فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#داستان٣١٣
📚 #پادشاه_آسمانها
روزى مرد فقيرى اسب خود را زين کرد تا برود و براى عيد بچههاى خود چيزى پيدا کند.
هوا سرد بود و برف زيادى باريده بود.
مرد در ميان راه به پسرى برخورد و ديد که يک خورجين پول و طلا دارد.
خورچين پسر را گرفت و خواست او را بکشد.
پسر هرچه التماس کرد فايده نداشت.
عاقبت گفت:
پس اجازه بده دو رکعت نماز بخوانم.
مرد اجازه داد.
پسر نماز خواند و سپس دعا کرد: من خونم را هديه مىکنم به خداى آسمانها،
خداى آسمانها هديه کند به خداى زمين.
مرد پسر را کشت و پولهاى خود را برد به خانه و سر و سامانى به زندگى خود داد.
يک روز در زمستان مرد دوباره به راه افتاد.
اتفاقاً از همان راهى که پسر را کشته بود عبور مىکرد.
ديد در جائىکه پسر را کشته درخت انگورى سبز شده و انگورهاى آن برق مىزند.
انگورها را چيد و براى اينکه پيش پادشاه ارج و قربى پيدا کند، وى طبقى گذاشت و به قصر پادشاه برد.
وقتى پادشاه درپوش طبق را باز کرد. ديد روى آن دست و پاى بريدهاى گذاشتهاند.
از مرد پرسيد اينها چيست؟
مرد که بسيار ترسيده بود ناچار همهٔ ماجرا را گفت:
به دستور پادشاه سر مرد را بريدند تا به سزاى اعمال خود برسد.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#خدايا
#مارا_با_خوبان_عالم_محشور
#بفرما
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
#صلوات_بر_خوبان_عالم