#حکایت
هارون الرشید به بهلول گفت :
مى خواهم كه روزى تو را مقرر كنم
تا فكرت آسوده باشد
بهلول گفت : مانعى ندارد ولى سه عیب دارد!
اول : نمى دانى به چه چیزى محتاجم ،
تا مهیا كنى
دوم : نمى دانى چه وقت مى خواهم
سوم : نمى دانى چه قدر مى خواهم
ولى خداوند اینها را مى داند، با این تفاوت كه اگر خطائى از من سر بزند تو حقوقم را قطع خواهى كرد.
ولى خداوند هرگز روزى بندگانش را قطع نخواهد کرد.
┈•••✾•🌺کشکول معنوی🌺•✾•••┈
🆔️ @kashkul_manavi
📜حڪایتآمـــــوزنده
حڪیمی شنید جـــــاهلی شبی در
مجلسی #غیــــبت او ڪرده است.
حڪیم طبقی خـــــرما برداشـته و
خانه او فــرستاد و پیغام داد:
شنیدم دیشب در مجلسی نـــــماز و
روزه هـــــایت را ڪه به آن سـختی
زیادی متحــــــــــمل شـــده بودی به
رایگان به من هــدیه دادی و من هم
خواستم #محبت تورا جبران ڪنم.
👌اما مـــرا ببخش #هـدیه ای ڪه
من فرستادم برای تو بسیار ناقابلتر
از هدیه ارزشــمندی است ڪه تو به
من بخشــیدی.
#حکایت
┈•••✾•🌺کشکول معنوی🌺•✾•••┈
🆔️ https://eitaa.com/joinchat/3308519605C545e8ef98d
🌱#حکایت
🔻یکی از علمای ربانی نقل می کرد:
🔸️در ایام طلبگی دوستی داشتم که ساعتی داشت و بسیار آن رادوست می داشت ، همواره در یاد آن بود که گم نشود و آسیبی به آن نرسد،او بیمار شد و بر اثر بیماری آنچنان حالش بدشد که حالت احتضار و جان دادن پیداکرد، در این میان یکی از علماء در آنجا حاضر بود و او را تلقین می داد و می گفت :بگو لا اله الاالله او در جواب می گفت : نشکن نمی گویم ما تعجب کردیم که چرا به جای ذکر خدا، می گوید نشکن نمی گویم ، همچنان این معما برای ما بدون حل ماند، تا اینکه حال آن دوست بیمارم اندکی خوب شد و من از او پرسیدم ،این چه حالی بود که پیدا کردی ،ما می گفتیم بگو لا اله الاالله ،تو در جواب می گفتی :نشکن نمی گویم .
🔹️او گفت :اول آن ساعت را بیاورید تا بشکنم ،آن را آوردند و شکست، سپس گفت من دلبستگی خاصی به این ساعت داشتم ،هنگام احتضار شما می گفتید بگو لا اله الاالله ، شیطان را دیدم که همان ساعت را دریک دست خود گرفته و با دست دیگر چکشی بالای آن ساعت نگه داشته و می گوید:اگربگوئی لا اله الاالله ،این ساعت را می شکنم ،من هم به خاطر علاقه وافری که به ساعت داشتم می گفتم :ساعت را نشکن ،من لا اله الا الله نمی گویم !
#دلبستگی_مال_دنیا
┈•••✾•🌺کشکول معنوی🌺•✾•••┈
🆔️ https://eitaa.com/joinchat/3308519605C545e8ef98d
#دقایقی_تفکر
#حکایت
💥جوانی با دوچرخه اش به پیرزنی برخورد کرد،
به جای عذرخواهی و کمک کردن به پیر زن
شروع کرد به خندیدن و مسخره کردن؛
سپس راهش را ادامه داد و رفت؛
پیرزن صدایش زد و گفت:
چیزی از تو افتاده است...
جوان به سرعت برگشت و شروع به جستجو نمود؛
پیرزن به او گفت:
مروت و مردانگی ات به زمین افتاد
هرگز آنرا نخواهی یافت!!!
زندگی اگر خالی از ادب و احساس و احترام و اخلاق باشد،
هیچ ارزشی ندارد.
┈•••✾•🌺کشکول معنوی🌺•✾•••┈
🆔️ https://eitaa.com/joinchat/3308519605C545e8ef98d
🔴حکایتی از مرحوم شیخ رجبعلی خیاط ...
✍یکی از شاگردان مرحوم شیخ رجبعلی خیاط می گفت : بعد از فوت مرحوم شیخ ، ایشان را در خواب دیدم ، از او سوال کردم در چه حالی ؟گفت : فلانی من ضرر کردم با تعجب گفتم : تو ضرر کردی، چرا !؟ فرمود : زیرا خیلی از بلاها که بر من نازل می شد با توسل آن ها را دفع میکردم ، ای کاش حرفی نمیزدم چون الان می بینم برای آنهایی که در دنیا بلاها را تحمل می کنند ، در اینجا چه پاداشی می دهند !
📚منبع : کرامات معنوی : ص۷۲
#حکایت
┈•••✾•🌺کشکول معنوی🌺•✾•••┈
🆔️ https://eitaa.com/joinchat/3308519605C545e8ef98d