eitaa logo
کشکول صلوات بر محمدوآل محمدص
241 دنبال‌کننده
26هزار عکس
26.2هزار ویدیو
206 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم درشب #میلادحضرت_امام_حسن_عسگری_ع #پدرحضرت_صاحب_الزمان_عج #درسال_١۴٠١ این کانال درایتاراه اندازی می‌شود. #بیادشهیدبسیجی_علیرضا_فرج_زاده_وپدرمرحوممون_کربلایی_حاج_هوشنگ_فرج_زاده. که در ایام چهارمین سالگرد درگذشتش هستیم #صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از کشکول آیه و حدیث
Dua-Al-Ahd.mp3
8.25M
چهل صبح دعای عهد برای یاری امام زمان(عج) خدایا کمک کن اگر در صف شهدا غایبیم، در صف پیام رسانان راهشان غایب نباشیم..  توانستند، آمده‌ایم تا ما هم بتوانیم! که مرا خوانده‌ای راه نشانم بده ┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅┄┄ https://eitaa.com/Gheseparvaneha1359 ┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅┄┄ 🦋🦋🦋
شهیدی که آرزوی گمنامی داشت و گمنام شد بسم رب الشهدا و الصدیقین آمده بود مرخصی، سر نماز بود که صدای آخ شنیدم، نمازش قطع شده، پرسیدم چی شد؟ گفت: «چیزی نیست» توی حمام باندهای خونی بود، نگرانش شدم، فهمیدم پایش گلوله خورده، زخمی است، دکتر گفته باید عمل شود تا یک هفته هم نمی‌توانی باندش را باز کنی. باند را باز کرده بود تا وضو بگیرد.  گریه کردم و گفتم: «با این وضع به جبهه می‌روی؟» رفیقش که دنبالش آمده بود، گفت: «نگران نباش خواهر، من مواظبشم» با عصبانیت گفتم: «اشکالی ندارد، بروید جبهه، ان‌شاءالله پایت قطع می‌شود، خودت پشیمان می‌شوی و برمی‌گردی».  علی بهم نگاه کرد و گفت: «ما برای دادن سر می‌رویم، شما ما را از دادن پا می‌ترسانی؟!»؛ هیچ وقت حرفش از یادم نمی‌رود، دوباره مرا شرمنده کرده بود.  علی می‌گفت: «خدا کند که جنازه من به دستتان نرسد، دوست ندارم حتی به اندازه یک وجب هم که شده، از این خاک را اشغال کنم»؛ همان طور شد که می‌خواست. خاطره ای از شهید علی تجلایی به نقل از همسر شهید  توانستند، آمده‌ایم تا ما هم بتوانیم! که مرا خوانده‌ای راه نشانم بده ┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅┄┄ https://eitaa.com/Gheseparvaneha1359 ┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅┄┄ 🦋🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ساعت هشت صبح امروز، فاطمه دختر شهید الیاس چگینی که از هشت سالگی پدرش را ندیده بود، در شهر امام هشتم به دیدار پدر می رود...  توانستند، آمده‌ایم تا ما هم بتوانیم! که مرا خوانده‌ای راه نشانم بده ┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅┄┄ https://eitaa.com/Gheseparvaneha1359 ┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅┄┄ 🦋🦋🦋
Part01_مردی بر فراز قرون.mp3
36.49M
به وقت کتاب📚📚📚 قسمت1⃣  توانستند، آمده‌ایم تا ما هم بتوانیم! که مرا خوانده‌ای راه نشانم بده اگه هنوز عضو نیستی یاعلی👇 ┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅┄┄ https://eitaa.com/Gheseparvaneha1359 ┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅┄┄ 🦋🦋🦋
 جملات جاودان شهید سید مرتضی آوینی:   اى دل! تو چه می کنى؟ می مانى یا می روى؟ اى دل! نپندار که تنها عاشورائیان را بدان بلا آزموده‏اند و لا غیر... صحراى بلا به وسعت همه تاریخ است و کار با یک «یالیتنى کنت معکم» ختم نمى‏شود! سِر آنکه دهر بر مراد سفلگان می چرخد این است که دنیا وارون? آخرت است. یاران! شتاب کنید که زمین نه جای ماندن، که گذرگاه است... گذر از نفس به سوی رضوان حق. هیچ شنیده ای که کسی در گذرگاه، رحل اقامت بیفکند. یاران! شتاب کنید، قافله در راه است. مى‏گویند که گناهکاران را نمى‏پذیرند؟ آرى! گناهکاران را در این قافله راهى نیست... اما پشیمانان را مى‏پذیرند. اگر نبود باب توبه‏اى که خداوند با خون حسین میان زمین و آسمان گشوده است، حضرت آدم نیز بهشت زده و رها شده و سرگردان، در این برهوت گمگشتگى وا مى‏ماند. اگر در این دنیاى وارونه، رسم مردانگى این است که سر بریده مردان را در تشت طلا نهند... بگذار این چنین باشد. این دنیا و این سرما! دیندار آن است که در کشاکش بلا دیندار بماند، و گرنه، در هنگام راحت و فراغت و صلح و سلامت، چه بسیارند اهل دین. اى همسفر، نیک بنگر که در کجایى! مباد که از سر غفلت، این سفینه اجل را مأمنى جاودان بنگارى و در این توهم، از سفر آسمانى خویش غافل شوى. هر انسانى را لیله القدرى هست که در آن ناگزیر از انتخاب مى‏شود و حُر را نیز شب قدرى این چنین پیش آمد... عمر بن سعد را نیز... من و تو را هم پیش خواهد آمد... اگر باب «یالیتنى کنت معکم» هنوز گشوده است، چرا آن باب دیگر باز نباشد که «لعن اللَّه أمه سمعت بذلک فرضیت به» قافله عشق در سفر تاریخ است و این تفسیرى است بر آنچه فرموده‏اند: کل یوم عاشورا و کل أرض کربلا... این سخنى است که پشت شیطان را مى‏لرزاند و یاران حق را به فَیَضان دائم رحمت او امیدوار مى‏سازد. دهر بر مراد سفلگان(حقیران) می چرخد تا تو در کشاکش بلا امتحان شوی و این ابتلائات نیز پیوسته می رسد تا رغبت تو در لقای خدا افزون شود... پس ای دل، شتاب کن تا خود را به کربلا برسانیم! فرات تشنه است و بیابان از فرات تشنه تر و امام از هردو تشنه تر. فرات تشنه مشک های اهل حرم است و بیابان تشنه خون امام و امام از هردو تشنه تر است، اما نه آن تشنگی که با آب سیراب شود!  توانستند، آمده‌ایم تا ما هم بتوانیم! که مرا خوانده‌ای راه نشانم بده ┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅┄┄ https://eitaa.com/Gheseparvaneha1359 ┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅┄┄ 🦋🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاجی دل آقا برایت تنگ است  توانستند، آمده‌ایم تا ما هم بتوانیم! که مرا خوانده‌ای راه نشانم بده ┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅┄┄ https://eitaa.com/Gheseparvaneha1359 ┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅┄┄ 🦋🦋🦋
خاطره خواب پدر از شهادت فرزند پدر ایشان قبل از شهادت قامت ، در خواب دیده بودند که یک نفر با سیمای نورانی آمده و پتو را از سر او کشیده و گفته بود اما فردا قامت را به میهمانی خواهیم برد پدر قامت در جواب گفته بود اشکالی ندارد  او را ببرید همین که از خواب بیدار شده بود به یک نفر سفارش کرده بود که بروید و به قامت بگوئیدهر چه زودتر خودش را به من برساند و آن روزها شدت عملیات ولفجر مقدماتی زیاد بود شهید قامت بیات با شنیدن در خواست پدر خود را سریعا با موتور به پدر رسانده و چند لحظه ای همدیگر را ملاقات می کنند و در این حین  پدر خواب خودش را برای پسرش بازگو می کند ولی شهید قامت بیات تنها سکوت کرده و لبخند شادی بر لب می نشاند و سپس بعد از خداحافظی دوباره به خط بر می گردد و این دیدار آخرین دیدار پدر و پسر بود و سرانجام دلاور و سردار زنجان به فیض شهادت نائل می گردد و به آرزوی دیرینه خودش می رسد.  توانستند، آمده‌ایم تا ما هم بتوانیم! که مرا خوانده‌ای راه نشانم بده ┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅┄┄ https://eitaa.com/Gheseparvaneha1359 ┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅┄┄ 🦋🦋🦋
Dua-Al-Ahd.mp3
8.25M
