eitaa logo
کشکول صلوات بر محمدوآل محمدص
241 دنبال‌کننده
26هزار عکس
26.2هزار ویدیو
206 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم درشب #میلادحضرت_امام_حسن_عسگری_ع #پدرحضرت_صاحب_الزمان_عج #درسال_١۴٠١ این کانال درایتاراه اندازی می‌شود. #بیادشهیدبسیجی_علیرضا_فرج_زاده_وپدرمرحوممون_کربلایی_حاج_هوشنگ_فرج_زاده. که در ایام چهارمین سالگرد درگذشتش هستیم #صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇 ١٧۵ : روزی به مسجدی رفتیم که امام مسجد، دوست پدرم بود. گفت: داستان بنا شدن این مسجد در این شهر قصه عجیبی دارد، برایتان تعریف کنم. روزی شخص ثروتمندی یک من انگور می‌خرد و به خدمتکار خود می‌گوید: انگور را به خانه ببر و به همسرم بده. و به سر کسب و کاری که داشته میرود، بعدازظهر که از کارش به خانه برمی‌گردد، به اهل و عیالش میگوید: لطفا از انگور بیاور تا دور هم با بچه ها بخوریم. همسرش با خنده می‌گوید: من و فرزندانت همه انگورها را خوردیم، خیلی هم خوش مزه و شیرین بود... مرد با تعجب می‌گوید: تمامش را خوردید؟ زن لبخند دیگری می‌زند و می‌گوید: بله تمامش را... مرد ناراحت شده می‌گوید: یک من (سه کیلو) انگور خریدم یه حبه‌ی اون رو هم برای من نگذاشته اید! الان هم داری میخندی؟؟؟!!!! جالب است! خیلی ناراحت می‌شود و بعد به فکر فرو می‌رود و پس از اندکی ناگهان از جا برخواسته از خانه خارج می‌شود... همسرش که از رفتارش شرمنده شده بود او را صدا می‌ زند ولی هیچ جوابی نمی‌شنود. مرد ناراحت ولی متفکر می‌رود سراغ کسی که املاک خوبی در آن شهر داشته و به او می‌گوید: یک قطعه زمین می‌خواهم در یک جای این شهر که مردمش به مسجد نیاز داشته باشند. و زمینی را نقدا خریداری می‌کند، سپس نزد معمار شهر رفته و از او جهت ساخت و ساز دعوت بکار می‌کند و او را با خود بر سر زمینی که خریده بود برده و به معمار می‌گوید: می‌خواهم مسجدی برای اهل این محل بنا کنید و همین الان هم جلو چشمانم ساخت و ساز را شروع کنید. معمار هم وقتی عجله مرد را می‌بیند، تمام وسایل و کارگران را آورده و شروع به ساخت مسجد می‌کند. مرد ثروتمند وقتی از شروع کار مطمئن می‌شود به خانه برمی‌گردد. همسرش به او می‌گوید: کجا رفتی مرد؟! چرا بی جواب؟ چرا بی خبر؟ مرد در جواب همسرش میگوید: هیچ رفته بودم یک حبه انگور از یک من مالی که در این دنیا دارم برای سرای باقی خودم کنار بگذارم و اگر همین الان هم بمیرم دیگر خیالم راحت است که حداقل یک حبه انگور ذخیره دارم. همسرش می‌گوید: چطور؟ مگه چه شده؟ اگر بابت انگورها ناراحت شدید حق با شما بوده ما کم لطفی کردیم معذرت می‌خواهم. مرد با ناراحتی می‌گوید: شما حتی با یک دانه از یک من انگور هم به یاد من نبودید و فراموشم کردید. البته این خاصیت این دنیاست و تقصیر شما نیست... جالب اینست که این اتفاق در صورتی افتاده که من هنوز بین شما زنده هستم، چگونه انتظار داشته باشم بعد از مرگم مرا بیاد بیاورید و برایم صدقه دهید؟! و بعد قصه خرید زمین و ساخت مسجد را برای همسرش تعریف می‌کند. امام جماعت تعریف می‌کرد که: طبق این نقل مشهور بین مردم شهر الان چهارصد سال است که این مسجد بنا شده، ۴۰۰ سال است این مسجد صدقه جاریه برای آن مرد می‌باشد، چون از یک دانه انگور درس و عبرت گرفت. ای انسان و به انتظار کسی منشین که بعد از مرگت کار خیری برایت انجام دهد، محبوب ترین مردم تو را فراموش می‌کنند حتی اگر فرزندانت باشند... 🔸 🍃🌺..موضوع👆🏻🙄🌺🍃 از الان ب فکر آخرتمون باشیم ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ @dastanayekhobanerozegar 🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ 🙂 خانم مانتویی از به خانم در مترو 😍این بانوی عزیز از شهر خودشون اومدن تهران و به همراه بقیه خانم ها از شهرهای مختلف در دختران انقلاب شرکت کردند 👌با هم اومدیم مترو برای امر به معروف @samasouminejad1
خشکشویی رایگان پیراهن مشکی‌ عزاداران در ایام محرم در تهران @samasouminejad1