eitaa logo
🕋 کشکول معنوی 🕋 ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ #امام_زمان مذهبی
46.9هزار دنبال‌کننده
13.6هزار عکس
10.6هزار ویدیو
36 فایل
مجموعه کانالهای کشکول معنوی مدیریت : 👈 @mosafer_110_2 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2836856857C847106613b 🤝 #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
👈فقط خودت👉 ❇️ﭘﺴﺮ آدم ﮐﻪ ﻗﺎﺗﻞ ﺑﻮﺩ ﭘﺴﺮ ﻧﻮﺣﻢ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺑﺪﺍﻥ ﺑﻨﺸﺴﺖ ﭘﺴﺮ یعقوبم ﮐﻪ ﯾﮑﯿﺸﻮﻥ ﺁﺩﻡ ﺑﻮﺩ ﺑﻘﯿﻪ ﺷﻮﻥ ﺷﺎﺭﻻﺗﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﺍﺯ ﺣﺎﺻﻞ ﺗﺮﺑﯿﺖ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮﺍ، ﺩﯾﮕﻪ ﺍﺯ ﺑﺎﺑﺎﯼ ﻣﻦ ﭼﻪ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﯼ ﺩﺍﺭﯾﻦ؟ ‏(ﺍﻧﺸﺎﯼ ﯾﮏ ﮐﻮﺩﮎ ﺑﺎ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﻧﻘﺶ ﭘﺪﺭ ﺩﺭ ﺗﺮﺑﯿﺖ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ) 😁 ✅تنها کسی که میتونه آدمُ آدم کنه خودِ آدمه. 💠أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعی 🔴پس... بیخود به این درُ اون در نزن رفیق که ته همه کوچه ها بن بسته. @𝓴𝓪𝓼𝓱𝓴𝓸𝓸𝓵𝓶𝓪𝓷𝓪𝓿𝓲 ✍️
🕋 کشکول معنوی 🕋 ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ #امام_زمان مذهبی
◀️تلاوت آیات ۵۱ الی ۵۳ سوره مبارکه دخان 🎤 قاری: احمد_النفيس
💠نکته ها👇 💖«سُندُسٍ» پارچه ابريشمى نازك است و «إِسْتَبْرَقٍ» پارچه ابريشمى ضخيم. 💖«حور» جمع «حوراء» به زنانى گفته مى‌شود كه چشمِ مشكى و بدنِ سفيد داشته باشند و كلمه‌ى‌ «عِينٍ» جمع «عيناء» به معناى فراخ چشم است. 💖بزرگ‌ترين نعمت، امنيّت است، زيرا «مَقامٍ أَمِينٍ» قبل از ساير نعمت‌ها مطرح شده است. 💖البتّه امنيّت در بهشت يك امنيّت جامع است، نه ترس از مرگ، نه رقيب، نه حسود، نه زوال و انقراض. 💖آرامش در بهشت، هم نسبت به اصل جايگاه است‌ «مَقامٍ أَمِينٍ» وهم نسبت به خوراكى‌ها. 💖«بِكُلِّ فاكِهَةٍ آمِنِينَ» در دنيا گاهى بهره‌گيرى از چند ميوه، سبب امراض گوناگون مى‌شود. 💠پیام ها👇 1- عامل بهره‌گيرى از نعمت‌هاى بهشتى تقواست. إِنَّ الْمُتَّقِينَ‌ ... 2- خوف و تقواى امروز سبب امنيّت فرداست. «إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي مَقامٍ أَمِينٍ» 3- در كنار بيم بايد اميد مطرح باشد. شَجَرَةَ الزَّقُّومِ‌ ... فِي جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ‌ 4- در بهشت، نعمت‌ها متعدّد و متنوّع است. «جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ» 5- چشم پوشيدن از لباس‌هاى فاخر و ابريشمى در چند روز دنيا سبب كاميابى ابدى در روز ديگر است. «يَلْبَسُونَ مِنْ سُندُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ» 6- برهنگى، هيچ كجا ارزش نيست، حتّى