#فاطمیه
#یا_زهرا
🔺نامه ی غاصب دوم لعنت الله علیه
به معاویه ی ملعون
این نامه را به جوهر کینه نوشتهام
از روزهای خوب مدینه نوشتهام
روزی که اختیار به دست سقیفه بود
روزی که چشممان به رداع خلیفه بود
هم فکر غصب حق علی بود در سرم
هم بود ابو عبیدهی جراح یاورم
بر روی سنت حسنه پا گذاشتم
تصمیم را به عهدهی شورا گذاشتم
غیر از علی و فاطمه همراهمان شدند
اهل مدینه لشکر خودخواهمان شدند
گفتم: ز یار غار حمایت کند علی
باید به زور هم شده بیعت کند علی
از این جهت روانه شدم سمت خانهاش
گرد آمدیم پشت در آشیانهاش
پشت سرم مهاجر و انصار آمدند
حتی به یاریام در و دیوار آمدند
هر لحظه لحظه بیشتر و بیشتر شدیم
در پیش چشم فاطمه سیصد نفر شدیم
گفتم: علی خانهنشین را خبر کنید
مثل بقیه بیعت بیدردسر کنید
گفتم: که ختم قائله در دست حیدر است
بیعت علی اگر نکند کار ابتر است
آمد صدای فاطمه از پشت در به گوش
میگفت از امامت و حق پسر عموش
حکم امامت ازلی را به ما نداد
یک تار موی شخص علی را به ما نداد
گفتم به حال خویش نباید رها شود
وقتش رسیده شعلهی آتش به پا شود
در بین دود فکر علی بود فاطمه
همواره گرم ذکر علی بود فاطمه
گرم حمایت از علیاش عاشقانه بود
تنها علاج کار فقط تازیانه بود
کاشانهاش همین که پر از بوی دود شد
با تازیانه بازوی زهرا کبود شد
این سو مغیره گرم بگو و بخند شد
آن سو صدای نالهی زهرا بلند شد
چیزی نمانده بود فضا ملتهب شود
با گریههای فاطمه دل منقلب شود
اما علی و شوکتش آمد به خاطرم
شور و شکوه ضربتش آمد به خاطرم
تیغ دو دم به خاطرم آمد چه کار کرد
اهل قریش را به مصیبت دچار کرد
پس با تمام کینه و بغضی که داشتم
آنجا همه توان خودم را گذاشتم
بر سینهی زمین و زمان دست رد زدم
بر درب نیم سوخته محکم لگد زدم
طوری لگد زدم که همان پشت در نشست
طوری لگد زدم پس از آن پهلویش شکست
طوری زدم معاویه در خورد بر سرش
تأثیر ضربههای لگد کرد پرپرش
طوری زدم که داغ دلش بیشتر شود
طوری لگد زدم که علی بیپسر شود
طوری لگد زدم که سیر از کتک شود
طوری لگد زدم جگرم هم خنک شود
حتی کنار ضربهی سنگین کاریام
مسمار درب سوخته آمد به یاریام
ریحانهی رسول که رنگش پریده بود
داغی میخ در نفسش را بریده بود
افتاد در به روی تنش، رد شدم از آن
داخل شدیم داخل منزل که ناگهان
از پشت در بلند شد آنجا مجدداً
با پهلوی شکسته که شد سد راه من
با ضربهی مجدد من خورد بر زمین
مرد ایستاده بود که زن خورد بر زمین
یک ضربه روزگار علی را سیاه کرد
سیلی زدم به فاطمه، حیدر نگاه کرد
✳️@kashkolpidief✳️