eitaa logo
🕋 کشکول معنوی 🕋 ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ #امام_زمان مذهبی
47.5هزار دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
9.3هزار ویدیو
32 فایل
مجموعه کانالهای کشکول معنوی مدیریت : 👈 @mosafer_110 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2836856857C847106613b 🤝 #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
📜 ✍ امیرالمومنین(ع) فرمود: سه چيز است كه هر كس داشته باشد خير دنيا و آخرت روزيش است: آن سه چيز عبارتند از : 1⃣راضى بودن به قضاى الهى ، 2⃣صبر كردن بر بلا و گرفتارى، 3⃣شكركردن هنگام آسايش و رفاه 📚غرر الحكم،ح۴۶۷۰ @𝓴𝓪𝓼𝓱𝓴𝓸𝓸𝓵𝓶𝓪𝓷𝓪𝓿𝓲 ✍️
😳دعا نکن😳 ❇️معلم به دانش آموزاش میگه : بچه ها شما دلتون پاکه دعاکنید بارون بیاد . یکیشون پا میشه😎 میگه : ما اگه دلمون پاک بود تا حالا شما صد دفعه رفته بودی زیر تریلی 😂😂 ✅سنگ رو سنگ بند نبود اگه چرخ دنیا به دعای ما بند بود، که به غمی زمین و آسمونُ به گند میکشیدیم. 💠درسته گفته: ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَكُمْ 🔥اما اگه میفهمیدیم،کُلی خدا رو شکر میکردیم برا دعاهایی که هیچوقت مستجاب نشدن. @𝓴𝓪𝓼𝓱𝓴𝓸𝓸𝓵𝓶𝓪𝓷𝓪𝓿𝓲 ✍️
✅اگه پشت به خدا کردی بدون که روت به مشکلاته 💠مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْكاً 🌸پس بیا رو به خدا کن که عالم بهت رو کنه. @𝓴𝓪𝓼𝓱𝓴𝓸𝓸𝓵𝓶𝓪𝓷𝓪𝓿𝓲 ✍️
🛑🛑 🍃آقا سید ابوالحسن علی رضوی کشمیری گفت:"عموزاده‌ام آیت‌الله سید عبدالکریم کشمیری فرمود: یخچال نداشتم. به حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) رفتم و از آن حضرت یخچال خواستم. به منزل که برگشتم دیدم دربِ منزل، گاری ایستاده و یخچال آورده است. گفتم از کجا آورده‌ای؟ گفت: مأمور نیستم بگویم. 🍃آقا سید ابوالحسن علی رضوی کشمیری گفت: از ایشان ذکری برای رفع تنگدستی خواستم، فرمود: 👇👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/711917615C57c733ee60
💞 اولین سلام صبحگاهی تقدیم به ساحت مقدس آقا امام زمان عج سال ها؛ نه قرن هاست که کفه ترازوهایمان تعادل ندارد؛ با دستی خالی و ندار، دل هایمان پر از دل تنگی برای کسی است که او از ما دلتنگ تر است... کسی که باید باشد و نیست... ‌ ‌ ‌ ‌‌‎‌ 🌱 🌱 ‌ ‌ @𝓴𝓪𝓼𝓱𝓴𝓸𝓸𝓵𝓶𝓪𝓷𝓪𝓿𝓲 ✍️
أَلسَّلامُ عَلى ساکِنِ کَرْبَلآءَ✋ دلم خوش است به این لحظه‌های نورانی سلامِ صبح، مرا باز کربلایی کرد 😢 صبحتون حسینیــــــــــ【♥️】🌤 @𝓴𝓪𝓼𝓱𝓴𝓸𝓸𝓵𝓶𝓪𝓷𝓪𝓿𝓲 ✍️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| . +یاعلی! شنیده‌ام این‌روزها درمدینه‌کسی‌سلامت‌نمیکند؟ . _ فاطمه‌جان!سلام میکنم کسی‌جواب‌سلامم‌رانمیدهد... . این روزها زیاد بگوییم: السلام‌علیک‌یا‌مظلوم‌یاامیرالمومنین😔 . @𝓴𝓪𝓼𝓱𝓴𝓸𝓸𝓵𝓶𝓪𝓷𝓪𝓿𝓲 ✍️
