eitaa logo
کشکول بصیرت
832 دنبال‌کننده
64.6هزار عکس
59.3هزار ویدیو
663 فایل
فَبَشِّرْ عِبَادِ¤ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ ۚ أُولَٰئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ ۖ وَأُولَٰئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَاب (زمر۱۷/۱۸) رویکرد: بصیرت افزایی،روشنگری،تحلیل مسائل روز
مشاهده در ایتا
دانلود
🌻 : سعی کن برای خوشحالیت ببخشی 🏵 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 ﺍﺳﺘﺎﺩﯼ ﺑﺎ ﺷﺎﮔﺮﺩﺵ ﺍﺯ ﺑﺎﻏﻰ می‌گذشت ﭼﺸﻤﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﻳﮏ جفت ﮐﻔﺶ ﮐﻬﻨﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩ. ﺷﺎﮔﺮﺩ ﮔﻔﺖ ﮔﻤﺎﻥ می‌کنم ﺍﻳﻦ ﮐﻔﺸﻬﺎی ﮐﺎﺭﮔﺮﻯ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺑﺎﻍ ﮐﺎﺭ می‌کند.اجازه بده ﺑﺎ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﮐﺮﺩﻥ ﮐﻔﺸﻬﺎ ﻋﮑﺲ ﺍﻟﻌﻤﻞ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺭﺍ ﺑﺒﻴﻨﻴﻢ، کمی شاد شویم ﻭ ﺑﻌﺪ ﮐﻔﺸﻬﺎ ﺭﺍ ﭘﺲ ﺑﺪﻫﻴﻢ... اما ﺍﺳﺘﺎﺩ ﮔﻔﺖ ﭼﺮﺍ ﺑﺮﺍﻯ ﺧﻨﺪﻩ ﺧﻮﺩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﮐﻨﻴﻢ؟ ﺑﻴﺎ ﮐﺎﺭﻯ ﮐﻪ میگویم ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﻩ ﻭ ﻋﮑﺲ ﺍﻟﻌﻤﻠﺶ ﺭﺍ ﺑبینیم. ﻣﻘﺪﺍﺭﻯ ﭘﻮﻝ ﺩﺭﻭﻥ کفش ﻗﺮﺍﺭ ﺑﺪﻩ!!! ﺷﺎﮔﺮﺩ ﻫﻢ ﭘﺬﻳﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻥ ﭘﻮﻝ، ﻣﺨﻔﻰ ﺷﺪﻧﺪ. ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺑﺮﺍﻯ ﺗﻌﻮﻳﺾ ﻟﺒﺎﺱ ﺑﻪ ﻭﺳﺎﺋﻞ ﺧﻮﺩ ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﮐﺮﺩ ﻭ همین که ﭘﺎ ﺩﺭﻭﻥ ﮐﻔﺶ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻣﺘﻮﺟﻪ چیزی ﺩﺭﻭﻥ ﮐﻔﺶ ﺷﺪ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻭﺍﺭﺳﻰ، ﭘﻮلﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﻳﺪ... ﺑﺎ ﮔﺮﻳﻪ ﻓﺮﻳﺎﺩ ﺯﺩ " ﺧﺪﺍﻳﺎ ﺷﮑﺮﺕ " ﺧﺪﺍئی ﮐﻪ ﻫﻴﭻ ﻭﻗﺖ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﻤﻴﮑﻨﻰ، ﻣﻴﺪﺍﻧﻰ ﮐﻪ ﻫﻤﺴﺮی ﻣﺮﻳﺾ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥِ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻓﮑﺮ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﺧﺎﻟﻰ ﻭ ﺑﺎ ﭼﻪ ﺭﻭیی ﺑﻪ ﻧﺰﺩ آنها ﺑﺎﺯ ﮔﺮﺩﻡ ﻭ ﻫﻤﻴﻨﻄﻮﺭ ﺍﺷﮏ می‌ریخت. ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺑﻪ ﺷﺎﮔﺮﺩﺵ ﮔﻔﺖ: ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺳﻌﻰ ﮐﻦ ﺑﺮﺍﻯ ﺧﻮﺷﺤﺎلی‌ات " ﺑﺒﺨﺸﻰ ﻧﻪ اینکه ﺑِﺴِﺘﺎنی " روز عید مولاست و آغاز سال نو، حالا نوبت ماست که دلی رو خوشحال کنیم، یا علی @kashkoolmanavi
هدایت شده از یک عمر بندگی
