eitaa logo
🕋 کشکول معنوی 🕋 ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ #امام_زمان مذهبی
47.2هزار دنبال‌کننده
13.6هزار عکس
10.5هزار ویدیو
35 فایل
مجموعه کانالهای کشکول معنوی مدیریت : 👈 @mosafer_110_2 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2836856857C847106613b 🤝 #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
#درمحضرقرآن خدايى جز او نيست او #زندگـــى مى بخـشد و مى ميراند پـروردگار شما و پـــروردگار پـدران شماست. 📓سوره مبارڪه الدخان آیه ۸ باآیات‌ و تلنگر های‌ قرآنی همراه باشید👇 🆔➯ @kashkoolmanavi 📮نشر دهیدورسانه قرآن وعترت باشید📡
❤️🍃 سنگريزه ريز است و ناچيز ، اما اگر در جوراب يا کفش باشد ، ما را از راه رفتن باز میدارد! در زنـدگی هـم بعضی مسائل ريزاند و ناچيز، اما مانع حرکت به سمت خوبی ها و ما می شوند! نامهربانی به والدين ، نگاه تحقيرآميز به فقرا ، تکبر و فخرفروشی به مردم ، منت گذاشتــن هنگام کمــک کـردن ، نپذيرفتن عذر خطای دوستان ، بخشی از سنگريزه ‌های مسير تکامل ماهستند! آنها را بموقع کنـار بگذاريم تـا از لـذت ببریـم 🍃-------------------------- ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
#تڪست_خدآ❤️🍃 #زندگے... لحضـہ اے،بیش نیسٺ!! آن را بہ... عشق بازے با...↓•• #خالق_خویش•[❤️]• سپرے ڪن...😌 #نکته ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┈✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾┈┈ ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️🔜 @kashkoolmanavi 🔝™ ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
❌❌❌❌❌ 👣 🌐📡 ⛔️ با پاهای آنچنان که صدای گام‌هاشان را هیچ‌یک از اطرافیان و حتی نمی‌شنوند به اتاق شخصی‌ات می‌آیند و به روی تخت خوابت حتی می‌نشینند و در خصوصی‌ترین شخصی‌ات با تو گپ می‌زنند. ❌❌همان نامحرمی که می‌داند، علاقه‌مندی‌های تو چیست و از چه چیزهایی بدت می‌آید، پاتوق هر هفته ات کدامین ساعت و کدامین محله است. می‌داند کدام گل‌ها را بیشتر دوست داری و از چه غذاها و دسرهایی خوشت می‌آید. او گاهی نامی که نزدیک‌ترین اعضای خانواده‌ات تو را با آن صدا می‌کنند را هم می‌داند. ❌❌🔺و انگشترت که زینت توست را در گوشی خود ذخیره کرده! یک وقت فکر نکن این اطلاعات را با جاسوسی کرده! نه اصلاً نیاز به این کارها نیست، تو خودت با همه شده‌ای، ! ❌❌🔻تو با این اوصاف باز مدام خود را به آدرس محله نامحرمان ارسال می‌کنی و مذبوحانه افتخار می‌کنی به بودنت! آنوقت با تبختر و تفاخر فریاد می‌کشی « »! افسوس و صد افسوس! براستی اگر با همراه بود، بی‌شک مانع از و تحسین او می‌شد، و حالا که نیست خودش ابزاری برای بهتر دیده شدن است! ❌❌🔺آری امروز این یادگار پاک و نیک، حکایت مظلومانه و غریبی دارد. می‌دانم چادر را ارث برده‌ای از ، اما کاش خود از را از قلم نمی‌انداختی.😔😔😔 . -------------------------- ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