در بهشت. «يَلْبَسُونَ» 7- تقابل در فضاى تقوا، يك ارزش است. آنچه سبب تشديد فتنه‌هاست تقابل افراد بى تقواست. إِنَّ الْمُتَّقِينَ‌ ... مُتَقابِلِينَ‌ 8- بهشتيان جلسات انس و دوستانه دارند. «مُتَقابِلِينَ» 9- در بهشت اعراض و پشت كردن در كار نيست. «مُتَقابِلِينَ» 10- واسطه ازدواج در بهشت خداست. «زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِينٍ» 📚 تفسیر نور حجت الاسلام قرائتی
🛩⛅️🛩⛅️🛩⛅️ مثل هواپیما و فرودگاه 🛫 🛬وقتی هواپیما بخواهد فرود بیاید به فرودگاه مطمئنی احتیاج دارد ☘امام زمان ( عج ) هم اگر بخواهد ظهور کند باید شیعیان فرودگاه امنی برایشان درست کرده باشند ! 🛩⛅️🛩⛅️🛩⛅️ @𝓴𝓪𝓼𝓱𝓴𝓸𝓸𝓵𝓶𝓪𝓷𝓪𝓿𝓲 ✍️
🌸قیامت، گویا کننده باطن ها نوار ضبط صوت: 💠هیچ کس با نگاه یا لمس یک نوار نمی تواند درک کند که آن نوار پر است یا خالی، و اگر پر است چه مطلب یا مطالبی در آن ضبط شده است؟ ظاهر نوار هیچگونه نشانی از ضبط صدا یا خالی بودن نوار ندارد؛ مگر اینکه در دستگاه قرار داده شود. نطق اعضا و جوارح نیز در قیامت مانند نوار ضبط صوت است که در آن دستگاه آنچه دارند آشکار خواهند نمود. و همچنین ظاهر انسان ها، همانند نوارها مشابه یکدیگر است و یک دستگاه خدایی می خواهد که انسان با داشتن آن بتواند از درون و حقیقت انسان ها مطلع شود. 📚مثل ها و پندها ج ۱ آیت الله حائری شیرازی @𝓴𝓪𝓼𝓱𝓴𝓸𝓸𝓵𝓶𝓪𝓷𝓪𝓿𝓲 ✍️
😋منم میخوام😋 ❇️دکتر مشهور و موفقی که سه تا زن گرفته بود مورد سرزنش زن مسنی که مریضش بود قرار گرفت: زن مسن گفت تو که دکتری با فرهنگ و روشنفکری پس چرا سه تا زن گرفته ای؟ دکتر در پاسخش گفت 1⃣اولی دختر عمویم بود و آنرا بخاطر رضایت پدرم گرفتم. 2⃣دومی هم دختر دائیم بود و آنرا بخاطر رضایت مادرم گرفتم. 3⃣سومی را خودم خواستم و برای رضایت دل خودم گرفتم. پیرزنه گفت : ننه پس بیا منم برای رضای خدا بگیر.... 😂😂‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ✅خیلی از داد و فریادا برای ناحق شدن حق نیس، 😉برا اینه که چرا من حقی از نا حق نبردم. 💠مِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقَاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْهَا رَضُوا وَإِنْ لَمْ يُعْطَوْا مِنْهَآ إِذَا هُمْ يَسْخَطُونَ 🕸ولی اگه دَمِشو ببینی دیگه دَم نمیزنه. @𝓴𝓪𝓼𝓱𝓴𝓸𝓸𝓵𝓶𝓪𝓷𝓪𝓿𝓲 ✍️
🐣 استاد پناهیان : علت ڪینه نظام سلطه ازحجاب آن است ڪه افزایش هرزگے موجب کاهش مقاومت مےشود.😉 بےحجاب شدن هنࢪنیسٺ؛🤚🏻 غیرمحجبھ درعالم زیاداسٺ!😕 این حجاب اسٺ ڪھ حࢪف تازھ جهان امروز اسٺ!🙃❤️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @𝓴𝓪𝓼𝓱𝓴𝓸𝓸𝓵𝓶𝓪𝓷𝓪𝓿𝓲 ✍️
💥برخی از آثار و برکات دنیوی نماز: ۱-آرامش درون ۲- خوش بینی مردم نسبت به فرد نمازگزار ۳- استجابت دعا ۴- درمان نفاق و دورویی ۵- همواره در پناه خدا بودن ۶- کفاره گناهان ۷- سپاسگزاری خدا 🚩 📿 @𝓴𝓪𝓼𝓱𝓴𝓸𝓸𝓵𝓶𝓪𝓷𝓪𝓿𝓲 ✍️
