🌷🥀🌷🥀🌷🥀🌷🥀🌷🥀🌷🥀🌷
🌷
#من_پسر_نادعلی_هستم
من همون بچه ای هستم که پدرم برای به دنیا اومدنش خوشحال بود و ساعت شماری میکرد
✍️✍️✍️ راوی: #حمید_پارسا
#پرده_دوم
نادعلی شهید شد و جنگ هم تموم شد و ما هم مشغول دنیا شدیم تا اینکه سال 86 به عنوان راوی در محل #یادمان_عملیات_سیدالشهداء(ع) در #فکه مشغول روایتگری بودم...از غربت بچه ها گفتم...از گرمی و حرارت زمین وهوا موقع جنگیدن گفتم ..از تشنگی و دویدن در رملها گفتم.از مردانگی #حسین_اسکندرلو گفتم و در آخر هم گریزی زدم به حکایت #نادعلی_طلعتی.
از حماسه و ایثار این دلاورمرد گفتم و تاکید کردم که بچه هایی که به این میدان نبرد آمدند با دستور امام اومدند و از همه هستی گذشتند تا دل امامشون شاد بشه و اشاره کردم که بدنهای خیلی از اونها هفته ها روی زمین داغ فکه زیر آفتاب افتاده بود.
حال خوبی پیدا شد و خیلی ها گریه میکردند .
کاروان همه دانشجو بودند و با همه وجود به شهدا عشق میورزیدند......
صحبت هام که تموم شد.دیدم یک جوان مودب و رشیدی جلو اومد و از من سووال کرد .
برادر پارسا؟؟؟؟میشه به من بگی #شهید_نادعلی_طلعتی کجا روی زمین افتاد و به شهادت رسید.
و من هم که خسته شده بودم برای اینکه سر کارش بگذارم یک نقطه دوردست توی رملها رو نشونش دادم.اما جوون ول کن نبود.
من ازش سووال کردم چقدر اصرار میکنی...درحالیکه بغضش رو قورت میداد گفت: من همون بچه ای هستم که پدرم برای به دنیا اومدنش خوشحال بود و ساعت شماری میکرد.
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌺🌺@alvaresinchannel