eitaa logo
كشكول جودی
162 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
3.2هزار ویدیو
51 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم . کشکول مطالب روز ، آموزنده ، ادبی ، روانشناسی ، تربیتی ، حقوقی ، علمی ، اخلاقی ، عرفانی
مشاهده در ایتا
دانلود
6.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وقتی با شوهرت میخوای بری خرید به این دو تا نکته دقت کن تا از غرزدن شوهرت در امان باشی😅😅 @KashkulJudy
مقام محمود 36.mp3
10.96M
※ و أسئلهُ أن یُبَلّغنی المقامَ المَحمود لکم عندالله. برخلاف عقیده خیلی از مدعیانِ دینداری، روح شوخی و مزاح، یک ابزار رساننده به سمت مقام محمود هست! اما شوخی در چهارچوب و نرم ...... ※ با شوخی چطور میشه به مقام محمود نزدیک شد؟ @KashkulJudy
نظام تقديم 09.mp3
4.07M
▫️تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت @KashkulJudy
@KashkulJudy معمولا افراد دارای افسردگی و کمبود محبت و کسانی که حسرت های زیادی به دل دارند و سالها با خود به دوش کشیده اند و افرادی که کسی یا کسانی او را زیاد رنج داده و آزرده اند، یا حتی کسانی که به یکباره دچار غم بسیار سنگینی شده اند،یا مثلا عزیز یا عزيزانی را به یکباره از دست داده اند که آنها، در تمام قلب او جای داشته اند، گوشه ی لب شان به این شکل می شود. اینها معمولا در میانسالی یا آخر عمر يا زمانی که دور روزگار دست آن ها بیوفتد، شروع به خرج و هزینه های بی جهت می‌ کنند و ممکن است حتی مثلا به خرید وسایلی بروند که با سن آن ها جور نیست و متعلق به کودکان یا نوجوانان باشد. با این افراد بايد با محبت برخورد شود. اینها زخم خورده ی اطرافیانشان هستند. اینها کسانی اند که توقع محبت و توجه های برآورده نشده داشته اند، این افراد گاهی دلشان می‌خواهد گوشه ای بنشینند و خاطره ای از گذشته را به یاد آورند و های های گریه کنند..معمولا این افراد زود به دیگران اعتماد می‌کنند و به راحتی فریب می‌خورند و اگر با کسی وارد رابطه شوند، بسیار وابسته می‌شوند. محمد امین احسانیان @KashkulJudy
@KashkulJudy اگر صاحب این نوع خصوصیت از لب، مردی است که زنش، در قید حیات است، او کسی که است که اخلاق ندارد و خلق و خوی او مناسب نیست و همچنین در زندگی با همسرش زیاد درگیر است. او از خانواده اش، از زنش، از بچه هایش، راضی نیست و نسبت به زنش علاقه ی چندانی ندارد و دلخوشی در زندگی ندارد که به آن خوش باشد. او از نوجوانی و قبل از ازدواج دچار تنش بوده، معمولا این افراد کسانی هستند که به آن ها بسیار کم محبت شده و دل بسیار نازک نارنجی دارند. اینها از جانب مادر و پدرشان، دچار کم توجهی شده اند و در حسرت محبت والدین به سر می‌برند و هیچ چیزی نمی‌تواند این جای خالی محبت را جبران کند. روزگار در در زندگی او در دوران نوجوانی و جوانی و زمان بلوغ، کمی بی رحمی کرده و او توان گذراندن این موضوع را نداشته ...... 👉🏻این مردان بیشتر ناراحتی ها و حسرت هایشان در گذشته و دوران نوجوانی و جوانی است و معمولا از زن خود راضی نیستند و ممکن است که در خفا و پنهان یا به‌طور آشکار به سراغ زنی دیگر نیز بروند. مزاج شناسی در علم چهره شناسی با مزاج شناسی در علم طب سنتی اسلامی متفاوت است محمد امین احسانیان @KashkulJudy