🛑🛑 🍃آقا سید ابوالحسن علی رضوی کشمیری گفت:"عموزاده‌ام آیت‌الله سید عبدالکریم کشمیری فرمود: یخچال نداشتم. به حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) رفتم و از آن حضرت یخچال خواستم. به منزل که برگشتم دیدم دربِ منزل، گاری ایستاده و یخچال آورده است. گفتم از کجا آورده‌ای؟ گفت: مأمور نیستم بگویم. 🍃آقا سید ابوالحسن علی رضوی کشمیری گفت: از ایشان ذکری برای رفع تنگدستی خواستم، فرمود: 👇👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/711917615C57c733ee60
💞 پشت کوچه پس کوچه های انتظار همان جا که فاصله ها کمی بیشتر است، با شما، به امید نگاه مهربانی از سر لطف هستم...🥀 برای آمدن و رسیدن! السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَلَمُ الْمَنْصُوبُ وَ الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ وَ الْغَوْثُ وَ الرَّحْمَةُ الْوَاسِعَةُ وَعْدا غَيْرَ مَكْذُوبٍ ‌ ‌@𝓴𝓪𝓼𝓱𝓴𝓸𝓸𝓵𝓶𝓪𝓷𝓪𝓿𝓲 ✍️
🕋 کشکول معنوی 🕋 ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ #امام_زمان مذهبی
◀️تلاوت آیه ۲۱۶ سوره مبارکه بقره 🎤قاری: #مشاری_العفاسی
🕋كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَ عَسى‌ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى‌ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ‌ جهاد درراه خدا، بر شما مقرّر شد؛ در حالی که برایتان ناخوشایند است. چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید، حال آن که خیرِ شما در آن است. و یا چیزی را دوست داشته باشید، حال آنکه شرِّ شما در آن است. و خدا می‌داند، و شما نمی‌دانید. 💠نکته ها👇 ◀️كلمه «كُره» به مشقّتى گفته مى‌شود كه انسان از درون خود احساس كند، مانند ترس از جنگ. و «كَره» به مشقتى گويند كه از خارج به انسان تحميل شود، مانند حكم اجبارى در آيه‌ى‌ «ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعِينَ» «1» به آسمان‌ها و زمين گفتيم: يا با رغبت بياييد يا با اكراه، گفتند: ما با رغبت مى‌آييم. ♦️آيه قبل مربوط به مال دادن بود واين آيه مربوط به جان دادن است. ♦️اكراه از جنگ، يا به خاطر روحيّه‌ى رفاه‌طلبى است ويا به جهت انسان دوستى و رحم به ديگران ويا بخاطر عدم توازن قوا و برترى دشمن است. قرآن مى‌فرمايد: شما آثار و نتايج جهاد را نمى‌دانيد و فقط به زيان‌هاى مادّى و ظاهرى آن توجّه مى‌كنيد، در حالى كه خداوند از اسرار و آثار امروز وفرداى كارها در ابعاد مختلفش آگاه است. 