✍️ 💠 گریه یوسف را از پشت سر می‌شنیدم و می‌دیدم چشمان این رزمنده در برابر بارش اشک‌هایش می‌کند که مستقیم نگاهش کردم و بی‌پرده پرسیدم :«چی شده؟» از صراحت سوالم، مقاومتش شکست و به لکنت افتاد :«بچه‌ها عباس رو بردن درمانگاه...» گاهی تنها خوش‌خیالی می‌تواند نفسِ رفته را برگرداند که کودکانه میان حرفش پریدم :«دیدم دستش شده!» 💠 و کار عباس از یک زخم گذشته بود که نگاهش به زمین افتاد و صدایش به سختی بالا آمد :«الان که برگشت یه راکت خورد تو .» از گریه یوسف همه بیدار شده بودند، زن‌عمو پشت در آمد و پیش از آنکه چیزی بپرسد، من از در بیرون رفتم. 💠 دیگر نمی‌شنیدم رزمنده از حال عباس چه می‌گوید و زن‌عمو چطور به هم ریخته و فقط به سمت انتهای کوچه می‌دویدم. مسیر طولانی خانه تا درمانگاه را با دویدم و وقتی رسیدم دیگر نه به قدم‌هایم رمقی مانده بود نه به قلبم. دستم را به نرده ورودی درمانگاه گرفته بودم و برای پیش رفتن به پایم التماس می‌کردم که در گوشه حیاط عباسم را دیدم. 💠 تخت‌های حیاط همه پر شده و عباس را در سایه دیوار روی زمین خوابانده بودند. به‌قدری آرام بود که خیال کردم خوابش برده و خبر نداشتم دیگر به رگ‌هایش نمانده است. چند قدم بیشتر با پیکرش فاصله نداشتم، در همین فاصله با هر قدم قلبم به قفسه سینه کوبیده می‌شد و بالای سرش از افتادم. 💠 دیگر قلبم فراموش کرده بود تا بتپد و به تماشای عباس پلکی هم نمی‌زد. رگ‌هایم همه از خون خالی شده و توانی به تنم نمانده بود که پهلویش زانو زدم و با چشم خودم دیدم این گوشه، عباس من شده است. زخم دستش هنوز با چفیه پوشیده بود و دیگر این به چشمم نمی‌آمد که همان دست از بدن جدا شده و کنار پیکرش روی زمین مانده بود. 💠 سرش به تنش سالم بود، اما از شکاف پیشانی به‌قدری روی صورتش باریده بود که دلم از هم پاشیده شد. شیشه چشمم از اشک پُر شده و حتی یک قطره جرأت چکیدن نداشت که آنچه می‌دیدم نگاهم نمی‌شد. 💠 دلم می‌خواست یکبار دیگر چشمانش را ببینم که دستم را به تمنا به طرف صورتش بلند کردم. با سرانگشتم گلبرگ خون را از روی چشمانش جمع می‌کردم و زیر لب التماسش می‌کردم تا فقط یکبار دیگر نگاهم کند. با همین چشم‌های به خون نشسته، ساعتی پیش نگران جان ما را به دستم سپرد و در برابر نگاهم جان داد و همین خاطره کافی بود تا خانه خیالم زیر و رو شود. 💠 با هر دو دستم به صورتش دست می‌کشیدم و نمی‌خواستم کسی صدایم را بشنود که نفس نفس می‌زدم :«عباس من بدون تو چی کار کنم؟ من بعد از مامان و بابا فقط تو رو داشتم! تورو خدا با من حرف بزن!» دیگر دلش از این دنیا جدا شده و نگران بار غمش نبودم که پیراهن را پاره کردم و جراحت جانم را نشانش دادم :«عباس می‌دونی سر حیدر چه بلایی اومده؟ زخمی بود، کردن، الان نمیدونم زنده‌اس یا نه! هر دفعه میومدی خونه دلم می‌خواست بهت بگم با حیدر چی کار کردن، اما انقدر خسته بودی خجالت می‌کشیدم حرفی بزنم! عباس من دارم از داغ تو و حیدر دق می‌کنم!» 💠 دیگر باران اشک به یاری دستانم آمده بود تا نقش خون را از رویش بشویم بلکه یکبار دیگر صورتش را سیر ببینم و همین چشمان بسته و چهره برای کشتن دل من کافی بود. اجازه نمی‌داد نغمه ناله‌هایم را بشنود که صورتم را روی سینه پُر خاک و خونش فشار می‌دادم و بی‌صدا ضجه می‌زدم. 💠 بدنش هنوز گرم بود و همین گرما باعث می‌شد تا از هجوم گریه در گلو نمیرم و حس کنم دوباره در جا شده‌ام که ناله مردی سرم را بلند کرد. عمو از خانه رسیده بود، از سنگینی دست روی سینه گرفته و قدم‌هایش را دنبال خودش می‌کشید. پایین پای عباس رسید، نگاهی به پیکرش کرد و دیگر ناله‌ای برایش نمانده بود که با نفس‌هایی بریده نجوا می‌کرد. 💠 نمی‌شنیدم چه می‌گوید اما می‌دیدم با هر کلمه رنگ از صورتش می‌پَرد و تا خواستم سمتش بروم همانجا زمین خورد. پیکر پاره‌ پاره عباس، عمو که از درد به خودش می‌پیچید و درمانگاهی که جز پرستارانش وسیله‌ای برای مداوا نداشت. 💠 بیش از دو ماه درد و مراقبت از در برابر و هر لحظه شاهد تشنگی و گرسنگی ما بودن، طاقتش را تمام کرده و عباس دیگر قلبش را از هم متلاشی کرده بود. هر لحظه بین عباس و عمو که پرستاران با دست خالی می‌خواستند احیایش کنند، پَرپَر می‌زدم تا آخر عمو در برابر چشمانم پس از یک ساعت کشیدن جان داد... ✍️نویسنده: -------------------------- ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
✍️ 💠 چشمانم را بستم و با همین چشم بسته، بریده حیدر را می‌دیدم که دستم روی ضامن لرزید و فریاد عدنان پلکم را پاره کرد. خودش را روی زمین می‌کشید و با چشمانی که از عصبانیت آتش گرفته بود، داد و بیداد می‌کرد :«برو اون پشت! زود باش!» دوباره اسلحه را به سمتم گرفته بود، فرصت انفجار از دستم رفته و نمی‌فهمیدم چه شده که اینهمه وحشت کرده است. از شدت خونریزی جانش تمام شده و حتی نمی‌توانست چند قدم مانده خودش را به سمتم بکشد که با تهدیدِ اسلحه سرم فریاد زد :«برو پشت اون بشکه‌ها! نمی‌خوام تو رو با این بی‌پدرها تقسیم کنم!» 💠 قدم‌هایم قوت نداشت، دیوارهای سیمانی خانه هر لحظه از موج انفجار می‌لرزید، همهمه‌ای را از بیرون خانه می‌شنیدم و از حرف تقسیم غنائم می‌فهمیدم به خانه نزدیک می‌شوند و عدنان این دختر زیبای را تنها برای خود می‌خواهد. نارنجک را با هر دو دستم پنهان کرده بودم و عدنان امانم نمی‌داد که گلنگدن را کشید و نعره زد :«میری یا بزنم؟» و دیوار کنار سرم را با گلوله‌ای کوبید که از ترس خودم را روی زمین انداختم و او همچنان وحشیانه می‌کرد تا پنهان شوم. 