eitaa logo
کشکول اهل البیت
186 دنبال‌کننده
934 عکس
313 ویدیو
17 فایل
نکات ناب در کشکول https://eitaa.com/joinchat/3132817415Ca5295fd2a1 ارتباط با باقری @admin2020
مشاهده در ایتا
دانلود
بیماری فضل بن یحیی و نارضایتی پدر بر سینه فضل بن یحیی برمکی (برص) پدید آمد بسیار رنجیده خاطر گشت و حمام رفتن را به شب انداخت تا کسی مطلع نشود، پس ندیمان را جمع کرد و گفت امروز در عراق و خراسان و شام و پارس کدام طبیب را حاذقتر می دانند و بدین تخصص چه کسی مشهورتر است؟ گفتند جاثلیق پارس که در شیراز است. کس فرستاد و حکیم جاثلیق را از پارس به بغداد آورد و با او در تنهائی و سربنشت و بر برای امتحان گفت مرا در پایم سستی می باشد تدبیر معالجت چه باید کرد؟ جاثلیق گفت از تمام لبنیات و ترشیها پرهیز باید کرد و غذا نخود آب باید خورد و از گوشت مرغ یکساله و حلوا و زرده تخم مرغ را به انگبین باید تهیه کرد و خورد چون ترتیب این غذاها نظام پذیرد دوا بکنم فضل گفت چنین کنم. پس فضل بر عادت همیشه از تمام آن چیزها خورد و هیچ پرهیز نکرد، شوربای غلیظ ساخته بودند و از کوامخ و رواصیر احتراز نکرد. روز دیگر که جاثلیق آمد قاروره (شیشه نمونه ادرار) خواست و آزمایش نموده رویش برافروخت و گفت من این معالجه نتوانم کرد، تو را از تمام ترشی ها و لبنیات نهی کرده ام و تو شوربا خوردی و از کامه و انبجات پرهیز نکنی معالجت موافق نیفتد. پس فضل بن یحیی بر حدس و حذاقت آن بزرگ، آفرین گفت و مرض خویش را با او در میان نهاد و گفت تو را بدین مهم خواندم و این امتحانی بود که کردم. جاثلیق دست به معالجت برد و آنچه در این باب بود کرد چندی گذشت هیچ فایده نداشت و حکیم جاثلیق بر خویش همی پیچید که این نحوه درمان نبود که اینقدر کشید تا روزی با فضل بن یحیی نشسته بود گفت ای بزرگوار آنچه معالجت بود کردم هیچ اثر نکرد، مگر پدر از تو ناخشنود. را خشنود کن تا من بیماری را از تو ببرم. فضل آن شب برخاست و نزدیک پدر رفت و در پای او افتاد و رضای او بطلبید و آن پدر پیر از او خشنود گشت. جاثلیق او را به همان ادویه معالجت کرد روی به بهبودی گذاشت چندی برنیامد که شفای کامل یافت. پس فضل از جاثلیق پرسید که تو چه دانستی سبب علت ناخشنودی پدر است؟ جاثلیق گفت من هر معالجتی که بود کردم و سود نداشت گفتم مرد بزرگ لگد از جایی خورده است، بنگریستم هیچ کس نیافتم که شب از تو ناخشنود بوده و به رنج بخوابد بلکه از صدقات و بخشش ها و تشریفات تو بسیار کس آسوده است تا خبر یافتم که پدر از تو بیازرده و میان تو و او مشکلی هست. من دانستم که از آن سبب است و اندیشه من خطا نبود. بعد از آن فضل بن یحیی را توانگر کرد و به پارس فرستاد.