eitaa logo
کشکول
2.3هزار دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
13.8هزار ویدیو
26 فایل
ارتباط با ادمین 👇 @H_A_Mollaei
مشاهده در ایتا
دانلود
فرهنگی مقاومت و پایداری کد خبر: ۷۹۶۳۹۹۱۰:۵۶ - ۱۵ مهر ۱۳۹۸ ماجرای انهدام کاخ صدام یکی از خلبان‌های عراقی جلوآمد و گفت: «این جا کشور دوم شماست. نگران نباشید این جا نرمال است. ما در هوا با هم دشمنیم، ولی در زمین دوستیم.» به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، در دوران دفاع مقدس ۲۳۰ نفر از کارکنان نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران به اسارت دشمن درآمدند که ۵۶ نفر آنان از خلبانان این نیرو بودند. عموما هم در طول دوران اسارت، اسرای مربوط به نیروی هوایی فاقد مشخصات در سازمان صلیب سرخ بودند و مفقودالاثر تلقی می‌شدند. خلبان آزاده سرتیپ «ابوالقاسم عبیری» یکی ازاین قهرمانان است. او و چند هم‌پروازی‌اش در پی مأموریتی که به آن‌ها ابلاغ می‌شود پس از انهدام هواپیمایشان در داخل خاک عراق به اسارت در می‌آیند. داستان اسارت آن‌ها به این شرح است: «عصر یکی از روز‌های ماه رمضان ۱۳۶۴ بود. چیزی به اذان نمانده بود که عبیری به پست فرماندهی احضار شد. تقریباً می‌دانست به چه علت فرا خوانده شده است. مدتی قبل بر اثر یک سانحه «ایجکت» کرده بود و پایش شکسته بود. تازه داشت خوب می‌شد که مرتب به فرمانده عملیات اصرار می‌کرد که او را برای مأموریت برون مرزی در برنامه قرار دهد. اما او به دلیل آسیب دیدگی این کار را به تعویق انداخته بود. هدف؛ انهدام قصر صدام بلافاصله خود را به پست فرماندهی رساند. دیگر دوستان خلبانش (غفاری، دلخواه اکبری و اشکان) هم آمده بودند. فرمانده همه را در اتاقی جمع کرد و گفت: «مأموریت زدن شهر بغداد توسط شما باید انجام شود. باید مواظب باشید کسی از این عملیات بویی نبرد. غفاری با عبیری پرواز خواهد کرد و دلخواه اکبری با اشکان. صبح فردا به صورت دسته دو فروندی طوری باید پرواز کنید که طلوع خورشید بالای بغداد باشید. هدف زدن قصر صدام است. اگر نتوانستید شهر بغداد را بمباران کنید. هر گاه تهدید شدید سریع برگردید. جناب بابایی تأکید زیادی کرده‌اند که در صورت بروز خطر برگردید. حالا روی نقشه کار کنید.» پرواز به سوی بغداد نیم ساعت به طلوع آفتاب روز ۱۷ خرداد ماه سال ۱۳۶۴ مانده بود. جثه بزرگ دو هواپیمای مجهز به انواع بمب در درون آشیانه‌ها که انتظار چهار خلبان را می‌کشید تا پا در رکاب آن‌ها گذارد و خواب خوش صبحگاهی را بر اهالی بغداد به خصوص صدام سلب کنند. آرام آرام روی «رمپ» پروازی خزیدند و بدون این که با برج مراقبت تماس بگیرند، به ابتدای باند رفتند. ابتدا هواپیمای او و جناب غفاری که شماره یک بود از زمین برخاست و سپس هواپیمای شماره ۲ بال در بال آن‌ها قرار گرفت و به سمت غرب کشور به پرواز در آمدند. کمی اوج گرفتند. ضمن این که شماره ۲ را می‌پایید،۶دانگ حواسش را به دستگاه جنگ الکترونیک دوخته بود