*┅═✧❁﷽❁✧═┅*
#داستان٣٠٧
#مکتب_سلیمانی
🌸خاطرهٔ بسیار زیبایِ امـر به معــروف و نهـی از منڪر،
توسط یکی از خادمان حـرم امام رضـا علیـه السـلام در تاریخ (۹ آذر ۱۴۰۱)
🌱سوار اتوبوس شدم و دیدم یک دختر خانم خوش صورت و خوشگل نشسته و شالش روی شونه هاشه، آروم رفتم کنارش نشستم بعد از چند دقیقه گفتم دختر خوشگلم شالت افتاده پایین ها!!!
➖دختر خیلی سرد گفت:
میدونم😑
➕گفتم:
خب نمیخوای درستش کنی؟
➖فورا گفت: نه❗️
➕گفتم خب موهاتو، گردنتو داره نامحرم میبینه، نگاه کن اون پسرای جوان، چشماشون رو از تو برنمیدارن، دارن از نگاه کردن به تو لذت میبرن😔
✖️هم تو و هم اونها دارین گناه میکنین فدات شـم‼️
هنوز نزدیک حرم امام رضاییم ها‼️😟
دختر برگشت به من نگاه کرد، منتظر بودم هرلحظه شروع کنه به فحاشی و دعوا،
اما یهو زد زیر گریه😭
سرشو گذاشت رو شونم و با گریه گفت:
آخه شما چی میدونید از زندگی من؟!
صبح تا شب دوشیفت مثل سگ کار میکنم،
نمیتونم زندگی کنم،
پدرو مادرم هر دو تا مریضن،
پدرم نمیتونه کار کنه و خرج خونه و درمان اونا افتاده گردن من بدبخت!
نه خواهر دارم، نه برادر، دیگه نمیتونم بریدم...😭
۲۱ سالمه ولی مثل ۵۰ ساله ها شدم!
➕به دختر گفتم:
عزیزم تو سختی های زندگی به خدا توکل کن،
برو پیش #امام_رضا(ع) بگو به خاطر تو حجابمو درست میکنم، تو هم این خواستهی منو برآورده کن.
➖دختر گفت:
به خدا روم نمیشه چند ساله حرم نرفتم.
همون لحظه یک خانم مانتویی متشخص و موجه سوار اتوبوس شد و روبروی ما نشست.
دختر گفت:
همون اطراف حرم دو جا فروشندگی میکنم،
ولی آخر ماه کلا پنج شش میلیون بیشتر دستمو نمیگیره،
واقعاً خسته شدم.
گفتم با #امام_رضا(ع) معامله میکنی یانه؟
با چشمای پر از اشک گفت:
آره، همینجا جلوی شما به
#امام_رضا(ع) قول میدم حجابمو درست کنم،
ایشون هم به زندگیم سامان بده، الانم میشه شما شالمو برام ببندین؟
منم مشغول بستن شال شدم🙂 که یک دختر خانم محجبه همسن خودش اومد جلو و یک گیره ی خوشگل بهش داد و گفت:
اینم هدیه ی من به شما به خاطر محجبه شدنت 😚
شالو که بستم، گفت:
میشه یک عکس ازم بگیری ببینم چطور شدم؟
ازش عکس گرفتم همونطور که نگاه میکرد اون خانم مانتویی گفت:
دختر گلم اسمت چیه؟
دختر گفت عاطفه
گفت:
عاطفه جان من پزشکم و منشی مطبم حامله است و دیگه نمیخواد بیاد سرکار، دنبال یک منشی خوبی مثل خودت میگردم با من کار میکنی؟
دختر همونطور که چشماش پر از ذوق و خوشحالی بود گفت:
ولی من که بلد نیستم
خانم گفت:
اشکال نداره یاد میگیری،
حقوقتم از ۸ تومان شروع میشه، کار که یاد گرفتی تا ۱۰ تومان هم زیاد میشه قبول؟
دختر همونطور که بی اختیار میخندید گفت:
قبول😃
برگشت سمت من و محکم بغلم کرد و گفت :
#خدایا_شکرت
#امام_رضا (ع) #دمت_گرم🤲🏻🤲🏻
همه خانم های داخل اتوبوس درحال تماشای اون بودن و خوشحال...
من یک کیسه پلاستیکی دستم بود، دادم بهش،
گفت:
این چیه؟
گفتم این #غذای_امام_رضاست، من خادمم و این ناهار امروزم بود، هر هفته میبرم با پسرم و آقامون میخوریم، این هفته روزی شما بود.
دوباره زد زیر گریه، ولی از خوشحالی بود، نمیدونست چی بگه، فقط تشکر میکرد..
منکه رسیدم به مقصد و باید پیاده میشدم به سرعت گوشیش رو بیرون آورد و گفت:
میشه یک سلفی با هم بگیریم؟
عکس گرفتیم و شماره منو گرفت و پیاده شدم...
💥الحمدلله شکر💥
#خدایا_ما_را_جزء
#آمـرین_به_معـروف_قرار_بده🤲🏻
#بی_تفاوت_نباشیم
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
#صلوات_نثارروح_شهید_سلیمانی
و دیگر شهدای انقلاب اسلامی