🔷 زن هنوز کاملا وارد اتوبوس نشده بود که راننده ناغافل در رو بست و زن لای در گیر کرد. داشت با زحمت چادر رو بیرون میکشید که یه زن نسبتا طوری که همه بشنوند گفت: آخه این دیگه چه جور لباس پوشیدنه؟ خودآزاری دارن بعضی ها ! 😏 🔸 زن محجبه، روی صندلی خالی کنار اون خانم نشست و خیلی آرام طوری که فقط زن بدحجاب بشنوه گفت: عزیز دلم... من بخاطر شما چادر میپوشم... تعجب کرد و گفت: بخاطر من؟! 😳 🤔 گفت: بله! من چادر سر می کنم، تا اگه یه روزی تو به تکلیفش عمل نکرد و نگاهش رو کنترل نکرد، 🌷 زندگی تو، به هم نریزه... 🌷 همسرت نسبت به تو نشه... 🌷محبت و نسبت به تو که محرمش هستی کم نشه.. 🌷 من به خودم سخت می گیرم و در گرمای تابستان زیر چادر از گرما اذیت میشم، زمستان ها زیر برف و باد و باران برای کنترل کردن و جمع و جور کردنش کلافه می شم، بخاطر حفظ خونه و ی تو...😌❤️ من هم مثل تو هستم... 🌺 تمایل به تحسین هام دارم. من هم دوست دارم تابستان ها کمتر عرق بریزم، زمستان ها راحت تر توی کوچه و خیابان قدم بزنم... اما من روی تمام این خواسته ها خط قرمز کشیدم، تا به اندازه ی سهم ِ خودم حافظ ِ گرمای زندگی تو باشم...😌 و همه اینها رو وظیفه خودم میدونم و به خاطر علاقه های برترم انجام میدم 🔸 بعد چند لحظه سکوت کرد تا شاید طرف بخواد حرفی بزنه و چون جوابی دریافت نکرد ادامه داد: راستی… هر کسی در کنار تکالیفش، حقوقی هم داره. حق من این نیست که برخی زنان ِ جامعه ام با موهای رنگ کرده ی پریشان و لباسهای بدن نما و صد جور جراحی ِ زیبایی، چشم های همسر من رو به دنبال خودشون بکشونند... حالا بیا منصف باشیم. به نظرت من باید از شکل پوشش و آرایش شما ناراحت باشم یا شما از من؟😊☺️ 🔸 زن بدحجاب بعد از یک سکوت طولانی گفت: هیچ وقت به قضیه این طور نگاه نکرده بودم.. آرام موهایش رو از روی پیشانیش جمع کرد و زیر روسریش پنهان کرد. 🌺 با هم "قشنگ و منطقی" حرف بزنیم... کار آدمای باکلاس هست!👌 🌷 @IslamlifeStyles
🔷 زن هنوز کاملا وارد اتوبوس نشده بود که راننده ناغافل در رو بست و زن لای در گیر کرد. داشت با زحمت چادر رو بیرون میکشید که یه زن نسبتا طوری که همه بشنوند گفت: آخه این دیگه چه جور لباس پوشیدنه؟ خودآزاری دارن بعضی ها ! 😏 🔸 زن محجبه، روی صندلی خالی کنار اون خانم نشست و خیلی آرام طوری که فقط زن بدحجاب بشنوه گفت: عزیز دلم... من بخاطر شما چادر میپوشم... تعجب کرد و گفت: بخاطر من؟! 😳 🤔 گفت: بله! من چادر سر می کنم، تا اگه یه روزی تو به تکلیفش عمل نکرد و نگاهش رو کنترل نکرد، 🌷 زندگی تو، به هم نریزه... 🌷 همسرت نسبت به تو نشه... 🌷محبت و نسبت به تو که محرمش هستی کم نشه.. 🌷 من به خودم سخت می گیرم و در گرمای تابستان زیر چادر از گرما اذیت میشم، زمستان ها زیر برف و باد و باران برای کنترل کردن و جمع و جور کردنش کلافه می شم، بخاطر حفظ خونه و ی تو...😌❤️ من هم مثل تو هستم... 