هدایت شده از کشکول صلوات بر محمدوآل محمدص
✍هوالکریم
#داستان_هفتادوپنجم
#داستان_پادشاه_و_وزیرش
.........................................................................
پادشاهی امر کرد افراد را با جِدّيَت
ده سگِ وحشی نمایند از برایش تربیت
هر وزیری اشتباهی سر زند از او به کاخ
پیش سگهایش بیندازد به رو ، کد بسته ، آخ
تا خورندَش با تمام ِ وحشت آن درّنده ها
از تـنَش چیزی نماند غیر ساق و دنده ها
از قضا روزی وزیری اشتباهی کرد سخت
حال سلطان را برآشفت آن وزیر شور بخت
گفت، در آن مهلکه او را بیندازید زود
روی ناچاری وزیر آنجا زبان غم گشود
گفت سلطان را، که "قربانت شوم " ده سال هست
خدمتت را کرده ام با جسم و جان و پا و دست
حال ، خواهش میکنم، ده روز ، تا اجرای حکم
مهلتم ده تا نگویندم که شد صُمٌ وَ بُکمْ
گفت ده روز از برای خدمتت بخشم تو را
تا نگویندم که سلطان سخت، میگیرد چرا؟
ناگهان فکری به ذهنش آمد آن محکوم ِ زار
رفت دیدارِ نگهبان ِ همان سگ های هار
گفت او را ، می شوی بیچاره ای را دستگیر؟
خدمتِ سگهای خود را می سپاری بر وزیر ؟
آن وزیر ِ بی نوایِ دردمند اینک منم
می دهی آیا نجات از مهلکه، جان و تنم ؟
گفت آخر، این به حال سخت تو دارد چه سود؟
گفت می گویم تو را آینده ای بسیار زود
پُستِ خود را داد تحویل ِ وزیر آن پاسبان
کرد، ده روزی به سگها، خدمت ازاعماق جان
جمله اسبابِ خوشی و راحتی و نان و آب
شستشویِ دست و پا و مو و کرک و جای خواب
را مهیا کرد عالی از برایِ آن وحوش
روز موعود آمد و آن شاه ، با جوش و خروش
گفت، آوردَند او را حکم، اجرا شد به قصر
با خیال اینکه سگها می خورندَش تا به عصر
دید سلطان با تعجب ، ناگهان امری غریب
گفت او ، سگهای ما را داد ، انگاری فریب
از چه رو افتاده اند اینها به پایش سر به زیر؟
پس چرا اقدامی از سگها نشد ضدّ وزیر؟
با خشونت گفت او را ، پس چه مکری کرده ای
یک به یک سگها، شدندَت چون غلام و برده ای
داد پاسخ ، جان نثارت ، خادمِ سگها شده
در طی ِ ده روز ، حاکم بر دلِ آنها شده
قدر خدمت می شناسند این وحوش امّا چه سود
خادم ِ ده ساله ات را یک خطایش لِه نمود
اشتباهم از جهالت بود و پوزش خواهمت
با همین حال اینک آن سلطان خود می دانمت
اشتباهم گر خیانت بود، حق ، با حاکم است
گر که سهواً بود امّا، عفو ، مزد خادم است
قلب سلطان نرم شد سر را به زیر انداخت رفت
خادمِ صدیقِ خود را کاملا بشناخت رفت
برگه ی آزادی اش را کرد امضاء آن طرف
خادم ِ خدّامِ خود شد حاکم آنجا با شرف
#عباس_بهمنی
#مثنوی_بهمنی
🔻🔻🔻 🔻🔻🔻
══🍃💚🍃═════
@dastanayekhobanerozegar
══🍃💚🍃═════
با سلام
شما ودوستان ارجمندتان به کانال
#داستانای_خوبان_روزگار
#در_ایتا
دعوتید...
@dastanayekhobanerozegar
🌹❤️🤍💚💜💜💚🤍❤️🌹
هدایت شده از کشکول صلوات بر محمدوآل محمدص
🌹🔷🌹🔷🌹🔷🌹🔷🌹
#داستان_١٠٢
💠 #تو_در_روز_عاشورا_شهید_خواهی_شد💠
🌸بعــد از شــهادت اصغر وصالی، ابراهيــم (هادی) را ديدم كه با صداي بلنــد گريه ميكرد.
ميگفت:
هيچكس نميداند كه چه فرماندهاي را از دست دادهايم، انقلاب ما به امثال اصغر خيلي احتياج داشت.
🌸اصغر در حالي كه هنوز چهلم بردار شهيدش نشده بود توفيق شهادت را در #ظهر_عاشورا به دست آورد.
🌸ابراهيم براي تشييع به تهران آمد و اتومبيل پيكان اصغر را كه در گيلانغرب بــه جا مانده بود به تهــران آورد.
در حالي كه به خاطر اصابت تركش، تقريبًا هيچ جاي سالم در بدنه ماشين نبود!
پس از تشييع پيكر شهيد وصالي سريع به منطقه بازگشتيم.
🌸ابراهيم ميگفت:
اصغر چند شب قبل از شهادت، برادرش را در خواب ديد.
برادرش گفته بود:
اصغر، تو روز عاشورا در گيلان غرب شهيد خواهي شد.
📙 #از_کتاب_سلام_بر_ابراهیم ۱
🌹صلوات یادمون نره
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
با سلام
شما ودوستان ارجمندتان به کانال
#داستانای_خوبان_روزگار
#در_ایتا
دعوتید...
@dastanayekhobanerozegar
هدایت شده از کشکول صلوات بر محمدوآل محمدص
محمدرضا فرج زاده:
#یکی_برای_همه...!
علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه پس از ارتحالشان در خواب فرمودند:
« #یک_صلوات_برای_همه_شهیدان_کافی_است».
📚زمهر افروخته، ص ۲۲۲.
حجت الاسلام تقی زاد:
یکبار از ایشان (علامه طباطبایی ره) تقاضای ذکر کردم،
فرمودند:
«بالاترین ذکر خدا صلوات بر محمد و آل محمد است»!
📚آشنای آسمان، ص ۱۶۰.
🎙استاد فاطمی نیا رحمة الله علیه:
من از جناب علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه شنیدم که می فرمود:
«ذکر صلوات از جامع ترین اذکار است.»
سخنرانی ۱۸/ محرم / ۱۴۲۸.
علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه:
«باطن دنیا،
#صلوات_بر_محمد_و_آل_محمد صلی الله علیه و آله و سلم است و جامع ترین ذکر، ذکر صلوات است».
📚زمهر افروخته، ص ۲۲۳.
💐 #به_روح_ملکوتی_و_لطیف_علامه_طباطبایی_و_استاد_فاطمی_نیا_رضوان_الله_علیهما_صلواتی! _هدیه بفرمائید.
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
با سلام
دوستان ارجمند خودرا با کانال
#داستانای_خوبان_روزگار
#در_ایتا
آشنا بفرمایید...
@dastanayekhobanerozegar