#مرنج_و_مرنجان
حجتالاسلام و المسلمين راشد يزدي براي تشرّف حج به حضور مقام معظّم رهبري (دامتبرکاته) رسيدند و از ايشان رهتوشهاي خواستند. آقا فرمودند: نقل شده است كه بزرگي، بزرگي را نصيحت فرمود و گفت: مرنج و مرنجان. آقاي راشد ميپرسد: آقا، مرنجان در اختيار من است ولي نرنجيدن از ديگران در اختيار من نيست چگونه از كار ديگران آزرده خاطر نشوم؟ آقا فرمود: همان بزرگ چنين اشكالي را مطرح كرد و پاسخ شنيد كه اگر خود را كسي نداني، رنجيده خاطر هم نميشوي.
جناب بسطامي از عارفان معاصر با امام هشتم (علیه السلام) از خانه به مسجد ميرفت. در بين راه خانمي از پشتبام، خاكستر منقل را به كوچه ريخت، غافل از اينكه بايزيد بسطامي درحال عبور بوده است. فردي كه همراه جناب بسطامي بود، مشاهده كردکه بايزيد ميخندد. گفت: او خاكستر بر سر شما ريخته است و شما ميخندي؟ جناب بسطامي فرمود: اين سر و صورتي كه من ميشناسم، سزاوار آتش است، به خاكستري اكتفا كردهاند، شاكرم خدا را.