💠 کنج اتاق چند بشکه خالی آب بود و باید فرار می‌کردم که بدن لرزانم را روی زمین می‌کشیدم تا پشت بشکه‌ها رسیدم و هنوز کامل مخفی نشده، صدای باز شدن در را شنیدم. ساکم هنوز کنار دیوار مانده و می‌ترسیدم از همان ساک به حضورم پی ببرند و اگر چنین می‌شد، فقط این نارنجک می‌توانست نجاتم دهد. 💠 با یک دست نارنجک و با دست دیگر دهانم را محکم گرفته بودم تا صدای نفس‌های را نشنوند و شنیدم عدنان ناله زد :«از دیشب که زخمی شدم خودم رو کشوندم اینجا تا شماها بیاید کمکم!» و صدایی غریبه می‌آمد که با زبانی مضطرب خبر داد :«دارن می‌رسن، باید عقب بکشیم!» انگار از حمله نیروهای مردمی وحشت کرده بودند که از میان بشکه‌ها نگاه کردم و دیدم دو نفر بالای سر عدنان ایستاده و یکی دستش بود. عدنان اسلحه‌اش را زمین گذاشته، به شلوار رفیقش چنگ انداخته و التماسش می‌کرد تا او را هم با خود ببرند. 💠 یعنی ارتش و نیروهای مردمی به‌قدری نزدیک بودند که دیگر عدنان از خیال من گذشته و فقط می‌خواست جان را نجات دهد؟ هنوز هول بریدن سر حیدر به حنجرم مانده و دیگر از این زندگی بریده بودم که تنها به بهای از خدا می‌خواستم نجاتم دهد. در دلم دامن (سلام‌الله‌علیها) را گرفته و با رؤیای رسیدن نیروهای مردمی همچنان از ترس می‌لرزیدم که دیدم یکی عدنان را با صورت به زمین کوبید و دیگری روی کمرش چمباته زد. 💠 عدنان مثل حیوانی زوزه می‌کشید، دست و پا می‌زد و من از ترس در حال جان کندن بودم که دیدم در یک لحظه سر عدنان را با خنجرش برید و از حجم خونی که پاشید، حالم زیر و رو شد. تمام تنم از ترس می‌تپید و بدنم طوری یخ کرده بود که انگار دیگر خونی در رگ‌هایم نبود. موی عدنان در چنگ هم‌پیاله‌اش مانده و نعش نحسش نقش زمین بود و دیگر کاری در این خانه نداشتند که رفتند و سر عدنان را هم با خودشان بردند. 💠 حالا در این اتاق سیمانی من با جنازه بی‌سر عدنان تنها بودم که چشمانم از وحشت خشک‌شان زده و حس می‌کردم بشکه‌ها از تکان‌های بدنم به لرزه افتاده‌اند. رگبار گلوله همچنان در گوشم بود و چشمم به عدنانی که دیگر به رفته و هنوز بوی تعفنش مشامم را می‌زد. جرأت نمی‌کردم از پشت این بشکه‌ها بیرون بیایم و دیگر وحشت عدنان به دلم نبود که از تصور بریدن سر حیدرم آتش گرفتم و ضجه‌ام سقف این سیاهچال را شکافت. 💠 دلم در آتش دلتنگی حیدر پَرپَر می‌زد و پس از هشتاد روز دیگر از چشمانم به جای اشک، خون می‌بارید. می‌دانستم این آتشِ نیروهای خودی بر سنگرهای داعش است و نمی‌ترسیدم این خانه را هم به نام داعش بکوبند و جانم را بگیرند که با داغ اینهمه عزیز دیگر برایم ارزش نداشت. موبایل خاموش شده، حساب ساعت و زمان از دستم رفته و تنها از گرمای هوا می‌فهمیدم نزدیک ظهر شده و می‌ترسیدم از جایم تکان بخورم مبادا دوباره اسیر داعشی شوم. 💠 پشت بشکه‌ها سرم را روی زانو گذاشته، خاطرات حیدر از خیالم رد می‌شد و عطش با اشکم فروکش نمی‌کرد که هر لحظه تشنه‌تر می‌شدم. شیشه آب و نان خشک در ساکم بود و این‌ها باید قسمت حیدرم می‌شد که در این تنگنای تشنگی و گرسنگی چیزی از گلویم پایین نمی‌رفت و فقط از درد دلتنگی زار می‌زدم... ✍️نویسنده: -------------------------- ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
