eitaa logo
🕋 کشکول معنوی 🕋 ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ #امام_زمان مذهبی
44.9هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
12.3هزار ویدیو
39 فایل
مجموعه کانالهای کشکول معنوی مدیریت : 👈 @mosafer_110_2 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2836856857C847106613b 🤝 #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺 🦋🌸 [ چادرت...]💕 نا امید ڪرد چشمے را ڪہ... دنبال راهے براےِ چریدن مےگشت ...👀🍃 و این •حجاب🌸🦋•است ڪه هم تو را از شَر نگاه هوس آلود حفظ مےڪند هم آنڪہ بخواهد بہ تو نگاه بیندازد..♥️ ●•●🍭•●•🌸●•●🎈●• -------------------------- ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
9.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🍂 رمز موفقیت اولیاء الاهے🍃🍂 🖊حجت الاسلام حسینے قمے -------------------------- ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
•﷽• ✍ : : • اگر ما نوڪر (عج)هستیم را چـرا از آقاے خودمان نخواهیم؟! اگر باورمان هست ڪـه او آقاست و مـا نوڪر، آقایـے ڪه سراپا رحمت است، است، عطوفت است، میگوید آن وقتى هم که یاد من نیستید و مرتڪب میشوید،من برایتان استغفار می‌کنم؛ دعا می‌کنید، آمین می‌گویم. آن وقت وقتى احتیاج داریــــم چــــــــرا نرویم در خانه او؟! چــــــــه ڪسے از او مهـــربان‌تـــــــر، چــه ڪسے از او قـدرتمنــــــدتــر...؟! -------------------------- ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
PanahiReza.mp3
444.4K
🔉 فایل صوتی وصیت نامه که خودشان ضبط نموده و بعد از شهادت بدست آمده است ✅ شهیدی که در سن دوازده سالگی به شهادت رسیدند 🍃🌹🍃🌹 ڪشکول_معنوی👇 JOin 🔜 @kashkoolmanavi ™ 📮نشردهید،رسانه فرهنگ شهادت باشید📡
🌹رسول خدا صلي الله عليه و آله : بر شما باد به نماز شب ... -------------------------- ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
﷽❣ ❣﷽ 💓عشق آن دارم ڪہ تا آید 🌸از دلبرم گویم فقط ... 💓حق پرستم، مقتدایم اسٺ 🌸تا ابد از گویم فقط ... ..... -------------------------- ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
🕋 کشکول معنوی 🕋 ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ #امام_زمان مذهبی
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_پنجم 💠 انگار با بر ملاشدن احساسش بیشتر از نگاهم خجالت می‌کشید و دستان مرد
✍️ 💠 حالا من هم در کشاکش پاک احساسش، در عالم انقلابی به پا شده و می‌توانستم به چشم به او نگاه کنم که نه به زبان، بلکه با همه قلبم قبولش کردم. از سکوت سر به زیرم، عمق را حس کرد که نفس بلندی کشید و مردانه ضمانت داد :«نرجس! قول میدم تا لحظه‌ای که زنده‌ام، با خون و جونم ازت حمایت کنم!» 💠 او همچنان عهد می‌بست و من در عالم عشق علیه‌السلام خوش بودم که امداد را برایم به کمال رساند و نه‌تنها آن روز که تا آخر عمرم، آغوش مطمئن حیدر را برایم انتخاب کرد. به یُمن همین هدیه حیدری، عقد کردیم و قرار شد جشن عروسی‌مان باشد و حالا تنها سه روز مانده به نیمه شعبان، شبح عدنان دوباره به سراغم آمده بود. 💠 نمی‌دانستم شماره‌ام را از کجا پیدا کرده و اصلاً از جانم چه می‌خواهد؟ گوشی در دستانم ثابت مانده و نگاهم یخ زده بود که پیامی دیگر فرستاد :«من هنوز هر شب خوابتو می‌بینم! قسم خوردم تو بیداری تو رو به دست بیارم و میارم!» نگاهم تا آخر پیام نرسیده، دلم از وحشت پُر شد که همزمان دستی بازویم را گرفت و جیغم در گلو خفه شد. وحشتزده چرخیدم و در تاریکی اتاق، چهره روشن حیدر را دیدم. 💠 از حالت وحشتزده و جیغی که کشیدم، جا خورد. خنده روی صورتش خشک شد و متعجب پرسید :«چرا ترسیدی عزیزم؟ من که گفتم سر کوچه‌ام دارم میام!» پیام هوس‌بازانه عدنان روی گوشی و حیدر مقابلم ایستاده بود و همین کافی بود تا همه بدنم بلرزد. دستش را از روی بازویم پایین آورد، فهمید به هم ریخته‌ام که نگران حالم، عذر خواست :«ببخشید نرجس جان! نمی‌خواستم بترسونمت!» 💠 همزمان چراغ اتاق را روشن کرد و تازه دید رنگم چطور پریده که خیره نگاهم کرد. سرم را پایین انداختم تا از خط نگاهم چیزی نخواند اما با دستش زیر چانه‌ام را گرفت و صورتم را بالا آورد. نگاهم که به نگاه مهربانش افتاد، طوفان ترسم قطره اشکی شد و روی مژگانم نشست. لرزش چانه‌ام را روی انگشتانش حس می‌کرد که رنگ نگرانی نگاهش بیشتر شد و با دلواپسی پرسید :«چی شده عزیزم؟» و سوالش به آخر نرسیده، پیام‌گیر گوشی دوباره به صدا درآمد و تنم را آشکارا لرزاند. 