eitaa logo
کانال خاطرات شهدایی.🌷🌷
293 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
57 فایل
شهدا را به خاک نسپارید به یاد بسپارید شهادت چشمه آب حیات است که شهید ازآن می نوشد و جاودانه می ماند با معرفی کردن کانال مارو دراین راه یاری کنید.....🌷🌷 https://eitaa.com/katrat👈ایدی کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
🌙 🍃 🗓دعای روز هشتم ماه مبارک رمضان
🕊بسم رب الشهدا🕊 ◽️دل ڪه هوایی شود، پرواز است ڪه آسمانیت می‌ڪند، و اگر بال خونیـن داشته باشی، دیگر آسمــان، طعم ڪربلا می‌گیرد، دلها را راهی ڪربلای جبهه‌ها می‌کنیم و دست بر سینه، به زیارت "شهــــــداء" می‌رویم... 🌷بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم🌷 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ🍃 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ🍃 اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ🍃 اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ🍃 اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ🍃 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَة نِسآءِ العالَمینَ🍃 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ🍃 الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ🍃 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ،🍃 بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَطابَتِ الاَرضُ🍃 الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا🍃 لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم.🍃 🙏🌷🍃
خدایا ❤ در هشتمین روز ماه مبارک رمضان 🌙 هیچ کس را از در خانه ات ناامید بر نگردان ودر این روزهای معنوی به دوستان سلامتی ، خیر و برکت عطا بفرما🙏🌷💜☺️ سلام صبحتون بخیر
ashegh che hastim.amadnejad.mp3
2.58M
🎙حاج آقا احمدنژاد 🔖عاشق چه چیزی هستیم؟ کوتاه و شنیدنی✅👌🌟 👌👌👌👌👌👌👌👌👌 ✅✅✅✅✅✅✅✅✅
کانال خاطرات شهدایی.🌷🌷
#رمان_واقعی_عاشقانه_مذهبی💑 ما ثابت میکنیم مذهبیا عاشقترن👌 #رمان_اینک_شوکران 📚 #قسمت_هفتم🎬 《منوچ
💑 ما ثابت میکنیم مذهبیا عاشقترن👌 📚 🎬 خودش نیومد پدرم از پنجره نگاه کرده بود. منوچهر گوشه ي اتاق نماز می خوند. مادرم یک هفته فرصت خواست تا جواب بده. من یه خواستگار پولدار تحصیل کرده داشتم. ولی منوچهر تحصیلات نداشت تا دوم دبیرستان خونده بود و رفته بود سرکار.توي مغازه مکانیکی کار میکرد. خانواده متوسطی داشت، حتی اجاره نشین هم بودند. هر کس میشنید میگفت: "تو دیوونه ای حتما میخوای بری تو یدونه اتاق هم زندگی کنی ..." خب من انقدر منوچهر رو دوست داشتم که این کار رو می کردم. یک هفته شد یک ماه. ما هم رو میدیدیم منوچهر نگران بود. براي هر دومون سخت شده بود این بلاتکلیفی. بعد از یک ماه صبرش تمام شد. گفت :"من میخوام برم کردستان، برم پاوه. لااقل تکلیفم رو بدونم. من چی کار کنم فرشته؟" منوچهر صبور بود. بی قرار که می شد من هم بی طاقت می شدم. با خانواده ام حرف زدم. دایی هام زیاد موافق نبودند. گفتم: "اگر مخالفید با پدرم میریم محضر عقد میکنیم ". خیالم از بابت اون راحت بود. اونها که کاری نمیتونستن بکنن... به پدرم گفتم: "نمیخوام مهریه ام بیشتر از یک جلد قرآن و یک شاخه نبات باشه." اما به اصرار پدر برای اینکه فامیل حرفی نزنن به صد و ده هزار تومن راضی شدم. پدر منوچهر مهریه ام رو کرد صد و پنجاه هزار تومن. عید قربان عقد کردیم... عقد وارد شناسنامه ام نشد تا بتونم درس بخونم.... 