هدایت شده از مجتبی وافی
✅قسمت اول: ماهی مرده
❌جمع ها ، جوها و جبرها❌
🔸امروز در حرم امام رضا(ع) نشسته بودم. یک جوانی به سمتم آمد و بعد از سلام و احوال پرسی ، با یک لهجه اصفهانی گفت: من به همراه گروهم به مشهد آمدیم و امروز ، روز وداعمون هست. میشه یک صحبتی برامون بکنید.پرسیدم چه سنی هستید. گفت: همه دانشجو و طلبه هستیم.
🔸بعد از مقدمه ای گفتم : اینکه توی دوران نوجوانی دنبال بازی باشیم و بعدش هم توی یک کانون فرهنگی جمع بشیم و دلمون به چهارتا کلاس و برنامه و تفریح خوش باشه یا اینکه وقتی سن مون به کنکور رسید ، بشینیم یه سری تست بزنیم و درس بخونیم ، بعد کنکور هم ازدواج کنیم و یه شغلی پیدا کنیم و شب ها نون بیاریم بخوریم که فرداش بتونیم دوباره کار بکنیم یا بریم حوزه و بشینیم همینجوری درس بخونیم تا شاید مجتهد بشیم ، اینطوری نمیشه.
🔸 گفتم: اینکه هر روز با یک جمعی یا جوی یا جبری ، راه بیفتیم ، واقعا بی معنا و زشته . براشون مثال زدم که حال ما حال ماهی مرده ای هست که تو رودخانه افتاده و موافق جریان رودخونه حرکت کنه. ما با ماهی مرده که میتونه موافق رودخونه حرکت کنه ، هیچ فرقی نداریم.
🔸 آخرش با یه سوالی هایی همراهشون کردم و گفتم: ما باید چگونه باشیم؟ چرا ما با آفت و خیز همراهیم؟ چرا با نوسان همراهیم؟ چرا عهد هایمان را میشکنیم؟ چرا از این شاخه به آن شاخه میپریم؟ چرا گاهی با یک چیزی خوشحال میشیم و گاهی با همون چیز ناراحت میشیم؟ چرا تصمیم هایی میگریم ولی یهو هدف هامون عوض میشه؟ اینها ریشه اش در چیه؟ ما باید چگونه حرکت کنیم که مستمر و مثمر باشه؟
♻️ادامه دارد...
#مسئله_داشتن
#ضرورت_طرح_برنامه
🆔 @m_vafi