چهل صبح دعای عهد برای یاری امام زمان(عج) خدایا کمک کن اگر در صف شهدا غایبیم، در صف پیام رسانان راهشان غایب نباشیم..  توانستند، آمده‌ایم تا ما هم بتوانیم! که مرا خوانده‌ای راه نشانم بده ┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅┄┄ https://eitaa.com/Gheseparvaneha1359 ┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅┄┄ 🦋🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام برتو ای نور خدا در آسمان و زمین ... 💠الّلهُــــــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَـــــــــرَجْ💠 .  توانستند، آمده‌ایم تا ما هم بتوانیم! که مرا خوانده‌ای راه نشانم بده ┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅┄┄ https://eitaa.com/Gheseparvaneha1359 ┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅┄┄ 🦋🦋🦋
حکایت شهیدی که می‌دانست موعد شهادت او محرم است سخن از شهید علی اصغر امینی بیات است؛ شهیدی از دیار قم که می‌دانست در ماه محرم به ارباب شهیدش، امام حسین(ع) می‌پیوندد. فروردین ماه سال 1341 بود که در خانواده امینی بیات در یکی از روستاهای ساوه، نوزادی به دنیا آمد که وی را علی اصغر نامیدند؛ فردی که بعدها به عنوان یکی از سرداران استان قم شناخته شد و به درجه رفیع شهادت هم نائل آمد. علی اصغر از همان دوران مدرسه، به مسائل دینی و شرعی مقید بود. نقل است که در کلاس سوم راهنمایی، نسبت به اختلاط دختر و پسر در مدرسه و همچنین اختصاص معلم مرد برای دانش آموزان دختر و معلم زن برای دانش آموزان پسر، اعتراض کرده بود؛ اعتراضی که در نهایت به اخراج او از مدرسه انجامید. دوران تحصیلات راهنمایی که به پایان رسید، علی اصغر به همراه خانواده به قم مهاجرت کرد و در این شهر سکنی گزید. وی پس از آن در هنرستان صنعتی قم ثبت نام کرد و البته تحصیلاتش در هنرستان به دلیل ترک تحصیل برای کار و تامین معاش خانواده، نیمه کاره ماند آغاز جنگ تحمیلی کافی بود تا وی به مرزهای دفاع از ایران عزیز بشتابد و در جبهه ها حاضر باشد. او با اینکه توانست تا در جبهه، توانایی های خود را نشان دهد و در همان اوایل جوانی به عنوان یکی از فرماندهان معرفی شود؛ اما تمام تلاشش بر این بود تا سادگی و اخلاص خود را از دست ندهد؛ این بود که به انجام کارهای به ظاهر ساده و پیش پا افتاده مانند جارو کردن سنگر اهتمام می‌ورزید تا دچار غرور کاذب نشود. وی در عین حال، استقامت و پشتکاری بی نظیر در جبهه داشت تا از این راه بتواند بهترین و بزرگترین درس را به نیروهای تحت امر خود بدهد. ادامه دارد  توانستند، آمده‌ایم تا ما هم بتوانیم! که مرا خوانده‌ای راه نشانم بده ┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅┄┄ https://eitaa.com/Gheseparvaneha1359 ┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅┄┄ 🦋🦋🦋
Part02_مردی بر فراز قرون.mp3
17.63M
به وقت کتاب📚📚📚 قسمت2⃣  توانستند، آمده‌ایم تا ما هم بتوانیم! که مرا خوانده‌ای راه نشانم بده اگه هنوز عضو نیستی یاعلی👇 ┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅┄┄ https://eitaa.com/Gheseparvaneha1359 ┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅┄┄ 🦋🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایت شنیدنی شهید خلعتبری از یک ماموریت غیر ممکن  توانستند، آمده‌ایم تا ما هم بتوانیم! که مرا خوانده‌ای راه نشانم بده ┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅┄┄ https://eitaa.com/Gheseparvaneha1359 ┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅┄┄ 🦋🦋🦋