اجتناب از خطاهای بزرگ 🍃 اینکه خداوند در قرآن می‌‌فرماید: 🕋«إِن تَجْتَنِبُواْ کَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنکُمْ سَيِّئَاتِکُمْ» اگر از گناهان کبيره‏‌اي که از آنها نهي شده‌‏ايد کنيد، ما از بدي‌هاي شما صرف نظر مي‌‏کنيم؛ یعنی شما خطاهای گُل‌درشت را نکنید، من آن اشتباهات ریزه میزه را ! ✔️ «نُکَفِّرْ» یعنی آثارش را در زندگی شما حذف می‌کنم. یعنی یک کاری می‌کنم آنها اثر نگذارد. مثل بیماری‌های خیلی مختصری است که بدن می‌گیرد. ➖خب بدن یک جاهایی بیمار می‌شود ولی قرار نیست همه این بیماری‌ها در انسان اثر بگذارد. ♨️بیماری‌های درشت است که در زندگی‌ آدم آثار جدی می‌گذارد. ✍️ حجت الاسلام قاسمیان 👇👇🇯‌🇴‌🇮‌🇳 👇👇 @KASHKOOLMANAVI
✅ تکلیف و پس از توبه ⁉️اگر کسی در اشتباه کند، آیا خدا او را می بخشد یا باید ناامید شد؟ ✅پاسخ: ✍ حقیقی و جدی به پیشگاه خداوند غفار، موجب بخشیده شدن گناه( اگرچه باشد) می شود و ناامید شدن از حضرت حق،خود گناه است ولی باید توجه داشت که اگر حق الناس در میان است، باید پرداخت شود و نیز چنانچه حق الله از قبیل قضای یا بر عهده شخص است باید جبران شود. -------------------------- ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
❗️ 🌹استاد شیخ جعفر ناصری: ✍خیلی باعث و تأثر است که تا ساعت دوازده یا یکِ شب و گاهی هم بیشتر، راحت می‌نشینیم؛ اما هنگام که می‌شود، می‌برد. این، 🔺 شدیدی است. 💠بیداری در آن وقت (سحر) و خود را در معرض قرار دادن، در انسان می‌آورد؛ حتی برای انسان! ❇️خانه‌ای که در آن، وجود دارد، که در آن در ، گفته می‌شود، خانه‌ای که در آن نافله شب خوانده می‌شود، است. ⭕️گاهی برای یک که در پیش آمده، مدت‌های باید انسان بخورد، تا برطرف شود؛ اما با ، قضیه‌اش می‌شود. اگر این کار را می‌کردیم، هم بود. 📚منبع: نشریه خُلُق ۴۸ -------------------------- ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
🕋 ... فَلا تَغُرَّنَّكُمُ‌ الْحَياةُ الدُّنْيا ... 💌 زندگی مادی دنیا، شما را از مسیر حق، و قدم برداشتن در راه کمال و توجه به هدف اصلی و زندگی روحانی، غافل نکند. (۵ فاطر) * 📚* التحقیق، علامه مصطفوی، غرر 👇👇🇯‌🇴‌🇮‌🇳 👇👇 @KASHKOOLMANAVI