تا چنان چه تهدیدی مشاهده کرد، بتواند آن را خنثی کند. تیمسار خسرو غفاری لیدر دسته پروازی و او کابین عقب او بود. انتظار داشت با ورودشان به محدوده شهر بغداد رادار‌های دشمن آن‌ها را بیابند، ولی برخلاف تصورش هیچ علامتی مبنی بر این که در بُرد رادار دشمن قرار گرفته‌اند مشاهده نکرد. این می‌توانست دو دلیل داشته باشد: ۱ـ ارتفاع آن‌ها بیش از حد پایین بود و رادار در ارتفاع پست قادر به شناسایی نیست. ۲ـ دشمن ممکن بود متوجه حضورشان شده باشد، ولی رادارهایش را برای اغوای آن‌ها خاموش کرده باشد. هواپیما آتش گرفت درست به ۱۲ کیلومتری بغداد رسیده بودند. یک دقیقه دیگر لازم بود تا طبق برنامه روی هدف برسند که مجبور به خروج از هواپیما شدند. در این حال هواپیما تکانی خورد و یک پارچه آتش شد و موتور‌ها خاموش شدند. بلافاصله صدای شماره ۲ در رادیو پیچید: شماره یکً هواپیما آتش گرفته بیرون بپرید. عبیری به غفاری گفت: «هواپیما را زدند. سعی کن موتور‌ها را روشن کنی.» عبیری می‌گوید: «دسته گاز جواب نمی‌دهد دارم سعی می‌کنم. هواپیما داره سقوط می‌کنه ارتفاع به ۳۰۰ پا رسیده. موقعیت چیه؟» جواب می‌شوند که ۱۲ کیلومتر به هدف بین بعقوبه و بغداد. در این حال شماره دو چرخی زد و گفت: «شماره یک! اوضاع خیلی وخیمه هر چه سریع‌تر هواپیما را ترک کنید.» در یک لحظه سرهنگ عبیری دستش را به دستگیره صندلی پران برد و آن را کشید. هواپیما به زمین اصابت کرد و به کوهی از آتش تبدیل شد. کمی بالاتر، او و تیمسار خسرو غفاری چترشان به زحمت باز شده بود و به طرف زمین می‌آمدند. سرهنگ احساس کرد غفاری روی آتش فرود می‌آید فریاد زد: «خسرو ... یه کاری کن. داری توی آتش می‌افتی.» خوشبختانه به خیر گذشت و حدود ۲۰۰ متر آن طرف‌تر به زمین خورد. هواپیما روی دهی به نام «کشکول» سقوط کرد و تعدادی از عراقی‌ها کشته شدند. آغاز اسارت
هنوز روی زمین خودشان را جمع و جور نکرده بودند که دیدند چند عراقی مسلح درحالی که اسلحه‌های خودشان را بالا گرفته بودند به طرف آن‌ها می‌آیند. همراه آن‌ها تعدادی زن و بچه هم بودند. سرهنگ به سرعت نقشه و مدارکی را که داشتند زیر خاک پنهان کرد. عراقی‌ها درحالی که تیراندازی هوایی می‌کردند به طرف آن‌ها آمدند. پیر مردی عراقی با وانت خودش را به آن‌ها رساند و با زبان اشاره و عربی آن‌ها را به درون ماشین فراخواند. بلافاصله داخل ماشین شدند. پیرمرد شیشه‌ها را بالا کشید و در‌ها را بست. چند لحظه بعد جمعیت دور ماشین حلقه زده بودند و به شیشه‌های ماشین چنگ می‌انداختند. پیرمرد با آن‌ها صحبت کرد، اما آن‌ها دست بردار نبودند و اجازه نمی‌دادند ماشین حرکت کند. سرانجام تعداد ازآن‌ها سوار وانت شدند و اجازه دادند وانت حرکت کند. مسیری را که نمی‌دانستند کجاست در پی گرفتند. ماشینی از نوع «بی- ام- و» سد راه وانت شد و سرنشینان آن سعی داشتند که آن‌ها را از پیرمرد بگیرند. اما پیرمرد نپذیرفت. کمی جلوتر رفتند تا این که به پاسگاهی در حومه بغداد رسیدند. چند نفر با لباس شخصی جلوی پاسگاه ایستاده بودند. معلوم شد پیرمرد از ابتدا قصد داشته آن‌ها را به پاسگاه تحویل دهد. یکی از آن‌ها نزد غفاری رفت و گفت: «چطور شد؟» منظورش این بود که چگونه مورد هدف قرار گرفتید؟ خسرو از روی تمسخر با دهان روی دستش کشید و همانند ساز دهنی صدایی در آورد و گفت: «این جوری.» در پاسگاه بودند تا این که هلی کوپتر آمد و آن‌ها را سوار کرد و چند دقیقه بعد هم در پایگاه الرشید به زمین نشست. خلبان‌ها دورشان حلقه زدند و به آن‌ها دست دادند. چون زبان انگلیسی بلد بودند، راحت‌تر می‌توانستند حرف‌های آن‌ها را بفهمند. یکی از آن‌ها جلوآمد و گفت: «این جا کشور دوم شماست. نگران نباشید این جا نرمال است. ما در هوا با هم دشمنیم، ولی در زمین دوستیم.» شروع بازجویی‌ها سرهنگ ترجیح می‌داد در بازجویی‌ها ساکت باشد تا خسرو جواب دهد. زیرا او هم فرمانده دسته پروازی بود و هم ارشد او. فرمانده پایگاه پرسید: «چند خلبان دارید؟» خسرو پاسخ داد: «به اندازه کافی. - مثلاً چه تعداد؟ - رادیو بی بی سی گفته ... نفر. - از خودت بگو نه از رادیو - حتماً آن‌ها بیشتر خبر دارند! چشم‌هایشان را بستند و سوار ماشین کردند. حدود نیم ساعت آن‌ها را این طرف و آن طرف چرخاندند و سپس آن‌ها را به وزارت دفاع بردند. در وزارت دفاع او را به اتاقی منتقل که تعداد زیادی از افسران نیروی زمینی عراق آن جا بودند. هر یک سوالی از او می‌رسید. وقتی با جواب‌های دو پهلو مواجه می‌شدند می‌گفتند: «این اطلاعات تو درست نیست.» ما جواب میدادیم: «شما از کجا می‌انید درست نیست؟ اگر درستش را می‌دانید چرا از ما می‌پرسید؟» آن‌ها می‌گفتند: «خلبانی که به بغداد می‌آید باید خیلی بیشتر از این‌ها اطلاعات داشته باشد!» ما هم جواب می‌دادیم: «ما همین قدر اطلاعات داریم. نوبت پروازم بود آمدیم. از چیز دیگری خبر نداریم.» یکی از آن‌ها پرسید: «ایران ادعا کرده موشکی ساخته که هواپیما‌های ما را در ارتفاع ۱۵۰ هزار پایی می‌تواند بزند. آیا درست است؟» می‌گفتیم: «ما هم این مطلب را از رادیو شنیده‌ایم.» عراقی‌ها وقتی دیدند نمی‌توانند، دست به حربه‌ای جدید زدند. - ما این جا وسایلی داریم که می‌توانیم از شما حرف بکشیم. - وقتی چیزی نمیدانیم شما هر کاری کنید جوابمان همین است. اصرار زیادی داشتند که قاسم عبیری را برای مصاحبه تلویزیونی راغب کنند. هر بار به یک بهانه به سراغش می‌رفتند. می‌گفتند: - اگر مصاحبه کنی خانواده‌ات از وجودت با خبر می‌شوند. او می‌دانست که اگر مجبور به مصاحبه شود حتماً از او خواهند خواست که به مملکتش بد بگوید. به همین دلیل از این کار سرباز می‌زد. پس از چند ماه که به اردوگاه رفت، تازه فهمید علت اصرار آن‌ها برای مصاحبه چه بوده است. آن‌ها به مردم عراق اعلام کرده بودند هواپیمایی در نزدیکی عراق سرنگون شده و خلبانانش اسیر شده‌اند و به زودی با آن‌ها مصاحبه می‌شود. روز بعد تیمساری عراقی به سراغ قاسم عبیری رفت و گفت: «این سلول مثل یک لیوان