《-حالا من قربانی شدم یا تو؟ منوچهر زل زد به چشم هاي فرشته. از پس زبانش که بر نمی آمد! فرشته چشم هایش را دزدید و گفت: " این که دیگه این همه فکر ندارد. معلوم است، من". منوچهر از ته دل خندید. فرشته گردنبندش را که منوچهر سر عقد گردنش کرده بود، بین انگشتانش گرفت و به تاریخ «21 بهمن 57» که منوچهر داده بود پشت آن کنده بودند، نگاه کرد.حالا احساس میکرد اگر آن روز حرفهاي منوچهر برایش قشنگ بود، امروز ذره ذره وجود او برایش ارزش دارد و زیباست. او مرد رؤیاهایش بود،قابل اعتماد،دوست داشتنی و نترس...》 ... 📖به روایت همسر شهید منوچهر مدق ✍نویسنده:مریم برادران 💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات
💑 ما ثابت میکنیم مذهبیا عاشقترن👌 📚 🎬 هرچی من از بلندي می ترسیدم، منوچهر عاشق بلندي و پرواز بود... باورش نمی شد من بترسم می گفت: "دختري که با سه چهار تا ژ_سه و یک قطار فشنگ دوشکا ده دوازده تا پشت بام رو می پره چه طور از بلندی می ترسه؟" کوه که می رفتیم، باید تله اسکی سوار میشد روی همین تله اسکی ها داشتم حافظ قرآن می شدم! من رو میبرد پیست موتورسواري می رفتیم کایت سواري. اگه قرار به دیدن فیلم بود، من رو می برد فیلم هاي نبرد کوبا و انقلاب الجزایر...! برام کتاب زیاد میاورد به خصوص رمان هاي تاریخی با هم می خوندیمشون... منوچهر تشویقم می کرد به درس خوندن. خودش تا دوم دبیرستان بیشتر نخونده بود. برام تعریف می کرد وقتی بچه بود و می رفت مدرسه، با دوستش،علی، برادر خونده شده بود، فقط به خاطر اینکه علی روی پشت بوم خونه شون یه قفس پر از کبوتر داشت! پدرش براي اتمام حجت سه بار از منوچهر می پرسد: "می خوای درس بخونی یا نه؟" منوچهرم می گه "نه" براي اینکه سر عقل بیاد، میذارتش سر کار توي مکانیکی. منوچهر دل به کار میده و درس و مدرسه رو میذاره کنار...!! به من می گفت "تو باید درس بخونی." می نشست درس خوندنم رو تماشا می کرد. دوست داشتیم همه ي لحظه ها رو کنار هم باشیم .نه براي اینکه حرف بزنیم، سکوتش رو هم دوست داشتیم. توي همون محله مون یه خونه اجاره کردیم . دو سه روز مونده بود به امتحانات ثلث سوم. شبا درس می خوندم منوچهر ازم می پرسید، می رفتم امتحان می دادم. بعد از امتحانات رفتیم ماه عسل. یه ماه و نیم همه ي شمال رو گشتیم. هر جا میرسیدیم و خوشمون میومد، چادر می زدیم و میموندیم. تازه اومده بودیم سر زندگیمون که جنگ شروع شد.... ... 📖به روایت همسر شهید منوچهر مدق ✍نویسنده:مریم برادران 💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐 اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج
💑 ما ثابت میکنیم مذهبیا عاشقترن👌 📚 اول دوم مهر بود. سر سفره ي ناهار از رادیو شنیدیم سربازای منقضی پنجاه و شش رو ارتش براي اعزام به جبهه خواسته... از منوچهر پرسیدم: "منقضی پنجاه و شش یعنی چی؟" گفت: "یعنی کسایی که سال پنجاه و شش خدمتشون تموم شده." داشتم حساب میکردم خدمت منوچهر کی تموم شده که برادرش رسول اومد دنبالش و رفتن بیرون... بعد از ظهر برگشت، با یه کوله خاکی رنگ... گفتم: " اینا رو برای چی گرفتي؟" گفت: "لازم میشه.... آماده شو با مریم و رسول میخوایم بریم بیرون." دوستم مریم با رسول تازه عقد کرده بودن ... شب رفتیم فرحزاد. دور میز نشسته بودیم که منوچهر گفت: "ما فردا عازمیم ". گفتم : "چی؟ به این زودي؟" گفت:"ما جزو همون هایی هستیم که اعلام شده باید بریم ". مریم پرسید : "ما کیه؟" گفت: "من و داداش رسول". مریم شروع کرد به نق زدن که «نه رسول، تو نباید بري. ما تازه عقد کردیم اگه بلایی سرت بیاد من چی کار کنم؟" من کلافه بودم، ولی دیدم اگر چیزی بگم، مریم روحیه اش بدتر میشه. تازه دو ماه بود عقد کرده بودند. باز من رفته بودم خونه ي خودم....... 《چشم هایش روي هم نمی رفت. خوابش نمیبرد. به چشم هاي منوچهر نگاه کرد. هیچ وقت نفهمیده بود چشم هاي او چه رنگی اند، قهوه اي میشی یا سبز؟انگار رنگ عوض میکردند. دست هاي او را در دستش گرفت و انگشتانش را دانه دانه لمس کرد. خنده ي تلخی کرد. دو تا شست هاي منوچهر هم اندازه نبودند. یکی از آنها پهن تر بود. سرکار پتک خورده بود. منوچهر میگفت: "همه دوتا شست دارند من یک شست دارم یک هفتاد!". می خواست همه ي آنها را در ذهنش نگه دارد. لازمش می شد. منوچهر گفت: "فقط یک چیز توی دنیا میتواند مرا از تو جدا کند ... یک عشق دیگر، عشق به خدا، همین". فرشته بغضش را قورت داد، دستش را زیر سرش گذاشت و گفت: "قول بده زیاد برایم بنویسی." اما منوچهر از نوشتن زیاد خوشش نمی آمد. جنگ هم که فرصتی برای این کارها نمی گذاشت. آهسته گفت: "حداقل یک خط". منوچهر دست فرشته را که بین دست هایش بود فشار داد. قول داد که بنویسد،تا آن جا که می تواند...》 ... 📖به روایت همسر شهید منوچهر مدق ✍نویسنده:مریم برادران 💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐 اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج
مداحی آنلاین - نروم از سر کویت چه برانی چه بخوانی - حاج حسن خلج.mp3
4.02M
🌙 ویژه 🍃نروم از سر کویت چه برانی چه بخوانی 🍃به خداییت قسم برتر از آنی که برانی 🎤حاج
❣یا صاحبـــَــ الزّمـان❣ 🍃ڪاش در این رمضـان لایق دیدار شوم 🍂سحـرے با نظـر لطفــــ تو بیدار شوم 🍃ڪاش منّتــــ بگذارے به سرم مـهــدے جان 🍂تا ڪه هم سفرۀ تو لحظۀ افـطار شوم 🌹اللّهم عجّل لولیّڪ الفرج🌹
🍀 دُعـــــــــای عــــَــــهــــــــد 🍀 امام زمان به رسم هرصبح ه💜•.¸¸.•⛅☆💎☆⛅•.¸¸.•💜 ✨اللَّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظِيمِ وَ رَبَّ الْكُرْسِيِّ الــرَّفِيعِ وَ رَبَّ الْبَـحْرِ الْمَـــسْجُورِ وَ مُــــنْزِلَ الـتَّوْرَاةِ وَ الْإِنْجِيلِ وَ الــزَّبُورِ وَ رَبَّ الظِّـــلِّ وَ الْحَــرُورِ وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ [الْفُرْقَانِ‏] الْعَظِيمِ وَ رَبَّ الْمَلائِكَةِ الْمُقَرَّبِينَ وَ الْأَنْبِيَاءِ [وَ] الْمُرْسَلِينَ✨ ✨اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِوَجْهِكَ [بِاسْمِكَ‏] الْكَرِيمِ وَ بِنُورِ وَجْــهِـــكَ الْمُنِيرِ وَ مُلْكِكَ الْقَدِيمِ يَا حَيُّ يَا قَــيُّــومُ أَسْأَلُكَ بِاسْمِــكَ الَّـــذِي أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرَضُونَ وَ بِاسْمِكَ الَّذِي يَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَ الْآخِرُونَ يَا حَيّا قَبْلَ كُلِّ حَيٍّ وَ يَا حَيّا بَعْدَ كُلِّ حَيٍّ وَ يَا حَيّا حِينَ لا حَيَّ يَا مُحْيِيَ الْمَوْتَى وَ مُمِيتَ الْأَحْيَاءِ يَا حَيُّ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ✨ ✨اللَّهُمَّ بَـلِّغْ مَوْلانَا الْإِمَامَ الْهَادِيَ الْمَهْدِيَّ الْقَائِمَ بِأَمْرِكَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ عَلَى آبَائِهِ الطَّاهِرِينَ عَـنْ جَـمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ فِي مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا سَـهْلِهَا وَ جَـبَلِهَا وَ بَــرِّهَا وَ بَـحْـــرِهَا وَ عَـنِّي وَ عَـنْ وَالِدَيَّ مِنَ الصَّلَوَاتِ زِنَـةَ عَـرْشِ اللَّهِ وَ مِدَادَ كَلِمَاتِهِ وَ مَا أَحْـصَاهُ عِلْمُهُ [كِتَابُهُ‏] وَ أَحَاطَ بِـهِ كِتَابُهُ [عِلْمُهُ‏]✨ ✨اللَّهُمَّ إِنِّـي أُجَدِّدُ لَهُ فِي صَـبِـيحَةِ يَوْمِي هَذَا وَ مَا عِـشْتُ مِنْ أَيَّامِي عَهْدا وَ عَقْدا وَ بَيْعَـةً لَـهُ فِي عُـنُقِي لا أَحُولُ عَنْهَا وَ لا أَزُولُ أَبَــدا الـلَّهُمَّ اجْعَلْنِي مِـــــنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ وَ الذَّابِّينَ عَنْهُ وَ الْـمُـسَارِعِــيـنَ إِلَـيْـهِ فِـي قَـضَاءِ حَـوَائِجِهِ [وَ الْمُمْتَثِلِينَ لِأَوَامِرِهِ‏] وَ الْمُـحَامِينَ عَنْهُ وَ السَّابِـقِينَ إِلَى إِرَادَتِهِ وَ الْمُسْتَشْهَدِينَ بَـــيْـــنَ يَدَيْهِ✨ ✨اللَّهُمَّ إِنْ حَالَ بَـيْنِي وَ بَـيْنَهُ الْمَوْتُ الَّذِي جَعَـلْتَهُ عَلَى عِـــــــــــبَــادِكَ حَـــتْــما مَـقْـضِـيّـا ،فَـأَخْـرِجْـنِي مِـنْ قَــبْـرِي مُـؤْتَـزِرا كَــفَـنِي شَـاهِرا سَـيْفِي مُجَرِّدا قَنَاتِي مُلَبِّيا دَعْـوَةَ الدَّاعِي فِي الْحَاضِرِ وَ الْبَادِي✨ ✨اللَّهُمَّ أَرِنِي الطَّلْعَةَ الرَّشِيدَةَ وَ الْغُرَّةَ الْحَمِيدَةَ وَ اكْحُلْ نَاظِرِي بِنَظْرَةٍ مِنِّي إِلَيْهِ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ وَ اسْلُكْ بِي مَحَجَّتَهُ وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ وَ اشْدُدْ أَزْرَهُ وَ اعْمُرِ اللَّهُمَّ بِهِ بِلادَكَ وَ أَحْيِ بِهِ عِبَادَكَ فَإِنَّكَ قُلْتَ وَ قَوْلُكَ الْحَقُّ ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ فَأَظْهِرِ اللَّهُمَّ لَنَا وَلِيَّكَ وَ ابْنَ بِنْتِ نَبِيِّكَ الْمُسَمَّى بِاسْمِ رَسُولِكَ حَتَّى لا يَظْفَرَ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْبَاطِلِ إِلا مَزَّقَهُ وَ يُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُحَقِّقَهُ وَ اجْعَلْهُ✨ ✨اللَّهُمَّ مَفْزَعا لِمَظْلُومِ عِبَادِكَ وَ نَاصِرا لِمَنْ لا يَجِدُ لَهُ نَاصِرا غَيْرَكَ وَ مُجَدِّدا لِمَا عُطِّلَ مِنْ أَحْكَامِ كِتَابِكَ وَ مُشَيِّدا لِمَا وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دِينِكَ وَ سُنَنِ نَبِيِّكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْهُ✨ ✨اللَّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدِينَ اللَّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِيَّكَ مُحَمَّدا صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْيَتِهِ وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلَى دَعْوَتِهِ وَ ارْحَمِ اسْتِكَانَتَنَا بَعْدَهُ اللَّهُمَّ اكْشِفْ هَذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ وَ عَجِّلْ لَنَا ظُهُورَهُ إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيدا وَ نَرَاهُ قَرِيبا بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ✨ 🌾آنگاه سه بار بر ران راست خود میزنى، و در هر مرتبه میگويى: 💥الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا مَوْلايَ يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ💥 ✨اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّكَ اَلْفَرَج✨ پیروز باشیدو مهدوی التماس دعا
سلام بر سحر خیزان .. سلام بر روزه داران .. سلام بر خوبان .. سلام بر نیک اندیشان .. روزتان پر از یاد خدا .. امیدوارم، سلامتی، نیکبختی، بارش رحمت، برکت و ایمان، قلبی پاک و نورانی، و عشقی الهی داشته باشید .. التماس دعا🙏🌹🌹🙏
در روزِ نهــــم از عطشِ یــــار بخوانید "ای اهلِ حرم، میر و علمدار" بخوانید حاجاتِ خود از دستِ ابالفضل بگیرید او را ز لبِ خــواهــرِ غمخـوار بخوانید
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ 🌹🕊 🕊🌹 🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، 🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، 🌷اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، 🌷اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، 🌷اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، 🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، 🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍالحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ، 🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتے فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَےا لَیتَنے ڪُنتُ مَعَڪُم. فَاَفُوزَمَعَڪُم
سربازان امام‌ زمان (عج) از هیچ‌ چیز جز گناهانِ خویش نمی‌هراسند ... "شهید آوینی" صبحتون شهدایی🌹
*پیکری که بازنگشت*🕊️ *شهید مهدی عسکری*🌹 تاریخ تولد: ۱ / ۵ / ۱۳۵۸ تاریخ شهادت: ۱۳۹۵ محل تولد: استان البرز / بوئین زهرا محل شهادت: حلب/سوریه همرزم←📞پشت بیسیم به ما گفت که دوتا تیر خورده است🖤 و خونریزی شدیدی دارد ما احساس کردیم سومین تیر را خورد🥀 چون سه بار یا حسین گفت *و دیگر صدایی از مهدی نشنیدیم*🥀 مادرش←تمام سخنرانی های آقا را گوش میداد🌷 و وقتی آقا گفت هر کسی از پاسدارها میتواند برود، او تصمیم به سوریه رفتن گرفت🕊️ *او علاوه بر سی روز ماه مبارک رمضان ده روز هم بعد از عید فطر روزه میگرفت*🌷 یک روز مهدی گفت من نمیخواهم قبر داشته باشم چون حضرت فاطمه(س) قبر نداشت و از این بابت خجالت میکشم *و اگر روزی شهید شدم ناراحت نباشید که نیامدم، من در کنار حضرت زینب سلام الله هستم*🌷همواره آقا مهدی می‌گفت *دعا کن پیکرم باز نگردد چون اجر زیادی دارد*🕊️ همرزم ←اولین گلوله به پایش خورد🥀 گلوله بعدی به دستش خورد🥀 که یکی از دوستان زخم گلوله را با همان چفیه خودش بست🥀 *و تیر سوم به قلب مهدی برخورد کرد*🖤 و در ماه رمضان به شهادت رسید🕊️ پیکر او توسط تکفیری‌های جبهه النصره از منطقه خارج شد🥀 *و تا این لحظه خبری از جسم پاکش نیست🥀* در نهایت او به آرزویش رسید🕊️🕋 *مفقودالاثر* *شهید مهدی عسکری* *شادی روحش صلوات*💙🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا