eitaa logo
کشکول صلوات بر محمدوآل محمدص
228 دنبال‌کننده
24.4هزار عکس
23.5هزار ویدیو
190 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم درشب #میلادحضرت_امام_حسن_عسگری_ع #پدرحضرت_صاحب_الزمان_عج #درسال_١۴٠١ این کانال درایتاراه اندازی می‌شود. #بیادشهیدبسیجی_علیرضا_فرج_زاده_وپدرمرحوممون_کربلایی_حاج_هوشنگ_فرج_زاده. که در ایام چهارمین سالگرد درگذشتش هستیم #صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
@shohadac از قدیم گفتن عجله کار شیطونه😁😂
📿بخوانیم برای شهید... بخوانیم نماز لیلة الدفن را به نیت شهید مدافع حرم فرزند صادق ---------------------------------- کانال شهدایی قهرمان من ✅ جهت عضویت در کانال شهدایی ما بر روی متن بالا کلیک کنید
جفت گیری مرغ عشق چگونه شروع می شود؟ قدم اول و مهم در داشتن یک جفت گیری موفق، انتخاب پرنده هایی بالغ و سالم می باشد. زیرا اولا مرغ عشقی که زیر یکسال داشته باشد شاید بخوبی قادر به جفت گیری نباشد و دوما مرغ عشق های بیمار همیشه بی حال و گوشه نشین خواهند بود و شما را نا امید خواهند ساخت. س از اطمینان از نر و ماده بودن یک جفت مرغ عشق و کسب اطلاعات لازم در مورد بالغ و سالم بودن آنها، می توانید نسبت به قرار دادن آنها در یک قفس بزرگ و مناسب اقدام کنید. با رعایت شرایط فوق، مرغان عشق در ظرف یک هفته اقدام به جفت گیری خواهند نمود و مرغ عشق ماده برای تخم گذاری به لانه چوبی از پیش تهیه شده پناه خواهد برد. فرایند جفت گیری مرغ عشق ها مانند سایر پرندگان به سرعت صورت نخواهد گرفت و کمی زمان بر خواهد بود. مثلا شاید مرغ عشق ها در ابتدا با یکدیگر دوست شوند و حتی از نوک همدیگر نیز تغذیه کنند ولی هیچ کدام نسبت به جفت گیری پیش قدمی نکنند. در برخی مواقع نیز پرنده نر آماده جف گیری می باشد ولی پرنده ماده با دوری و پرخاشگری مانع از این کار می شود. مرغ عشق نر برای تحریک مرغ عشق ماده در اطراف او می رقصد، سرش را مدام تکان می دهد، پر های قسمت سر خود را به حالت پف کرده در می آورد و همراه با رقصیدن در اطراف او آواز های مختلفی سر می دهد. نوکش را مداما به نوک مرغ عشق ماده می زند. ولی طولی نخواهد کشید که پرنده ماده در برابر بازیگوشی ها و تحریکات مرغ عشق نر تسلیم خواهد شد و خود را برای جفت گیری آماده خواهد نمود. ادامه در پست بعدی پرورش دهندگان مرغ عشق حتما از کانال ما بازدید کنید👇👇👇👇 کانال مرغ عشق بازان
🔴 یک مار شجاع یک ماهی رو از غرق شدن نجات داد!!! 🔹 «این چیزیه که امروز میتونه به من و شما القا کنه...» اوخواهدآمد •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• {🌹اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفࢪَج🌹} ❤️اَللّهمَّ اجعَل عَواقِبَ اُمورِنا خَیراً❤️ به گروه یاوران ومحبین حضرت ولیعصرعج بپیوندید. 👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1967587596C5cd3e7c975 لطفابه دوستانتان معرفی کنیدمتشکر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایت همسر شهید «میلاد حیدری» از لحظه شهادت ---------------------------------- 👈کانال شهدایی قهرمان من👉 ✅ جهت عضویت در کانال شهدایی ما بر روی متن بالا کلیک کنید
🔰 آیت‌الله حاج آقا مجتبی تهرانی ره : اگر من این تعبیر را عرض کنم، تعبیر ساده و پایینی است ولی خوب است ؛ "عبد هر گره کوری که داشته باشد در ماه مبارک رمضان با رب خود در میان بگذارد آن را باز می‌کند ". | حتماعضوشوید👇 🔰 eitaa.com/joinchat/1246953475Cf749f8ac9b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ببینید بدرفتاری با همسر و فرزند چه بلایی بر سر تجربه‌گر مرگ موقت آورده؟ مهربانی باخانواده رو فراموش نکنیم ... 💠💠 کانال 👇👇👇👇 @kashkooleayevahadis 🌿🍀🌿🌿🌿🌿🍀🌿 👇👇👇 👇👇👇 💐 @kashkoolesalavat 💐 @kashkoolesalavat 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 https://eitaa.com/joinchat/229900502Cd65c126daa 👆👆👆👆👆
من نگویم رمضان بی تو پر از درد و غم است لیک فردی به سر سفره افطار کم است گُم شده معنی"عظمته و کرمته ماه تو بیا کزغم تو عشق به مهمانی کم است عاشقان💞مهدی(عج)👇 @zohornazdikast313
4_5888813119626544900.mp3
3.88M
🎤استغفرالله العظیم 🎙️ با صدای کانال ظهور نزدیک است۳۱۳ 👇 @zohornazdikast313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب جمعه شب زیارتی ارباب بگیر دستمو ببر مرا به سوی کربلا به آبروی تربتت ، به آبروی کربلا 🎤 🌙 کانال ظهور نزدیک است 313 👇 @zohornazdikast313
به حُسنِ خُلق شود بین مردمان مَشهور کسی که بارِ لبـش ذکر”یا حَسن”بشود @Akhbarevijeh1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸این مبلغ را نذر شما کردم🔸 📝 دکتر علی حائری شیرازی (فرزند مرحوم آیت الله حائری شیرازی) از پدر 🔹 مدتی بعد از آنکه پدر امامت جمعه را رها کردند، در قم رحل اقامت گزیدند. متاسفانه بعضاً هم تنها بودند! گاه گداری من و بچه ها سری می زدیم ... به واسطه ی بیماری ای که داشتند رژیم غذایی سختی هم گرفته بودند و مثلاً بین گوشتها فقط مجاز به خوردن شکمبه گوسفند بودند بلکه مداومت به آن مانند یک دارو . خب شکمبه ها را هم به جهت ارزان تر شدن و هم به جهت تمایل شخصیشان، پاک نکرده می گرفتند و خودشان پاک می کردند. از نیمه های شب چند ساعتی به حمام زیر زمین میرفتند و آنها رو خوبِ خوب تمیز می کردند و بار می گذاشتند و صبح، چنانچه همچو منی مهمانشان بود، با هم می خوردیم ... 🔹 در این ایام، اموراتشان هم نوعاً از سخنرانی هایی که دعوت می شدند می گذشت. پاکت سخنرانی را هم در جیب بالای قبایشان می گذاشتند. من هم به رسم فضولی، بعضاً پاکت را چک می کردم تا ببینم وسعت دخل و خرج به چه میزان است؟ این بار در پاکت فقط یک تراول پنجاهی بود و میبایست تا سخنرانی بعدی با همین مبلغ مدیریت میکردیم ... بماند. 🔹یک روز صبح گفتند: فردا جلسۀ کمیسیون خبرگان دارم و می‌خواهم یک حمام اساسی بروم. تو هم میای؟! اول استقبال نکردم ... بعد ادامه دادند، در یکی از کوچه های فرعی گذر خان، یک حمام عمومی قدیمی هست. قبلاً یکبار تنهایی رفتم؛ خوب دَم می شود، دلاک کار بلدی هم دارد. احساس کردم تنهایی سختشان است که بروند؛ پذیرفتم همراهیشان کنم. بقچه ای از حوله، لباس و صابون فله‌ای با خود بردیم. وقتی وارد شدیم، روی در نوشته بود: «هزینه هر نفر، دو هزار و پانصد تومان». پیش قدم شدم و حساب کردم. پدر راست می گفت. آنچنان حمام دم داشت که گویی به سونای بخار رفته ایم. دلاک پیرِ کار بلد هم روی هر نفر قریب نیم ساعت تا سه ربع ساعت وقت می گذاشت! حمام خیلی خیلی خوبی بود. آدم واقعاً احساس سبکی و نشاط میکرد. 🔹 در وقت خارج شدن، دم در به من گفتند انعام دلاک را حساب کردی؟ گفتم نه! گفتند: صدایش کن. پیرمرد را صدا کردم آمد. پدر دست در جیب کرد و همان پاکت تراول پنجاهی را به او داد! او تراول را گرفت، بوسید، بر چشم گذاشت و نگاهی به بالا کرد و رفت. من هاج و واج و متعجب به پدر نگاه می کردم. گفتم زیاد ندادید؟ گفتند نه! بعد مکث کردند و گفتند: مگر چقدر بود؟ گفتم پنجاه تومان؛ و این هر آنچه بود که در پاکت داشتید! نگاهی تیز و تند کردند. پنج یا پنجاه؟ پنجاه!! نچ ریزی گفتند و برگشتند بسمت حمام. چند قدم نرفته، توقف کردند، برگشتند نگاهی به بالا کردند، بعد به سمت من آمدند. گفتند: «دیگه امیدوار شده، نمیشه کاریش کرد، بریم» 🔹 وارد گذر خان شدیم به فکر مخارج تا شب بودم. هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که کسی از حجره‌ای با لهجه غلیظ اصفهانی بلند داد زد: «حَجا آقا! حَجا آقا! خودش را دوان دوان بما رساند و رو به من کرد و گفت: «آقای حائری شیرازی هستند؟» گفتم: بله. گفت: «حاج آقا یه دقه صبر کنید»! رفت و از میز دکان، پاکتی آورد و به پدر داد. پدر با نگاهی تند گفت: «من وجوهات نمی گیرم!» گفت: «وجوهات نیست، نذر است». گفتند: «نذر؟» گفت: «دیروز برای باری که داشتم، در گمرک مرز اشکالی پیش آمد. شما همان موقع در شبکه قرآن مشغول صحبت بودید. مال، خراب شدنی بود. نگاهی به بالا کردم که اگر مشکل همین الان حل شود، مبلغی را به شما بدهم. همان موقع، حل شد و شما امروز از این جا رد شدید!!» پدر متبسم شد. رو به من کرد که پاکت را بگیر. گرفتم. خداحافظی کردیم و راه افتادیم. 🔹در حین حرکت، آرام در گوشم گفتند: «بشمارش!! » من هم شمردم. ده تا تراول پنجاه هزار تومانی بود. بعد بدون آنکه چیزی بگویم، درِ گوشم گفتند: «ده تا بود؟!» بعد این آیه را خواندند: «مَن جَاءَ بِالحَسنَةِ فَلَهُ عَشرُ أَمْثَالِهَا» ... نگاهی به بالا کردند و گفتند: «خدا بی‌حساب می‌دهد. به هرکه اهل حساب و کتاب باشد با نشانه می‌دهد که بفهمی مال اوست نه دیگری. آنرا در جیبت بگذار تا به اهلش بدهیم» منبع: (http://telegram.me/dralihaeri) @haerishirazi 💠💠 کانال 👇👇👇👇 @kashkooleayevahadis 🌿🍀🌿🌿🌿🌿🍀🌿 👇👇👇 👇👇👇 💐 @kashkoolesalavat 💐 @kashkoolesalavat 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 https://eitaa.com/joinchat/229900502Cd65c126daa 👆👆👆👆👆