است. اگر مصاحبه نکنی آن قدر این جا می‌مانی تا بپوسی!» غیرتش اجازه نمی‌داد مصاحبه کند. این عقاب دربند ۵ سال در اسارت‌گاه‌های بعثی‌ها صبر کرد تا اینکه همراه با سایر اسرا به میهن باز گشت. این خبر را به اشتراک بگذاریدsnn.ir/003LB9 اخبار مرتبط «اوج ۱۱۰» با حضور فرمانده نیروی هوایی ارتش کلید خورد ماجرای شعار «جبهه می‌ری، بسیج نرو!» دستاورد‌های عملیات «نصر ۸»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*اینم یه طنز یا سوتی خنده دار از حاج سعید قاسمی 😋😀😃😁😆*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸جمعیت عجیب و غریب مردم یمن در جشن ولادت پیامبراکرم(ص) ☝️تجمعات عظیم یمنی ها در مراسم مولد النبی (ص) 😍 به همین مناسبت پرچمهای سبز دست میگیرند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️اعترافات عجیب سید محمد حسینی رهبر جنبش ری استارت در خصوص پروژه‌ی کشته سازی و شروع اغتشاشات و هدف اغتشاشات... 🔝از کنار اعترافات این خائن نباید به سادگی عبور کرد!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هیچ‌وقت عوض نشو! رفتم توی مغازه کامپیوتری گفتم: ببخشید این گوشی همراهم یهویی خاموش شد مغازه‌د‌ار گفت: باشه یه نگاهی بهش می‌ندازم. ممکنه LCD سوخته باشه، اگه سوخته بود عوضش کنم؟ گفتم بله لطفاً، خیلی احتیاج دارم گفت فردا بعد از ظهر بیایید تحویل بگیرین با خودم گفتم خوب یه ۷۰۰ ۸۰۰ تومنی افتادم تو خرج و ‌روز بعدش رفتم و خلاصه تبلت رو سالم بهم تحویل داد. گفتم: هزینه‌ش چقدر میشه گفت: هیچی، چیز مهمی نبود فقط کابل فِلَتش شل شده بود، سفت کردم همین تشکر کردم و اومدم بیرون... نشستم تو ماشین ولی دلم طاقت نیاورد، میتونست هر هزینه‌ای رو به من اعلام کنه و منم خودم رو آماده کرده بودم... کنار پاساژ یک شیرینی فروشی بود، یک بسته شکلات گرفتم و دوباره رفتم پیشش، گذاشتم رو پیشخوان و بهش گفتم: دنیا به آدم‌هایی مثل شما نیاز داره... لطفاً هیچوقت عوض نشو از بالای عینکش یه نگاهی بهم انداخت و متوجه موضوع شد. گفت؛ حرف پدرم رو بهم زدی که چند وقت پیش فوت شد اونم میگفت همیشه خوب باش و عوض نشو حتی اگه همه بهت بدی کنن در راه برگشت به این فکر می‌کردم که تغییر در آدم‌ها به تدریج اتفاق می‌افته، تنها چیزی که میتونه ما رو در مسیر درستکاری و امانتداری حفظ کنه یک جمله ساده از عزیزترین آدم زندگیمونه... آدمِ خوب! هیچ وقت عوض نشو... "از هزاران، یکنفر اهل دل اند مابقی تندیسی از آب و گِل اَند" تقدیم به تمام خوبان و کسانی که در مسیر خوبی هستند ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️میگن افغانستانیا میخوان ایران رو بگیرن یا ممکنه شورش کنن!! پاسخ رو در کلیپ بالا ببینید
