروم.
⭕️ تا قدم به بهشت نگذاشته ام، از هوای نفس و شیطان، غافل نباشم
دانشمند گفت:
حقاً که تمام علوم را دریافته ای، هر کس این پنج خصلت را داشته باشد از آب حقیقت علم و حکمت سیراب شده.
#حکایت
🌿🌼🌿🌼🌿🌼🌿
گروهی در حال عبور از غار تاریکی بودند که سنگهایی را زیر پایشان احساس کردند.
بزرگشان گفت: اینها سنگ حسرتند. هرکس بردارد حسرت می خورد، هر کس هم برندارد باز هم حسرت می خورد. برخی گفتند پس چرا بارمان را سنگین کنیم؟ برخی هم گفتند ضرر که ندارد مقداری را برای سوغاتی بر می داریم. وقتی از غار بیرون آمدند فهمیدند که غار پر بوده از سنگهای قیمتی. آنهایی که برنداشته بودند حسرت خوردند و بقیه هم حسرت خوردند که چرا کم برداشتند. زندگی هم بدین شکل است، اگر از لحظات استفاده نکینم حسرت می خوریم و اگر استفاده کنیم باز هم حسرت میخوریم که چرا کم. پس تلاشمان را بکنیم که هرچه بیشتر از این لحظات استفاده کنیم...
🌿🌼🌿🌼🌿🌼🌿
از طریق لینک زیر به کشکول بپیوندید .👇
https://eitaa.com/kashkolkashkol