🌸🌺💕💕💕💕💕🌺🌸
#داستان_١٣٠
🌸حکایت دیدار با #امامزمان
_#اگر_انصاف_داشتی_امام_زمان_عجل_الله_را_می_دیدی .!!!
_جناب آقای حاج سید حمید مغربی،مداح مخلص وپیرغلام آذری زبان حضرت ابا عبدالله ع نقل کردند که :
شخصی به قصد زیارت حضرت بقیه الله عج الله، چهل شبانه روز در مسجد مقدس جمکران معتکف می گردد ولی موفق به زیارت حضرت نمی شود.
سپس با ناراحتی بسیار از مسجد جمکران به طرف حرم حضرت معصومه س می آید.
وقتی به صحن مطهر بی بی می رسد آقای مجتهدی در پیاده رو کنار صحن مشغول واکس زدن و تعمیر کفش هستند وشخص محترمی هم کنار ایشان نشسته است.
او که از قبل باحالات آقای مجتهدی آشنایی داشته، نزد ایشان رفته وبه صورت اعتراض آمیزی می گوید دیدید با چه زحمتی چهل شبانه روز در مسجد جمکران ماندم اما خبری نشد؟؟
آقا به او می گویند عجب عجب!!!
🌸🍃 #_آیینه_شو جمال پری طلعتان طلب
جاروب زن به خانه،سپس میهمان طلب🌸🍃
_ولی او متوجه کلام آقا
نمی شود.
درهمین بین شخصی از راه رسیده وبه آقا مجتهدی می گویند کفش های مرا واکس بزنید.
هنگامی که ایشان کفش های او را واکس می زنند، او از مبلغ اجرت سوال میکند؟
آقا میفرمایند بابت واکس کفش ها، پنج ریال بدهید.
او با تعجب میگوید پنج ریال؟
در جاهای دیگر دو تومان می گیرند!
چرا شما اینقدر ارزان حساب میکنید؟
آقادرجواب به او میگویند:
خیر آقا جان، سه ریال برای واکس مصرف شده ودو ریال برای دستمزد خودم که جمعا پنج ریال میشود.
وبااین که او راضی به پرداخت دو تومان بوده، آقا پنج ریال بیشتر از او نمی گیرند.
وقتی مشتری آنجا را ترک میکند،آن شخص جمکرانی به آقای مجتهدی می گوید او که خودش به این مبلغ راضی بود، چه اشکالی داشت دو تومان را می گرفتید؟
درآن هنگام شخص محترمی که نزد آقا نشسته بود بلند شده و میفرمایند:
(وقتی انسان پنج ریال را دو تومان بگیرد،امام زمانش را نمی بیند.)
و سپس آنجا را ترک می کنند.
شخص جمکرانی که خیلی ناراحت میشود به آقای مجتهدی میگوید ببین رفیقت چه می گوید.
آقا پس از نگاهی در جواب می فرماید بی چاره نشناختی؟؟!
آن شخص ،خود امام زمان علیه السلام__بودند اما تو نتوانستی استفاده کنی.
وقتی آن شخص معترض این مطلب را میشنود، متحیرانه چند قدمی به سمتی که حضرت رفته بود می رود ولی کسی را نمی بیند، هنگامی که بر میگردد تا نزد آقای مجتهدی برود، می بیند از ایشان و بساط کفاشی هم اثری نیست!
#برگرفته_از
#کتاب_لاله_از_ملکوت_جلد_دوم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#اللهم_حول_حالنا_بظهور_الحجه
#اللهم_صل_علی_محمد
#و_آل_محمد_وعجل_فرجهم
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
با سلام
دوستان ارجمند خودرا با کانال
#داستانای_خوبان_روزگار
#در_ایتا
آشنا بفرمایید...