@KashkulJudy 🔘 تشرف در راه مانده ای از زائران امام رضا (ع) (تشرّف شیخ حسین خادم مسجد سهله) 🔰 شیخ آقا بزرگ تهرانی از شیخ حسین، خادم مسجد سهله، نقل می‌کند: 🕌 در سفر اوّلی که با جناب شیخ اعظم، شیخ محمّد طه اعلی اللّه مقامه به مشهد مقدّس مشرّف شدیم؛ نزدیک مشهد یعنی میامی رسیدیم من بر حیوان سواری خود طیّ مسافت می‌کردم. چیزی از راه را طیّ نکرده بودیم که آن حیوان از حرکت باز ماند و کم‌کم عقب افتادم بطوری‌که اثری از قافله دیده نمی‌شد. پیاده شدم و قدری پیاده با حیوان راه رفتم؛ ولی حیوان به‌خاطر ورمی که در دستش پیدا شده بود، نمی‌توانست راه برود و من هم از حرکت عاجز شدم. در این‌جا بارم را فرود آورده و فرشم را بر زمین پهن نمودم و در وسط صحرا مثل این‌که در خانه‌ام باشم، نشستم و مدّت مدیدی در فکر بودم و به حضرت رضا علیه السّلام خطاب می‌نمودم و عرایضی را عرض می‌کردم و می‌گفتم: 🔹 مولاجان من زائر شمایم و از کاروان عقب افتاده‌ام و دست حیوانم شل شده است. ▫️ و امثال این مطالب را ذکر می‌کردم. ناگاه دیدم شخص عجمی که بر حیوان قویّ سفیدی سوار است، از راه می‌آید. گفتم: 🔹 لابد این شخص از زوّار است. ▫️ وقتی رسید، سلام کرد. جواب سلامش را دادم. خیال کردم که او هم به واسطه امری از کاروان عقب‌ افتاده است. بعد از جواب سلام، ایشان به فارسی مشغول صحبت شد و من هم فارسی بلد بودم. مرا به اسم نام برد و گفت: 🔸 ای شیخ حسین، طوری نشسته‌ای مثل این‌که در خانه خودت نشسته باشی آیا نمی‌دانی این‌جا چه جایی است؟ ▫️ گفتم: 🔹 بلی؛ امّا قضیه من چنین و چنان است. ▫️ گفت: 🔸 برخیز بارت را روی حیوانت می‌گذاریم و می‌رویم شاید خداوند ما را به قافله برساند. ▫️ گفتم: 🔹 آیا نمی‌بینی که دستش چه شده و نمی‌تواند راه برود؟ ▫️ اصرار کرد. گفتم: 🔹 لا حول و لا قوّه الّا باللّه ▫️ و برخاستم. بار بر روی حیوان قرار گرفت من هم به اجبار او، حیوان را می‌راندم و ایشان نیز کم‌کم راه می‌رفت. در بین راه گفت: 🔸 ای شیخ حسین، بار من سبک‌تر از بار تو است؛ بارت را روی حیوان خودم می‌گذارم و بار خودم را روی حیوان تو. ▫️ گفتم: 🔹 میل خودتان. ▫️ بار مرا گرفت و روی حیوان خودش گذاشت و بار خودش را روی حیوان من و به همین کیفیّت می‌رفتیم. گفت: 🔸 ای شیخ حسین، نمی‌خواهی حیوان خودت را با حیوان من مبادله کنی تا سربه‌سر شود؟ ▫️ گفتم: 🔹 ای برادر، تو عجمی و من عرب؛ گمان می‌کنی من نمی‌فهمم که مرا مسخره می‌کنی! حیوان شما ده برابر حیوان من می‌ارزد؛ با این‌که من در این صحرا در معرض هلاکتم و چاره‌ای ندارم جز این‌که مال و بارم را بگذارم و بروم تا خود را از هلاکت خلاص کنم. معلوم است که این حرف تو جز برای مسخره کردن من نیست. ▫️ گفت: 🔸 از استهزاء کردن، به خدا پناه می‌برم. تو چه کار داری، من می‌خواهم حیوانم را با حیوان تو معاوضه کنم. ▫️ هرچه می‌گفتم: 🔹 ای برادر مرا مسخره نکن، ▫️اصرار می‌کرد، تا اصرارش بحدّی رسید که قبول کردم. گفت: 🔸 پس سوار شو. ▫️ من بر حیوان او سوار شدم دیدم انگار مثل مرغی می‌پرد. آن مرد گفت: 🔸 تو به قافله ملحق شو من هم ان شاء اللّه تعالی ملحق می‌شوم. ▫️ زمان کمی گذشت که دیدم به قافله رسیده‌ام. آن هم در نزدیکی منزل و مثل آن‌که از آن مرد غافل شدم. همین‌که به منزل رسیدم، پیاده شده و مشغول رسیدگی به حیوان گردیدم و وقتی کارم تمام شد برای خوردن قهوه خدمت شیخ محمّد طه رسیدم. وقتی داخل شدم، سلام کردم. فرمود: 🔸 شیخ حسین، چرا امروز در راه با ما نبودی؟ ▫️ چون بنای من بر این بود که هر روز حیوانم را جلوی محمل شیخ یک ساعت یا بیشتر راه می‌بردم و ایشان برای من حکایاتی را نقل می‌فرمودند. عرض کردم: 🔹 شیخنا قضیّه من این بود ▫️ و جریان را نقل کردم. فرمود: 🔸 آن مرد کجا است؟ ▫️ عرض کردم: 🔹 خودش را به ما می‌رساند؛ ولی هنوز نرسیده است. ▫️ فرمودند: 🔸 بلکه او قبل از تو رسیده است؛ آیا گمان می‌کنی که این‌طور کارها را در چنین مکانی کسی غیر از ائمّه معصومین علیهم السّلام انجام می‌دهد؟ ▫️ بعد شیخ به‌خاطر این جریان قصیده‌ای در مدح حضرت رضا علیه السّلام انشاء نموده و قضیه را در آن درج نمود. ♦️ جناب شیخ آقا بزرگ تهرانی فرمودند: ▪️ شیخ حسین بعضی از ابیات آن قصیده را برای من خواند؛ ولی من فراموش نموده‌ام. و گفت: ▫️ آن شخص را هم دیگر ابدا ندیدم و با آن حیوان تا تهران برگشتم. در آن‌جا مریض شدم و آن را به قیمت گزافی فروختم و در معالجه مرض و مراجعتم، مصرف کردم. ⬅️ برکات حضرت ولی عصر (علیه السلام)، صفحه ۲۰۳ @KashkulJudy
@KashkulJudy 🌸🍃🌸🍃 مرد سرمایه داری در شهری زندگی میکرد اما به هیچکس ریالی کمک نمیکرد. فرزندی هم نداشت. و تنها با همسرش زندگی میکرد. در عوض قصابی در آن شهر بود که به نیازمندان گوشت رایگان میداد. روز به روز نفرت مردم از شخص سرمایه دار بیشتر میشد مردم هرچه او را نصیحت میکردند که این سرمایه را برای چه کسی میخواهی؟ در جواب میگفت نیاز شما ربطی به من ندارد. بروید از قصاب بگیرید... تا اینکه او مریض شد احدی به عیادتش نرفت و در نهایت در تنهایی جان داد. هیچ کس حاضر نشد به تشییع جنازه او برود... همسرش به تنهایی او را دفن کرد اما از فردای آن روز اتفاق عجیبی در شهر افتاد دیگر قصاب به کسی گوشت رایگان نداد. او گفت کسی که پول گوشت را پرداخت میکرد دیروز از دنیا رفت...!! قضاوت کار ما نیست ...... @KashkulJudy
🌸🍃🌸🍃 انرژی که صرف افکار منفی میکنید برای پرورش افکار مثبت به کار ببندید... انرژی که صرف شمردن نداشته هایتان و کمبودهای زندگیتان میکنید برای شمردن داشته های زندگیتان به کار ببنید... این انرژی بسیار اهمیت دارد زیرا باعث فرستادن ارتعاش شما به جهان هستی می‌شود. زیرا باعث ساخته شدن احساس شما در هر لحظه می شود واحساس در زندگی همه چیز است... لحظه هایتان را خرج چیزهایی که می خواهید و دوست دارید اتفاق بیافتد کنید. @KashkulJudy