🌺 تمایل به تحسین هام دارم. من هم دوست دارم تابستان ها کمتر عرق بریزم، زمستان ها راحت تر توی کوچه و خیابان قدم بزنم... اما من روی تمام این خواسته ها خط قرمز کشیدم، تا به اندازه ی سهم ِ خودم حافظ ِ گرمای زندگی تو باشم...😌 و همه اینها رو وظیفه خودم میدونم و به خاطر علاقه های برترم انجام میدم 🔸 بعد چند لحظه سکوت کرد تا شاید طرف بخواد حرفی بزنه و چون جوابی دریافت نکرد ادامه داد: راستی… هر کسی در کنار تکالیفش، حقوقی هم داره. حق من این نیست که برخی زنان ِ جامعه ام با موهای رنگ کرده ی پریشان و لباسهای بدن نما و صد جور جراحی ِ زیبایی، چشم های همسر من رو به دنبال خودشون بکشونند... حالا بیا منصف باشیم. به نظرت من باید از شکل پوشش و آرایش شما ناراحت باشم یا شما از من؟😊☺️ 🔸 زن بدحجاب بعد از یک سکوت طولانی گفت: هیچ وقت به قضیه این طور نگاه نکرده بودم.. آرام موهایش رو از روی پیشانیش جمع کرد و زیر روسریش پنهان کرد. 🌺 با هم "قشنگ و منطقی" حرف بزنیم... کار آدمای باکلاس هست!👌 🌷 @IslamlifeStyles
هدایت شده از بلاغ | دستیار فرهنگی
💥یخچال خالی را می شود پر کرد اما دل خالی را چه! 🔸سگرمه هایش در هم رفته بود. چند روزی بود یخچال خالی شده بود و شوهرش هم، چیزی نمی خرید. روز اول را صبر کرد و فقط با پیامک، برایش موارد لازم را نوشت. با همان نخودهایی که ته بطری مانده بود، ناهار درست کرد. 🔻 روز دوم، به هم ریخته بود اما باز هم تحمل کرد که بدخلقی نکند. تمام تلاشش را کرد که با لحنی آرامی به شوهرش برساند که یخچال خالی است و نیاز به میوه و .. دارد. با لوبیا هایی که ته ظرف بود، خوراک لوبیایی درست کرد و سفره شان خالی از ناهار نماند اما شوهرش، باز هم دست خالی به خانه آمده بود. 👈روز سوم دیگر تحملش تمام شده بود. این همه بی تفاوتی و بی خیالی! آخر مرد، یک خریدی بکن. ناسلامتی تو زن و بچه داری. حالا من هر چه غذا سر هم می کنم که گشنه نمانیم باز تو هیچ کاری نمی کنی؟ 👈 این دست جملات و بدتر از آن مدام از ذهنش می گذشت و روانش را به هم ریخته بود. ذهنش قفل شده بود که هیچ چیز نداریم و ما گرسنه ایم. به شکمش که رجوع کرد دید خیلی هم گرسنه نیست. بالاخره صبح، با بلغورهای گندمی که باقی مانده بود حلیمی پخته بود و با له کردن قندها و ریختن خاک قند، آن را شیرین کرده بود و با نان خشک هایی که شاید آن ها را قرار بود دور بریزد، حلیم را با بچه اش خورده بود. 🔹شوهرش از صبح بیرون رفته بود و ظهر که برای ناهار به خانه برگشت، باز هم دستش خالی بود. دیگر صدایش در آمد: -بابا هیچی نداریم. من چی بدم به این بچه بخوره؟ حالا من هیچی. کارد بخوره به شکمم. اما این بچه چی؟ + راست می گی. حق داری. حقوقم رو هنوز ندادن. هر چه هم این در و آن در زدم فایده نداشت. یکی دو روز دیگه هم .. - یعنی چی یکی دو روز دیگه! بیا این کارت من. برو از حقوق من ی چیزی بخر. + نمی خاد خانوم. یه کم صبر کنیم.. - صبر چی؟ هر ماه همین بساطه. صبر کودومه. من که همه حقوقم داره برای زندگی خرج می شه اینم روش. 🔸همان طور که سگرمه هایش در هم بود به اتاق رفت. شوهرش از خانه بیرون رفت. پشت در ایستاد. چهره اش از غم، فرو ریخته بود. دلش از حرفهای همسرش گرفته بود اما به خود می گفت حق دارد اینطور حرف بزند. قرض هایش به همسرش زیاد شده بود . آخر هر بار هر مقداری که از حقوق همسرش مجبور می شد بردارد را به حساب قرض گذاشته بود که برگرداند و آن ها را یادداشت می کرد. دستی به صورت و ریش هایش کشید و چهره اش را به اجبار از هم باز کرد که در نگاه دیگران، افسرده و ناراحت نباشد و باعث ناراحتی دیگران نشود. در حد ضرورت، خریدی کرد و به خانه آورد. 🔻شرمگین، کارت را به همسرش پس داد و تشکر کرد و گفت: حتما برمی گردونم. ممنونم. به بهانه گرما، برای دوش گرفتن به حمام رفت و زیر دوش آب، با خدا درد و دل کرد. 🌺پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله: أيُّمَا امرَأَةٍ مَنَّت عَلى زَوجِها بِمالِها فَتَقولُ : «إنَّما تَأكُلُ أنتَ مِن مالي» ، لَو أنَّها تَصَدَّقَت بِذلِكَ المالِ في سَبيلِ اللّهِ ، لا يَقبَلُ اللّهُ مِنها إلّا أن يَرضى عَنها زَوجُها . (مكارم الأخلاق : ج 1 ص 441 ح 1517) ☘️هر زنى كه به دارايى خود بر شوهرش منّت نهد و بگويد : «تو از ثروت من مى خورى» ، اگر تمام آن ثروت را هم در راه خدا صدقه بدهد ، خداوند از او نمى پذيرد ، مگر آن كه شوهرش از او راضى شود . 📎 🌐منبع:مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی 🔴پایگاه اطلاع رسانی بلاغ 🆔 @balagh_ir
هدایت شده از خانواده شادحرم🇮🇷
جنوب ایتالیا زیستگاه نوعی عروس دریایی بنام "مدوز" و انواع حلزون‌های دریایی است! هراز گاهی این عروس دریایی حلزون‌های کوچک دریا را قورت می‌دهد و آنها را به مجرای هاضمه‌اش انتقال می‌دهد! اما پوسته سخت حلزون از او محافظت می‌کند و مانع هضم آن می‌شود! حلزون به دیواره‌ی مجرای هاضمهء عروس دریایی می‌چسبد و آرام آرام شروع به خوردن عروس دریایی از درون به بیرون می‌کند! زمانی که حلزون به رشد کامل خود می‌رسد، دیگر خبری از عروس دریایی نیست، چون حلزون به تدریج آن را از درون خورده است! بعضی از ما همانند عروس دریایی هستیم که حلزون درونمان، ما را آرام آرام از درون می‌خورد ... 🔰 حلزون درون ما می‌تواند : "عصبانيت، دلواپسی، افسردگی، خشم، نگرانی، طمع، حرص و زیاده خواهی و ... باشد" این حلزونها آرام آرام در وجود ما رشد می‌کنند و با دندان‌های خود، وجود ما را می‌جوند ... آرامتر از آنچه که فکر می‌کنیم ... حال زمان آن است که به خود بیاییم و متوجه شویم چه اتفاقی در درونمان رخ داده است ...! "کمی بیشتر برای شناخت درون خود وقت بگذاریم" ┏━━━🍃💞🍂━━━┓ @QOMSHAD ┗━━━🍂💞🍃━━━┛