🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
#داستان٢٩۴
#خیلی_خیلی_زیباست👌👇
✨🌸شخصی به پسرش وصیت کرد که:
پس از مرگم جوراب کهنه ای به پایم بپوشانید،
مےخواهم در قبر در پایم باشد.
وقتی که پدرش فوت کرد و جسدش را روی تخته شست و شوی گذاشتند تا غسل بدهند،
پسر وصیت پدر خود را به عالِم اظهار کرد، ولی عالِم ممانعت کرد و گفت:
طبق اساس دین ما ،
هیچ میت را به جز کفن چیزی دیگری پوشانیده نمی شود!
✨🌸ولی پسر بسیار اصرار ورزید تا وصیت پدرش را بجای آورند، سرانجام تمام علمای شهر یکجا شدند و روی این موضوع مشورت کردند، که به مناقشه انجامید....
در این مجلس بحث ادامه داشت که ناگهان شخصی وارد مجلس شد و نامه پدر را به دست پسر داد، پسر نامه را باز کرد، معلوم شد که نامه (وصیت نامه) پدرش است و به صدای بلند خواند:
✨🌸« #پسرم!
مےبینی با وجود این همه ثروت و دارایی و باغ و ماشین و این همه امکانات و کارخانه حتی اجازه نیست یک جوراب کهنه را با خود ببرم.
یک روز مرگ به سراغ تو نیز خواهد آمد،
#هوشیار_باش،
به تو هم اجازه یک کفن بیشتر نخواهند داد.
#پس_کوشش_کن_از_دارایی که برایت گذاشته ام استفاده کنی و
#در_راه_نیک_و_خیر
#به_مصرف_برسانی و
#دست_افتادگان_را_بگیری،
زیرا یگانه چیزی که با خود به قبر خواهی برد←
《 #همان_اعمالت_است.》
❤️ یادمون نره...
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
کانال
#داستانای_خوبان_روزگار
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
#خدایابه ما توفیق بده که...
#که_همیشه_بشه_کاری_کنیم