نقل است که وقتی دشمن در عملیات رمضان دست به پاتک سنگینی زد، تاب و توان از باقیمانده اندک رزمندگان اسلام برای مقاومت گرفته شده بود و بسیاری از نیروهای اسلام، شهید یا مجروح شده بودند و هنوز هم نیروی کمکی نرسیده بود؛ در عین حال بیش از 70 تانک دشمن هم به سوی رزمندگان اسلام در حرکت بودند؛ در این شرایط سخت، علی اصغر امینی بیات چنان همت و غیرت از خود نشان داد که درس بزرگی برای همه بود؛ وی چنان با سرعت و دقت به این سو و آن سوی خاکریز می‌دوید و آر. پی. جی می‌زد که نیروهای دشمن مستأصل شده بودند و نمی‌توانستند واکنش نشان دهند و در نهایت هم، بسیاری از تانکها از معرکه گریختند. همه اینها چیزی نبود جز غیرت یک فرمانده جوان 20 ساله که همه را به حیرت وا داشته بود. و اما یکی از ویژگی‌های بارز اخلاقی این مبارز و سرباز انقلاب و نظام اسلامی، سکوت‌های طولانی اوست. ایشان در مجالس و محافل مختلف، به شدت از بیان سخنان بیهوده پرهیز می‌کرد و در همه جا به قدر ضرورت سخن می‌گفت. شاید به دلیل دارا بودن همین خصوصیت، عده‌ای خیال می کردند وی یا حرفی برای گفتن و یا فعالیتی برای ذکر کردن ندارد!؛ در حالیکه او سراپا مجاهدت برای نظام و انقلاب بود. درباره شهید علی اصغر امینی بیات، خاطرات فراوانی نقل شده است که برخی از آنها درباره روزهای منتهی به شهادت ایشان است. همسر این شهید بزرگوار نقل می‌کند که در یکی از آخرین مرخصی های او، غم زیادی در چهره اش نمایان بود و از دوستان و همرزمان شهید و جانبازش می‌گفت. یکبار به من گفت: خانم! یکی دو ساعت مرا تنها بگذار. وی ادامه می‌دهد: به خیال اینکه شاید می‌خواهد با فرماندهان جنگ تلفنی صحبتی کند، تنهایش گذاشتم. یکی دو ساعت که گذشت، به خانه بازگشتم. دیدم آن قدر گریه کرده که چشمانش متورم شده و به رنگ خون در آمده است. در این اواخر، نورانیت عجیبی پیدا کرده بود که توصیف حالات معنوی اش برایم مقدور نیست. با اینکه دستش مجروح شده بود و در منزل به سر می برد، تمام وقتش را برای راز و نیاز با خدا و عبادت گذاشته بود. یک روز صبح از خواب بیدار شد، رو به من کرد و گفت: من می‌دانم این دفعه دیگر شهید می شوم. اگر عملیات در روز عاشورا باشد، در آن روز، و اگر در شب عاشورا باشد، در آن شب، وگرنه توی یکی از روزهای ماه محرم به شهادت می‌رسم. گفتم: علی! راستش را بگو، خواب دیدی؟ چیزی نگفت. نخستین روز محرم سال 1362 هجری شمسی بود. علی اصغر امینی بیات، با همان دستهایی که هنوز به دلیل مجروحیت توی گچ بودند، برای آخرین بار به جبهه رفت و همان طوری که پیش بینی کرده بود، در مانند چنین روزی یعنی در دوازدهمین روز از آبان ماه سال 1362 و در آخرین روزهای ماه محرم، با شهادتی که از پیش انتظارش را می کشید، به مولایش امام حسین (ع) پیوست. این نیز خاطره‌ای است از یکی از همرزمان او: "یک روز دیدم شهید امینی بیات، لباسهای اطو کرده‌اش را در آورد و یک پیشانی بند هم که وسطش آرم الله نقش بسته بود، تا کرد و در جیبش گذاشت. سپس گفت: این لباس‌ها را روز عملیات خواهم پوشید تا با لباس اطو کرده بریم پیش خدا. به او گفتم: چه فرق می کند که هنگام شهادت و در خاک، لباسمان اطو کرده باشد یا نباشد؟ با خنده گفت: اینجوری خدا بیشتر آدم را تحویل می گیرد! سپس ادامه داد: این سربند را هم در جیبم گذاشته ام تا هر کدامتان که زنده بودید، به محض شهادتم، به پیشانی ام ببندید تا آنجا اگر از من پرسیدند برای چه شهید شدی، بگویم در این راه، یعنی راه الله. اینچنین بود که شهید علی اصغر امینی بیات، جانشین تیپ دو لشکر 17 علی ابن ابی طالب (ع) قم، در 21 سالگی و در ارتفاعات کانی مانگای غرب کشور به ملکوت اعلی پیوست و سرداری دیگر از سرداران قم، آسمانی شد. گفتنی است که خانواده امینی بیات، پیش از علی اصغر، محمدعلی را هم تقدیم امام و انقلاب کرده بودند. سردار شهید علی اصغر امینی بیات  توانستند، آمده‌ایم تا ما هم بتوانیم! که مرا خوانده‌ای راه نشانم بده ┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅┄┄ https://eitaa.com/Gheseparvaneha1359 ┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅┄┄ 🦋🦋🦋