✅شکر، راه آسان شدن و : گاهی آنچنان درگیر رفع مشکلات دنیوی یا غیردنیوی می‌شویم که "زندگی و بندگی" را بسیار دشوار تصور می‌کنیم، در حالی که نه زندگی دشوار است و نه بندگی. ♦️خداوند برای بنده خودش سختی نمی‌خواهد و راه رسیدن به "زندگی خوب" و "بندگی خوب،" بسیار هموار است. ✔️ ♦️ برای ساده شدن زندگی و بندگی یک راه بسیار شیرین و آسان وجود دارد؛راهی که کمک می‌کند تا موانع حرکت خود در دنیا و موانع رشد روحی و معنوی خود را به آسانی از پیش پا برداریم، 👈 این راه شیرین و آسان، همانا است.✔️ ♦️ کسی که در تمام شرایط خدا را شاکر است، محبت و توکلش به خدا افزایش پیدا می‌کند و منافع دنیوی و اخروی بسیاری کسب می‌کند.👌 👇👇🇯‌🇴‌🇮‌🇳 👇👇 @KASHKOOLMANAVI
🔸 و در کنار هم نیستند، اینها در هم هستند؛ در یک راستا هستند. ✅تو برای کردن باید از مسیر زندگی عبور کنی؛ ❌نه اینکه یک ساعتی را برای بگذاری و یک ساعتی را هم برای بندگی بگذاری! 🚫در دین ما چنین چیزی نداریم! 🔹آن ساعتی که داری برای زندگی تلاش می‌کنی، همان موقع در واقع داری بندگی می‌کنی 👇👇🇯‌🇴‌🇮‌🇳 👇👇 @KASHKOOLMANAVI
از پرسید : چرا مردم عاشق من هستند اما از تو متنفرند !؟ مرگ پاسخ داد : " چون تو دروغی زیبا هستی و من حقیقتی دردناک" ⚰ 📍 👇👇🇯‌🇴‌🇮‌🇳 👇👇 @KASHKOOLMANAVI
🌼🌸🍀🌼🌸🍀 🔻خالص برای خدا🔻 ✍ یعنی خالص برای . ✅️ بنابراین فقط در نیست، بلکه همه‌ی وجودمون باید خالص برای باشه: 👈 حتّی مرگ⚰ و زندگیمون🚶 هم برای باشه. 🕋 قُلْ إِنَّ صَلَاتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيَايَ وَ مَمَاتِي لِلهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ. (انعام/۱۶۲) 💢 ﺑﮕﻮ: ﻭ ﺗﻤﺎمِ ﻣﻦ.. 💢 ﻭ ﻣﻦ.. 💢 ﻫﻤﻪ ﺑﺮﺍﻯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ، ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﺟﻬﺎﻧﻴﺎﻥ ﺍﺳﺖ. یعنی: ❣↶ برای زندگی کنیم.. ❣↶ برای بخوابیم.. ❣↶ برای نفس بکشیم.. ❣↶ برای صبر کنیم.. ❣↶ برای درس بخونیم.. ❣↶ برای آشپزی کنیم.. ❣↶ برای .. ❣↶ و آخر سر هم برای بمیریم.. ⭕️🔴 این ایدئولوژی، کاملاً دیدِ ما رو به زندگی عوض میکنه.😊 👈 اینطوری تمام زندگیمون رو جهت‌دار می‌کنیم، و همه‌ی کارهای ما میشه ، اون هم عبادتِ خالصانه👉 💯این رو میگن .💯 👇👇🇯‌🇴‌🇮‌🇳 👇👇 @KASHKOOLMANAVI
🌸🍃﷽🌸🍃 ✍ مسافرِ اتوبوس اگر تو اتوبوسِ در حالِ حرکت ایستاده باشی، 🚞 هی این طرف و اون طرف میشی.🙄 اصلا ممکنه بیوفتی زمین🤷‍♂️🤦‍♂️ مگر اینکه دستت رو به میله اتوبوس بگیری تا نیوفتی💪 هم، درست مثل اتوبوسِ در حال حرکته🚞 🤔شاید تو زندگی هایی داشته باشی که باعث بشه تو رو تکون بده❗️ 😱 پس باید حواست باشه خیلی زود، خودت رو به یک تکیه‌گاه محکم برسونی. 💯 ✅ این تکیه‌گاه، است:👇 🕋 وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا ✨و همگى به ریسمان خدا، چنگ زنید، و پراکنده نشوید. 🔻 چرا که:👇 🕋 وَلَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا ✨هرگز پناهگاهی، جز او نمی یابی. 📚 آل عمران، آیه 103 📚 کهف، آیه 27 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🍃 🔻کانال کشکول معنوی🔻↙️ 🕋 @kashkoolmanavi 🕋