@dastanayekhobanerozegar
#برای_سلامتی_و_تعجیل_در
#فرج_امام_عصر_عج_صلوات
هدایت شده از کشکول داستاندونی.....( صلوات )
🟣 روضه هایی که قبول نشدن
مرحوم سید علی اکبر کوثری روضه خوان امام خمینی (ره) میگه: بعد از اتمام جلسه اومدم از درب مسجد بیام بیرون؛ یکی از دختر بچه های محله اومد جلوم و گفت اقای کوثری برای ماهم روضه میخونی؟ گفتم: دخترم روز عاشوراست و من تا شب مجالسِ مختلفی وعده کردم و چون قول دادم باید عجله کنم که تاخیری در حضورم نداشته باشم. میگه هر چه اصرار کرده توجهی نکردم تا عبای منو گرفت و با چشمان گریان گفت مگه ما دل نداریم!؟ چه فرقی بین مجلس ما و بزرگترها هست؟ میگه پیش خودم گفتم دل این کودک رو نشکنم و قبول کردم و به دنبالش با عجله رفتم تا رسیدیم. حسینیهی کوچک و محقری بود که به اندازه سه تا چهار نفر بچه بیشتر داخلش جا نمیشدند. سر خم کردم و وارد حسینیهی کوچک روی خاکهای محله نشستم و بچه های قد و نیم قد روی خاک دور و اطرافم نشستند. سلامی محضر اربابِ عالم حضرت سیدالشهدا عرضه کردم. السلام علیک یا ابا عبدالله...دو جمله روضه خوندم و یک بیت شعر از آب هم مضایقه کردند کوفیان...
دعایی کردم و اومدم بلند بشم با عجله برم که یکی از بچه ها گفت تا چای روضه رو نخوری امکان نداره بزاریم بری ؛ رفت و تو یکی از استکانهای پلاستیکیِ بچه گانشون برام چای ریخت، چایی سرد که رنگ خوبی هم نداشت ، با بی میلی و اکراه استکان رو آوردم بالا و برای اینکه بچه ها ناراحت نشن بی سر و صدا از پشتِ سر ریختم روی زمین و بلند شدم و رفتم... شام عاشورا (شب شام غریبان امام حسین) خسته و کوفته اومدم منزل و از شدت خستگی فورا به خواب رفتم. وجود نازنین حضرت زهرا، صدیقهی کبری در عالم رویا بالای سرم آمدند طوری که متوجه حضور ایشان شدم؛ به من فرمود؛ آسید علی اکبر، مجالسِ روضهی امروز قبول نیست. گفتم چرا؟! خانوم جان فرمود: نیتت خالص برای ما نبود. برای احترام به صاحبانِ مجالس و نیات دیگری روضه خواندی. فقط یک مجلس بود که از تو قبول شد و ما خودمون در اونجا حضور داشتیم، و اون روضه ای بود که برای اون چند تا بچهی کوچک دور از ریا و خالص گوشهی محله خواندی.... آسید علی اکبر ما از تو گله و خورده ای داریم! گفتم جانم خانوم، بفرمایید چه خطایی ازم سر زده؟ خانوم حضرت زهرا با اشاره فرمودند اون چای رو من با دست خودم ریخته بودم، چرا روی زمین ریختی!!؟ میگه از خواب بیدار شدم و از آن روز فهمیدم که توجه و عنایت اونها به مجالس بااخلاص و بی ریاست و بعد از اون هر مجلس کوچک و بی بضاعتی بود قبول میکردم و اندک صله و پاکتی که از اونها عاید و حاصلم میشد برکتی فراوان داشت و برای همهی گرفتاری ها و مخارجم کافی بود.
♥️ بنازم به بزم محبت که در آن
گدایی و شاهی برابر نشیند...
📚منبع؛
#برگرفته_از
#خاطرات _مرحوم_کوثری
📚 #کشکول_داستاندونی..... ( صلوات )
https://eitaa.com/joinchat/1155334434C46633e2342
🌸💚🌸💙🌸
کانال
#کشکول_صلوات_برمحمدوآلمحمدص
💐 @kashkoolesalavat
💐 @kashkoolesalavat