🌸طمانینه سال 63 در هورالعظیم مستقر بودیم. فرمانده گردان «حمزه سیدالشهدا» ی لشکر 25- محسن قر بانی - مدام این نکته را به بچه های عمل کننده گوش زد می کرد که موقع حرکت با طمأنینه بروید و با طمأنینه هم برگردید. یکی از بچه ها که در جلسه ی توجیهی گردان حاضر بود و مثل دانش آموزهای زبر و زرنگ، شش دانگ حواسش گرم صحبت های فرمانده بود رو به اکبر خنکدار کرد و گفت: - اکبر آقا! ما نفهمیدیم این طمانینه کی هست؟ هر جا می رویم صحبتش است. با طمانینه بروید و با طمانینه برگردید. ما که الان چند وقت این جاییم، ندیدیم این رزمنده، تو جلسه ها و برنامه ها آفتابی بشود. @𝓴𝓪𝓼𝓱𝓴𝓸𝓸𝓵𝓶𝓪𝓷𝓪𝓿𝓲 ✍️
🌼روزی مرحوم آخوند کاشی مشغول وضوگرفتن بودند.. که شخصی باعجله آمد، وضو گرفت و به داخل اتاق رفت و به نماز ایستاد...با توجه با این که مرحوم کاشی خیلی بادقت وضو می گرفت، قبل از اينكه وضوی آخوند تمام شود، آن شخص نماز ظهر و عصر خود را هم خوانده بود...! به هنگام خروج، با مرحوم کاشی رو به رو شد. ایشان پرسیدند: 😇چه کار می کردی؟ .... 🙈گفت: هیچ. 😇فرمود: تو هیچ کار نمی کردی!؟ 🙈گفت: نه! (می دانست که اگر بگوید نماز می خواندم، کار بیخ پیدا می کند)! 😇آقا فرمود: مگر تو نماز نمی خواندی!؟ 🙈گفت: نه! 😇آخوند فرمود: من خودم دیدم داشتی نماز می خواندی...! 🙈گفت: نه آقا اشتباه دیدید! 😇سؤال کردند: پس چه کار می کردی؟ 😇گفت: فقط آمده بودم به خدا بگویم من یاغی نیستم، همین! این جمله در مرحوم آخوند (رحمة الله عليه) خیلی تأثیر گذاشت... تا مدت ها هر وقت از احوال آخوند می پرسیدند، ایشان با حال خاصی می فرمود: 😇من یاغی نیستم 🙏خدایا ما خودمون هم می دونیم که عبادتی در شان خدایی تو نکردیم... نماز و روزه مان اصلاً جایی دستش بند نیست!... فقط اومدیم بگیم که: خدایا ما یاغی نیستیم.... بنده ایم.... اگه اشتباهی کردیم مال جهلمون بوده..... لطفا همین جمله را از ما قبول کن. @𝓴𝓪𝓼𝓱𝓴𝓸𝓸𝓵𝓶𝓪𝓷𝓪𝓿𝓲 ✍️
📖 🌺ذَلِکَ بِأَنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ اتَّبَعُواْ الْبَاطِلَ وَأَنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّبَعُواْ الْحَقَّ مِن رَّبِّهِمْ کَذَلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ لِلنَّاسِ أَمْثَالَهُمْ‏. 🌺این بخاطر آن است که کافران از باطل پیروی کردند، و مؤمنان از حقّی که از سوی پروردگارشان بود تبعیّت نمودند؛ این‌گونه خداوند برای مردم مثَلهای زندگی آنان را بیان می‌کند. (سوره محمد(ص) آیه3) @𝓴𝓪𝓼𝓱𝓴𝓸𝓸𝓵𝓶𝓪𝓷𝓪𝓿𝓲 ✍️
🛑🛑 🍃آقا سید ابوالحسن علی رضوی کشمیری گفت:"عموزاده‌ام آیت‌الله سید عبدالکریم کشمیری فرمود: یخچال نداشتم. به حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) رفتم و از آن حضرت یخچال خواستم. به منزل که برگشتم دیدم دربِ منزل، گاری ایستاده و یخچال آورده است. گفتم از کجا آورده‌ای؟ گفت: مأمور نیستم بگویم. 🍃آقا سید ابوالحسن علی رضوی کشمیری گفت: از ایشان ذکری برای رفع تنگدستی خواستم، فرمود: 👇👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/711917615C57c733ee60