: زنِ الگویِ قرآنی : زندگیِ زیبایِ الهی : آزادی از تمامِ اسارت‌ها... خدای متعال با خلقت حضرت زهرا سلام الله علیها و در مراتب بعد حضرت مریم و زنان برگزیده نشان داد که، این کمال در بین زنان هم هست و بالسّویه بین زن و مرد تقسیم شده است. خدا می‌خواست که موجودی باشد که ظرفیت داشته باشد، یعنی از این نظر بین زن و مرد فرقی در نظر خدا نیست، منتها برای برداشتن این گام، طهارت می‌خواهد و طهارت می‌خواهد و طهارت... در مقام عمل، در مقام مراقبت‌های باطنی و فکری؛ حتّی انسان باید بد نخواهد، بد نبیند، بد نداند، بد عمل نکند، تا راهش بدهند... حجّت الاسلام و المسلمین 🔻کانال کشکول معنوی🔻↙️ 🕋 @kashkoolmanavi 🕋
💚 امام علی علیه السلام میفرمایند: 🌼 اَيُّهَا النّاسُ! لا خَيْرَ فى دينٍ، لا تَفَقُّهَ فيهِ وَ لا خَيْرَ فى دُنيا، لا تَدَبُّرَ فيها وَ لا خَيْرَ فى نُسُكٍ، لا وَرَعَ فيهِ. 🌸 اى مردم! اى كه همراه با فهم و آگاهى نباشد، خيرى در آن نيست و اى كه همراه با تفكّر نباشد، خيرى در آن نيست و كه همراه با تقوا نباشد، خيرى در آن نيست. 📚 محاسن، ج 1، ص 65، ح 9 🔥 📿 ┈✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾┈┈ ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️🔜 @kashkoolmanavi 🔝™ ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
🌸🍃﷽🌸🍃 ✍ مسافرِ اتوبوس اگر تو اتوبوسِ در حالِ حرکت ایستاده باشی، 🚞 هی این طرف و اون طرف میشی.🙄 اصلا ممکنه بیوفتی زمین🤷‍♂️🤦‍♂️ مگر اینکه دستت رو به میله اتوبوس بگیری تا نیوفتی💪 هم، درست مثل اتوبوسِ در حال حرکته🚞 🤔شاید تو زندگی هایی داشته باشی که باعث بشه تو رو تکون بده❗️ 😱 پس باید حواست باشه خیلی زود، خودت رو به یک تکیه‌گاه محکم برسونی. 💯 ✅ این تکیه‌گاه، است:👇 🕋 وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا ✨و همگى به ریسمان خدا، چنگ زنید، و پراکنده نشوید. 🔻 چرا که:👇 🕋 وَلَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا ✨هرگز پناهگاهی، جز او نمی یابی. 📚 آل عمران، آیه 103 📚 کهف، آیه 27 📖 ♥️ ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج 📖 🔻کانال کشکول معنوی🔻↙️ 🕋 @kashkoolmanavi 🕋
🌸🍃﷽🌸🍃 🔻شخم خوردنِ جهان🔻 🌏 جهان در حالِ «شخم خوردن» است... ☝️ تغییرات بزرگی در همه‌ی جهان داره اتّفاق می‌افته، و قضیه فقط بهداشتی نیست. 🧐 بینش‌ها و نگرش‌ها هم داره شخم میخوره، و احتمالاً بعد از ، مدیریتِ جهان هم تغییر میکنه. 👤 خلاصه اینکه، جهان داره آماده میشه برای روئیدنِ یک انسان جدید.. نسل جدیدی از انسان، که از گذشته درس بگیره و در مسیرِ قدم برداره...🚶‍♂ یقیناً هر کس که خودش رو با این تغییرات هماهنگ نکنه، آینده‌ی تاریکی پیش رو داره🌘 ❗️ امّا با این وجود، هنوز بعضی‌ها هستند که دعا می‌کنند🤲 زندگی‌ها به حالتِ قبل برگرده! آخه عزیزِ دل❗️ زندگیِ قبلیِ بَشَر اگه خوب بود، که کارش به اینجا نمی‌کشید❗️😟 ⁉️ شما هنوز حالتِ قبلی رو دوست داری؟! ⁉️ شما هنوز از ماجراهای روزگار درس نگرفتی؟! ⁉️ شما هنوز درونت تغییر نکرده، و چشمات باز نشده؟! ⁉️ شما هنوز میخوای تو اون گذشته‌ی تاریک جا خوش کنی؟! 