💠 ردّ تردید نگاهش از چشمانم تا صفحه روشن گوشی در دستم کشیده شد و جان من داشت به لبم می‌رسید که صدای گریه زن‌عمو فرشته نجاتم شد. حیدر به سمت در اتاق چرخید و هر دو دیدیم زن‌عمو میان حیاط روی زمین نشسته و با بی‌قراری گریه می‌کند. عمو هم مقابلش ایستاده و با صدایی آهسته دلداری‌اش می‌داد که حیدر از اتاق بیرون رفت و از روی ایوان صدا بلند کرد :«چی شده مامان؟» 💠 هنوز بدنم سست بود و به‌سختی دنبال حیدر به ایوان رفتم که دیدم دخترعموها هم گوشه حیاط کِز کرده و بی‌صدا گریه می‌کنند. دیگر ترس عدنان فراموشم شده و محو عزاخانه‌ای که در حیاط برپا شده بود، خشکم زد. عباس هنوز کنار در حیاط ایستاده و ظاهراً خبر را او آورده بود که با صدایی گرفته به من و حیدر هم اطلاع داد :« سقوط کرده! امشب شهر رو گرفت!» 💠 من هنوز گیج خبر بودم که حیدر از پله‌های ایوان پایین دوید و وحشتزده پرسید :« چی؟!» با شنیدن نام تلعفر تازه یاد فاطمه افتادم. بزرگترین دخترِ عمو که پس از ازدواج با یکی از شیعه تلعفر، در آن شهر زندگی می‌کرد. تلعفر فاصله زیادی با موصل نداشت و نمی‌دانستیم تا الان چه بلایی سر فاطمه و همسر و کودکانش آمده است. 💠 عباس سری تکان داد و در جواب دل‌نگرانی حیدر حرفی زد که چهارچوب بدنم لرزید :«داعش داره میره سمت تلعفر. هر چی هم زنگ می‌زنیم جواب نمیدن.» گریه زن‌عمو بلندتر شد و عمو زیر لب زمزمه کرد :«این حرومزاده‌ها به تلعفر برسن یه رو زنده نمی‌ذارن!» حیدر مثل اینکه پاهایش سست شده باشد، همانجا روی زمین نشست و سرش را با هر دو دستش گرفت. 💠 دیگر نفس کسی بالا نمی‌آمد که در تاریک و روشن هوا، آوای مغرب در آسمان پیچید و به «أشْهَدُ أنَّ عَلِيّاً وَلِيُّ الله» که رسید، حیدر از جا بلند شد. همه نگاهش می‌کردند و من از خون که در صورتش پاشیده بود، حرف دلش را خواندم که پیش از آنکه چیزی بگوید، گریه‌ام گرفت. 💠 رو به عمو کرد و با صدایی که به سختی بالا می‌آمد، مردانگی‌اش را نشان داد :«من میرم میارم‌شون.» زن‌عمو ناباورانه نگاهش کرد، عمو به صورت گندمگونش که از ناراحتی گل انداخته بود، خیره شد و عباس اعتراض کرد :«داعش داره شخم می‌زنه میاد جلو! تا تو برسی، حتماً تلعفر هم سقوط کرده! فقط خودتو به کشتن میدی!»... ✍️نویسنده: -------------------------- ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
» 📜 : ❤️قال امام حســین علیه السلام: ڪسی ڪه بخواهد از راه به مقصدی برسد دیرتر به آرزویش میرسد و زودتر به آنچه می ترسد گــرفتار می شود. 📚تحف العــقول صفحه ۲۴۸ 👇👇 -------------------------- ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™ 📮نشر دهید، رسانه قرآن و عترت باشید 📡
4_6012857521801266876.mp3
11.32M
🎤 استاد هاشمی نژاد 👈تشرف آیت الله نمازی به محضر عجل الله تعالی فرجه الشریف -------------------------- ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
▬ஜ۩﷽۩ஜ▬ 📚 مثل سونا🛁 هیچ چیز در این عالم ثابت نیست.❌ تنها چیزی که ثابت است، بی ثباتی است.♨️ بی ثباتی همیشه در همه جا بوده و خواهد بود‌.💯 یعنی همه چیز درحال تغییر است، جز خود تغییر.✅ تغییر، تنها چیزی است که تغییر نمی کند.❎ 🌐اساس عالم بر پایه تغییر و تغییرات است و زیبایی عالم هم، البته به همین است🌏 اگر همیشه شاد بودیم، هیچ چیز زیبا نبود؛ ❎ همینطور اگر همیشه فسرده و غمزده بودیم‌❎ دارایی همیشگی و یا ناداری همیشگی هم، همینطور است.✅ و همینطور همه چیزهای دیگر.💯 -------------------------- با تمثیلات ما همراه باشید👇 🆔➯ @kashkoolmanavi 📮نشر دهید و رسانه باشید📡
📖 ✅ لکَيْلا تَأْسَوْا عَلي‏ ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ ترجمه: این بخاطر آن است که برای آنچه از دست داده اید تأسف نخورید، و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشید و خداوند هیچ متکبّر فخرفروشی را دوست ندارد! آیه 23 سوره حدید -------------------------- ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™ 📮نشر دهید، رسانه قرآن و عترت باشید 📡
✅یاد مرگ 📜 ✍امام الصادق‌ (علیه السلام) : خواهش‌هاى نفس را مى‌ميراند ، و رويش‌گاه‌هاى را ريشه‌کن مى‌کند، و دل را با وعده‌هاى نيرو مى‌بخشد ، و طبع را نازک مى‌سازد ، و پرچم‌هاى را درهم مى‌شکند ، و آتش را خاموش مى‌سازد ، و را در نظر کوچک مى‌کند . 📚 بحار الأنوار ، ج ۶ ، ص ۱۳۳ -------------------------- ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™