💠پیام ها👇 1- ملاك خير وشر، آسانى و سختى و يا تمايلات شخصى نيست، بلكه مصالح واقعى ملاك است ونبايد به پيشداورى خود تكيه كنيم. «عَسى‌ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ» 2- كراهت و محبّت نفسانى، نشانه‌ى خير و شرّ واقعى نيست. «تَكْرَهُوا ... وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ ... تُحِبُّوا ... وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ» 3- جنگ و جهاد در راه دين، مايه‌ى خير است. «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ ... وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ» 4- تسليم فرمان خدايى باشيم كه بر اساس علم بى‌نهايت به ما دستور مى‌دهد، گرچه ما دليل آنرا ندانيم. «وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» 📚 تفسیر نور حجت الاسلام قرائتی
🌸🍃 😍 شهادٺ‌فقط‌درخون غلطیدن‌نیسٺ!🤔 شهادٺ‌هنگامےرخ‌مےدهد ڪهـ وتڪه پراڪنےدیگران‌بگیرد. و ڪهـ از ‌دلٺ‌جارےمےشود...💔 وآن‌هنگام‌ڪهـ مردان‌بهـ دنبال راهےبراے ٺواینجاهر‌روزشهیدمےشوے شهیدهـ ےحجاب ...! @𝓴𝓪𝓼𝓱𝓴𝓸𝓸𝓵𝓶𝓪𝓷𝓪𝓿𝓲 ✍️
💎🌻💎🌻💎🌻 مثل میهمانی ! 👥دو نفر قصد رفتن به میهمانی دارند ، یکی از آنها زودتر آماده می شود و دیگری هنوز آماده نشده است ⏳ ⁉️ در اینجا به کدام شخص منتظر گفته می شود ؟ بله شخصی که آماده است منتظر دیگری است ! 🔅امام زمان ( عج )هم آماده ی ظهور است این مائیم که آماده نیستیم پس بهتراست بگوئیم امام زمان منتظر ماست نه ما منتظر امام زمان !✅ @𝓴𝓪𝓼𝓱𝓴𝓸𝓸𝓵𝓶𝓪𝓷𝓪𝓿𝓲 ✍️
🔸حال و هوایی عوض کنید پدرم نهصد تومان به بانک تعاون روستایی بدهکار بود . تصمیم گرفتم من به شهر بروم و به هر قیمتی قرض پدر را ادا کنم، اما پدر و مادرم مخالفت کردند. خلاصه اینکه با احمد و تاجعلی برای کار به کرمان رفتم. اولین بار بود که شهر و ماشین را می دیدم. احساس غریبی می کردم. درِ هر مغازه و کافه و رستوران و کارگاهی را می زدم و می گفتم:« کارگر نمی خواهید؟» و همه یک نگاهی به قد کوچک و جثه نحیفم می کردند و جواب رد می دادند. به یک خانه در حال ساخت وارد شدم. استادکار به من نگاهی کرد و گفت:« اسمت چیه؟» گفتم:« قاسم» گفت:«چند سالته؟» گفتم:« سیزده سال» گفت:« مگه درس نمی خونی!؟» گفتم:« ول کردم.» گفت:« چرا؟!» گفتم:« پدرم قرض دارد.» وقتی این را گفتم اشک در چشمانم جمع شد. منظره دستبند زدن به دست پدرم جلوی چشمم آمد و اشک بر گونه هایم روان شد و دلم برای مادرم هم تنگ شده بود. گفتم:« آقا، تو رو خدا به من کار بدید.» اوستا که دلش به رحم آمده بود، گفت:« می تونی آجر بیاری؟» گفتم:« بله.» گفت:« روزی دو تومان بهت میدم، به شرطی که کار کنی.» خوشحال شدم که کار پیدا کرده ام. به مدت شش روز بعد از طلوع آفتاب تا نزدیک غروب در ساختمان نیمه ساز خیابان خواجو مشغول کار بودم. جثه نحیف و سن کم من طاقت چنین کاری را نداشت. از دستهای کوچکم خون می آمد. اوستا بیست تومان اضافه مزد بهم داد و گفت:« این هم مزد این هفته ات.» حالا حدود سی تومان پول داشتم. با دو ریال بیسکویت خریدم و پنج ریال دادم و چهار عدد موز خریدم. خیلی کیف کردم، همه خستگی از تنم بیرون رفت. اولین بار بود که موز می خوردم. شب در خانه عبدالله تخم مرغ گوجه درست کردیم و خوردیم. عبدالله معتقد بود من نمی توانم این کار را ادامه بدهم، باید دنبال کار دیگری باشم. پولهایم را شمردم.، تا نهصد تومان هنوز خیلی فاصله داشت. یاد مادر و خواهر و برادرانم افتادم. سرم را زیر لحاف کردم و گریه کردم و با حالت گریه به خواب رفتم. صبح با صدای اذان از خواب بیدار شدم. از دوران کودکی نماز می خواندم. نمازم را که خواندم به یاد امامزاده سیدِ خوشنام، پیر خوشنام در روستا افتادم. ازش طلب کردم و نذر کردم اگر کار خوبی پیدا کردم یک کله قند داخل امامزاده بگذارم. صبح به اتفاق تاجعلی و عبدالله راه افتادیم. به هر مغازه، کافه، کبابی و هر درِ بازی که می رسیدیم سرک می کشیدیم و می گفتیم: «آقا، کارگر نمی خوای؟» همه یک نگاهی به جثه ضعیف ما می کردند و می گفتند:« نه.» تا اینکه یک کبابی گفت که یک نفرتان را می خواهم با روزی چهار تومان. تاجعلی رفت و من ماندم. جدا شدنم از او در این شهر سخت بود. هر دو مثل طفلان مسلم به هم نگاه می کردیم، گریه ام گرفته بود. عبدالله دستم را کشید و من هم راه افتادم، تا آخر خیابان به پشت سرم نگاه می کردم. حالا سه روز بود که از صبح تا شب به هر درِ بازی سر می زدم. رسیدیم داخل یک خیابان که تعدادی هتل و مسافرخانه در آن بود. به آخر خیابان رسیدیم و از پله های ساختمانی بالا رفتم. مردی پشت میز نشسته بود و پول می شمرد. محو تماشای پولها شده بودم و شامه ام مست از بوی غذا. آن مرد با قدری تندی گفت:« چکار داری؟!» با صدای زار گفتم:« آقا، کارگر نمی خوای؟» آن قدر زار بودم که خودم هم گریه ام گرفت. چهره مرد عوض شد و گفت:« بیا بالا.» بعد یکی را صدا زد و گفت:« یک پرس غذا بیار.» چند دقیقه بعد یک دیس برنج با خورشت آوردند. اولین بار بود که آن خورشت را می دیدم. بعداً فهمیدم به آن چلوخورشت سبزی می گویند. به خاطر مناعت طبعی که پدرم یادم داده بود با وجود گرسنگی زیاد و خستگی زیاد گفتم:« نه، ببخشید، من سیرم.» آن شخص که بعداً فهمیدم نامش حاج محمد است، با محبت خاصی گفت:« پسرم، بخور.» غذا را تا ته خوردم. حاج محمد گفت:« از امروز تو می تونی این جا کار کنی و همین جا هم بخوابی و غذا هم بخوری. روزی پنج تومان هم بهت می دهم.» برق از چشمانم پرید و از امامزاده سید خوشنام، پیر خوشنام تشکر کردم که مشکلم را حل کرد. پس از پنج ماه کار کردن شبی آهسته پولهایم را شمردم. سرجمع هزار و دویست و پنجاه تومان شد. از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجیدم، هزار تومان برای پدرم پول فرستادم تا قرضش را ادا کند. ♦️برگرفته از کتاب «از چیزی نمی ترسیدم» خاطرات خود نوشت شهید حاج قاسم سلیمانی ____________________ 🌹 @𝓴𝓪𝓼𝓱𝓴𝓸𝓸𝓵𝓶𝓪𝓷𝓪𝓿𝓲 ✍️