چه رسم باحالی دارن یمنی ها 😍😍 🌿در سالروز میلاد رسول الله همه کوچه خیابونا و ساختموناشونو چراغانی میکنن. اونم چراغهای سبز رنگ 😍 🚛حتی روی ماشینا همین برنامه رو دارن. شبها همه جا سبز رنگ میشه 😍 💚 رژه خودرویی شبانه هم داشتن و نام مبارک حضرت محمد (ص) رو با ماشیناشون نوشتن 😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کیا خاطراتشون زنده شد؟ اول هفتتون شادِ شاد... ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اولین سرویس بهداشتی هوشمند در اتوبان کسایی تبریز راه اندازی شد ‌امیدهست که در حفظ ونگهداریش همگی کوشا باشیم.👌👍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌بافت این فرش در دوره ریاست جمهوری خاتمی شروع شده است در اواخر دوره روحانی به آمریکا هدیه شده. بافت این فرش ۱۴ سال طول کشیده ( از ۲۰۰۲ شروع شده و ۲۰۱۶ تمام شده است ) و تصاویر همه ی روسای جمهور جنایتکار آمریکا طی ۲۵۳ سال با ظرافت تمام در آن بافته شده است تاریخی که در آن گفته می‌شود( ۲۰۲۱) ۳۰تیر ۱۴۰۰است درست ۱۲ روز به پایان ریاست جمهوری روحانی خیانت پیشه به نقش پرچم ایران هم توجه بفرمایید همه نخ این قالی از بهترین ابریشم میباشد.😳. 🔥هزاران لعنت و ننگ و نفرین بر آنها که این همه خوش خدمتی کردند برای کسانی که فلج کننده ترین و ظالمانه ترین تحریم های دنیا را به مردم ایران اسلامی تحمیل کردند. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌این هم دستمزد اصلاح‌طلب تروریست به آمریکای جنایتکار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درآمد نجومی کودک کار که زیرمجموعه باندهای کودکان کار هستند/ روزی ۶ میلیون تومان 😧 🔹به پلیس میگه بیا روزی یه میلیون بهت میدم کنار من باش تا بهزیستی منو نبره! نمیدانم بخندم یا گریه کنم ازاین خبر😂😲😧
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این ویدئو رو ببینید کمی روحیه شارژ کنید👌😁 😂😂 شب عیده باهم بخندیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایت غرورآفرین وزیر امور خارجه از حمله ایران به عین‌الاسد چند دقیقه بعد از حمله مقامات کاخ سفید پیام دادند که دیگر نزنید، به عملیات پایان دهید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 🎬گفتگو دو جنین در شکم مادرشون 👌چقدر این گفتگو آشناس...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حادثه‌ای که به‌خیر گذشت تصاویر مربوط به کمربندی هزارسنگر به محمودآباد محدوده بنکداران مواد غذایی است که با هوشیاری راننده سمند از تصادفات و حادثه جانی پیشگیری شد
♦️وقتی سرلشکر مهدی باکری فرمانده نام‌آور لشکر ۳۱عاشورا به پشت تریبون رسید، قبل از هر اقدامی خم شد و پتوی کهنه سربازی را که به احترام فرمانده زیر پایش انداخته بودند را برداشت و با وقار و مهارت خاصی آن را تکان داد و خیلی آرام تایش کرد و به جای زیر پایش بر روی تریبون نهاد و آنگاه با لحنی آرام جمله‌ای را گفت که هرگاه و در هر شرایطی برای هر کسی گفته ام متأثر شده است. 🔹خاک بر سرت مهدی آدم شده‌ای که بیت‌المال را به زیر پایت انداخته‌اند؟ 🏷خاک را بخیسانیم و بر سر آن دسته از کارمندان و مسئولانی بریزیم که پا روی خون و هدف شهدا می‌گذارند.