✅شکار روزی هارون الرّشید و جمعی از درباریان به شکار رفته بودند.بهلول نیز با آنها بود. آهویی در شکارگاه ظاهر شد.خلیفه،تیری به سوی آهو افکند ولی تیرش به خطا رفت و آهو گریخت.بهلول گفت:احسنت!! خلیفه برآشفت و فریاد زد:مرا مسخره میکنی؟؟ بهلول گفت:احسنت من برای آهو بود نه برای خلیفه! @𝓴𝓪𝓼𝓱𝓴𝓸𝓸𝓵𝓶𝓪𝓷𝓪𝓿𝓲 ✍️
✨♥️ ✍ امام صادق (ع) فرمودند: هر مومنی آرزوی خدمت به مهدی (عج) را داشته باشد و برای تعجیل فرجش دعا کند؛کسی بر قبر او میآید و او را به نامش صدا میزند که: فلانی مولایت صاحب الزمان ظهور کرده اگر میخواهی به پا خیز و به خدمتش برو و اگر میخواهی تا روز قیامت بخواب.پس عده زیادی به دنیا باز میگردند؛(رجعت) و فرزندانی از آنها متولد می‌شود 📚مکیال المکارم @𝓴𝓪𝓼𝓱𝓴𝓸𝓸𝓵𝓶𝓪𝓷𝓪𝓿𝓲 ✍️
🌸لامپ برق در عملیات «والفجر 4» مقر بچه های لشکر 25 کربلا در «کامیاران» بود؛ منطقه ای نزدیک به شهر با فاصله ی چهار پنج کیلومتری از آن. جایی بهتر از یک سالن مرغداری برای یگان هامان نبود. و به خاطر فاصله ی زیاد شهر تا مرغداری، امکان برق کشی نبود. بچه ها مجبور بودند با سوی کم فانوس سر کنند. موتوربرقی آنجا سر و صدا می کرد و با جیغ و دادی که راه می انداخت، چند جایی را نور می داد. یکی از آن جاها، چادر فرماندهی بود. حسرت یک لامپ مثل لامپ خانه مان توی بابل را می خوردیم. همشهری های بابلی خودم هم دست کمی از من نداشتند، آنها هم وقتی لامپ های پرنور چادر فرماندهی که به چشمشان می خورد، حسرت نور، مثل خوره می افتاد به جانشان. با خودمان گفتیم اگر رو دست بگذاریم، از دیدن نور لامپ ها فقط حسرت دیدنشان به دل ما می ماند و از داشتن آن نصیبی نمی بردیم. پی چاره ای بودیم تا سلوله مان را منور کنیم به نور یک لامپ صد وات ناقابل. سوله ی بزرگ مرغداری را بخش بخش کرده بودند. واحدها برای خودشان با فاصله های نزدیک به هم، چادرهایی برپا کردند. بعد از کلی کلنجار رفتن، من و چند تا از بچه های چادر، به زحمت سیم برقی پیدا کردیم و درست از برق چادر فرماندهی تا چادر خودمان سیم کشیدیم. احتمال می دادیم سیمی که از روی چادرها ما و درست از زیر سقف مرغداری می آید، لو برود؛ برای همین که سیم دیگر، ولی این دفعه از باتری ماشین آمبولانس بهداری کشیدیم داخل چادر. آمبولانس همیشه درست بیرون چادر ما پارک بود. ارکان فرماندهی هر وقت سرمی رسیدند و می دیدند فقط چادر ما برق دارد، از تعجب شاخ در می آوردند، بعد هم می رفتند سیم را قطع می کردند، اما باز می دیدند، نور توی چادر ما از بین رفته. نمی دانستند که دستشان را خواندیم و از باتری آمبولانس، برقمان را تامین کردیم. عقلشان که به جایی قد نمی داد، کلافه می شدن @𝓴𝓪𝓼𝓱𝓴𝓸𝓸𝓵𝓶𝓪𝓷𝓪𝓿𝓲 ✍️