🤔🤔 نه عزیزِ دل❗️ ❌ این «پیشرفتِ روحی» نیست... ما دوست داریم دوباره بخوابیم، ولی خدا میخواد به وسیله ، ما رو بیدار کنه، و چشمای ما رو باز کنه👀 👈 خدا ما رو نشونه گرفته.. ⚠ میخواد ما از گذشته عبرت بگیریم، و دیگه به غرور و سرکشی و خودبزرگ‌بینی و خودخواهی برنگردیم. ☝️ میخواد ما رو از «تاریکی»، به سمتِ «نور» ببره، و ما رو به «حیاتِ طیبّه» برسونه..❤️🙂😌 🕋 یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا، اسْتَجِیبُوا لِلهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ (انفال/24) 💢 ای کسانی که ایمان آورده‌اید! 💢 دعوتِ خدا و پیامبر را اجابت کنید، هنگامی که شما را به سوی چیزی می‌خواند، که به شما و می‌بخشد. 📖 🔻کانال کشکول معنوی🔻↙️ 🕋 @kashkoolmanavi 🕋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔥 [ مرگ آگاهی شاه کلید ترک گناه 👻 _ 5 _ ] اشتباه نکن ! مرگ پایان نیست 🧑‍🦯 مرگِ تازه شروع ماجراست رفیق🤍 مرگ استــمرارِ مــاسـت و این زندگی رو انتخاب های تو میسازه🌱 ‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ 🔻کانال کشکول معنوی🔻↙️ 🕋 @kashkoolmanavi 🕋
🍃 استاد پناهیان: دستگاه تنظیم کننده ی روح شما نمازه.😊 📌 آقای وقتی میدید نمیتونه مسئله ای رو حل کنه می رفت یه مسجدی 🕌 رو پیدا میکرد ، نماز میخوند و برمی گشت مسئله رو حل می کرد.👌🏻 🚦ذهن وقتی نتونست خوب کارکنه حتما نمازش ایراد داره!✅ 🔘 نماز از روحش کم شده! باید طرف بره چند واحد نماز به روحش تزریق💉 کنه تا تعادل پیدا کنه!〽️ "بابا اصلا نماز فقط برای آخرت آدم نیست⁉️" نماز برای آبادکردن دنیای آدمه..🎊 😒 حاج آقا نه! نماز ثمرش در آخرت نشون داده میشه، شما برس به آخرت!‼️ ✅ عزیزم شما اگه بنا باشه برای خدا و آخرت و غیب و اینا عبادت کنی، اول باید آدم معمولی و متعادل باشی که عبادت کنی، بندگی کنی.🔗 📌 آدم اگه بخواد درست عبادت کنه و به خدابرسه باید اول درست زندگی کنه.😊 📿 شما اگه میخوای درست زندگی کنی اول باید بخونی.🌾 ⭕️ باید نماز بخونی تا لذت ببری و از زندگی کیف کنی. ✅ بعدش با خدا رفیق میشی..😇 🌐 بابا تا کسی از زندگی خودش لذت نبره باخدا نمیشه که...💓 🌷 آدم در به داغون و بدعنق و بداخلاق که به سمت خدا نمیره😊 🧐 همیشه با خودش و دیگران درگیره, اول آدم باید درست کنه,👏🏻 🤩 برای اینکه درست زندگی کنی اول باید نمازبخونی یه نماز خوب‼️ نمازا خیلی وضعشون ..🙄 حاج آقا چیکار کنیم نمازامون خوب بشه؟🤔 ⏭ در قسمت های بعد....⌛️ ➖🔝🍂اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🍂🔝➖ 🔻کانال کشکول معنوی🔻↙️ 🕋 @kashkoolmanavi 🕋