⚜
⚜⚜
⚜💠⚜
⚜💠💠⚜
⚜💠💠💠⚜
❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣
✨ #قـدیـــــــس✨
#قسمت_شصت_و_چهارم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
مرد ریش جوگندمــے برگشت و به جوانــے ڪه با او حرف زده بود، نگاه ڪرد.
جوان لبخندے بر لب داشت ڪه با چهره ے عصبــے و ترسناڪش تناسبــے نداشت.
مرد ریش جوگندمــے ڪه عادت نداشت روے دستورے ڪه به او مےدهند نه بیاورد، از اتاق بیرون رفت.
ڪشیش توانست نفســے بڪشد و ڪمــے از آن شڪ سنگین اولیه بیرون بیاید.
آرام لب هایش را جنباند و گفت:
شما ڪے هستید؟
با من چه ڪار دارید؟
یڪے از جوان ها جلوتر رفت و دیگرے در را بست.
مــن مے خواهم به گناهانم اعتراف ڪنم و شاید هم شما؛ فرقے نمےڪند، هر دوے ما گناهڪار هستیم.
ڪشیش گفت:
مےبینید ڪه اوضاع اینجا آشفتــه و به هم ریخته است.
برویــد و عصــر برگردید.
مرد یقه ے قباے ڪشیش را به دســت گرفت و او را به طرف خود ڪشید. سرش را به صورت ڪشیش نزدیڪ ڪرد؛ طورے ڪه بوے مشروبــے ڪه خورده بود، به بینــے ڪشیش خورد:
- بگو آن ڪتاب قدیمــے ڪجاست؟
ڪشیش مچ دست مرد را گرفت، آن را از يقه ے خود دور ڪرد و گفت:
نمے دانم شما دارید از چه حرف مےزنید.
مرد گفت:
خیلــے هم خوب مےفهمــے ما چه مےگوییم.
آن ڪتاب قدیمــے را رد ڪن بیاید!
#لقمــه اے نیست ڪه از گلوے تو پایین رود.
ڪشیش روے سینه اش صلیــب ڪشید، سعے ڪرد آرامشش را به دست آورد و با اعتماد به نفس صحبت ڪند:
- از چه ڪتابــے صحبت مےڪنے فرزندم؟
من اصلا شما را نمے شناسم و نمي دانم درباره ے چه ڪتــابے حرف مےزنید.
لطفا واضح تر صحبت ڪنید، شاید بتوانم ڪمڪتان ڪنم.
مرد جوان گفت:
ببینید آقا، ما حــال و حوصلـه ے بازے موش و گربه را نداریم، صبرمان هم ڪم است.
آمده ایم ڪتاب قدیمـے را برداریم و ببریم.
ڪشیش گفت:
من البته در ڪتابخانه ام ڪتاب هاے زیادے دارم.
منظور شما ڪدام ڪتاب قدیمــے است؟
مرد جوان با تحڪم بیشترے گفت:
دارے وقت ما را تلف مےڪنے پیر خرفت!
منظورم را خوب ميفهمے و مےدانــے از ڪدام ڪتاب حرف مےزنم؛ همان ڪتابـے ڪه آن روز آن مرد تاجیڪ آورد و داد دستت.
- ببینید پسرم!
من جاے پدر شما هستم، پس درست صحبت ڪنید و عصبـے نشوید.
🌍 @kashkoolmazhabimehrab