eitaa logo
کشکول بصیرت
812 دنبال‌کننده
55.3هزار عکس
49.1هزار ویدیو
645 فایل
فَبَشِّرْ عِبَادِ¤ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ ۚ أُولَٰئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ ۖ وَأُولَٰئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَاب (زمر۱۷/۱۸) رویکرد: بصیرت افزایی،روشنگری،تحلیل مسائل روز
مشاهده در ایتا
دانلود
✍🏼گوهر شاد یکی از زنان باحجاب بوده همیشه نقاب به صورت داشته و خیلی هم مذهبی بود. او می‌خواست در کنار حرم 🟩 امام‌رضاعلیه‌السّلام مسجدى بنا کند. به همه کارگران و معماران اعلام کرد دستمزد شما را دو برابر می‌دهم‌ ولى شرطش این است که فقط با وضو کار کنید و در حال کار با یکدیگر مجادله و بدزبانى نکنید و با احترام رفتار کنید. او به کسانى که به وسیله حیوانات مصالح و بار به محل مسجد می‌آورند علاوه بر دستور قبلى گفت: سر راه حیوانات آب و علوفه قرار دهید و این زبان بسته ها را نزنید و بگذارید هرجا که تشنه و گرسنه بودند آب و علف بخورند . بر آنها بار سنگین نزنید و آنها را اذیت نکنید . اما من مزد شما را دو برابر می‌دهم.... گوهرشاد هر روز به سرکشی کارگران به مسجد می‌رفت؛ روزى طبق معمول براى سرکشى کارها به محل مسجد رفت بود در اثر باد مقنعه و حجاب او کمى کنار رفت و یک کارگر جوانى چهره او را دید . جوان بیچاره دل از کف داد و عشق گوهرشاد صبر و طاقت از او ربود تا آنجا که بیمار شد و بیمارى او را به مرگ نزدیک کرد. چند روزی بود که به سرکار نمی‌رفت و گوهرشاد حال او را جویا شد. به او خبر دادند جوان بیمار شده لذا به عیادت او رفت. چند روز گذشت و روز به روز حال جوان بدتر می‌شد. مادرش که احتمال از دست رفتن فرزند را جدى دید تصمیم گرفت جریان را به گوش ملکه گوهرشاد برساند . و گفت ◽️ اگـر جان خودم را هم از دست بدهم مهم نیست. او موضوع را به گوهرشاد گفت و منتظر عکس‌العمل گوهرشاد بود. ملکه بعد از شنیدن این حرف با خوشرویى گفت: این که مهم نیست چرا زودتر به من نگفتید تا از ناراحتى یک بنده خدا جلوگیرى کنیم؟ و به مادرش گفت برو به پسرت بگو من براى ازدواج با تو آماده هستم ولى قبل از آن باید دو کار صورت بگیرد . یکى اینکه مهر من چهل روز اعتکاف توست در این مسجد تازه‌ساز . ◽️ اگـر قبول دارى به مسجد برو و تا چهل روز فقط نماز و عبادت خدا را به جاى آور. و شرط دیگر این است که بعد از آماده شدن تو من باید از شوهرم طلاق بگیرم . حال ◽️ اگـر تو شرط را می‌پذیری کار خود را شروع کن. جوان عاشق وقتى پیغام گوهر شاد را شنید از این مژده درمان شد و گفت چهل روز که چیزى نیست ◽️اگـر چهل سال هم بگویى حاضرم . جوان رفت و مشغول نماز در مسجد شد به امیداینکه پاداش نماز هایش ازدواج و وصال همسری زیبا بنام گوهرشاد باشد . روز چهلم گوهرشاد قاصدى فرستاد تا از حال جوان خبر بگیرد تا ◽️ اگـر آماده است او هم آماده طلاق باشد . قاصد به جوان گفت فردا روز تو تمام می‌شود و ملکه منتظر است تا ◽️ اگـر تو آماده هستى او هم شرط خود را انجام دهد. جوان عاشق که ابتدا با عشق گوهرشاد به نماز پرداخته و حالا پس از روز حلاوت نماز کام او را شیرین کرده بود جواب داد: به گوهر شاد خانم بگوئید اولاً از شما ممنونم و دوم اینکه من دیگر نیازى به ازدواج با شما ندارم. قاصد گفت منظورت چیست؟ ⁉️مگر تو عاشق گوهرشاد نبودى ؟؟ جوان گفت: آن‌وقت که عشق گوهرشاد من را بیمار و بی‌تاب کرد هنوز با معشوق حقیقى آشنا نشده بودم ، ولى اکنون دلم به عشق خـدا می‌تپد و جز او معشوقى نمی‌خواهم. من با خدا مأنوس شدم و فقط با او آرام می‌گیرم. 🛡امّا از گوهر شاد هم ممنون هستم که مرا با خداوند آشنا کرد و او باعت شد تا معشوق حقیقى را پیدا کنم . و آن جوان شد اولین پیش نماز مسجد گوهرشاد و کم‌کم مطالعات و درسش را ادامه داد و شد یک فقیه کامل و او کسی نیست جز ♻️آیت‌الله شیخ محمّدصادق همدانی. 🟦 گوهرشاد خانم 🔹 (همسر شاهرخ میرزا و عروس امیرتیمور گورکانی) سازنده‌ی مسجد معروف گوهرشاد مشهد است . 🤲🏼 ✿◌✿◌✿◌✿◌✿به ما بپیوندید http://eitaa.com/joinchat/2097610763C1c8093e5af