#داستان۴٨۵
🔹️ قسمت دوم:
🔹️ وقتی در تلویزیون صحبتهای امام پخش میشد، با احترام مینشست، اشک میریخت.
◇ همیشه میگفت:
هرچه امام (ره) بگوید، همان است. خدا #امام_خمینی را فرستاد تا ما را آدم کند
◇ در جریان پیروزی انقلاب فعال بود و با #شروع_جنگ_کردستان ، به میدان رفت.
◇ آنقدر دلاورانه جنگید که دشمنان برای سرش جایزه تعیین کردند.
در واقع شیوههای جنگی او و ترسی که در دل نیروهای عراقی انداخته بود و نامش کابوسی وحشتناک برای تمام نیروهای عراقی اعم از سرباز، افسر شده بود.
◇ در #روز_شهادت برای زدن آرپیجی بلند شد.
بالای خاکریز رفت، یکدفعه صدایی آمد.
◇ گلوله تیربار تانک به سینه شاهرخ اصابت کرده بود. حفرهای در سینه او ایجاد شده بود و خون زیادی از بدن او خارج شد.
◇ میخواستند پیکرش را به عقب برگرداند که چون در محاصره عراقی ها بودند نتوانستند
◇ پیکر شاهرخ روی زمین افتاده بود.
عراقیها بالای سر او رسیده بودند و از خوشحالی هلهله میکردند.
◇ همان شب تلویزیون عراق پیکر بدون سر او را نشان داد.
گوینده عراقی گفت:
ما #شاهرخ، جلاد حکومت ایران را کشتیم.
◇ دوستان شاهرخ روز بعد به همان خاکریز رسیدندو اما هیچ اثری از پیکر شاهرخ نبود.
◇ او از خدا خواسته بود همه گذشتهاش را پاک کند.
میخواست چیزی از او نماند و #پیکر_شهید_شاهرخ_هرگز_پیدا_نشد
🔹️┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
#صلوات_نثار_روح_شهید_شاهرخ_ضرغام
ودیگر رزمندگان
و شهدای انقلاب اسلامی. ودفاع مقدس ومدافع حرم وامنیت