eitaa logo
کانال خاطرات شهدایی.🌷🌷
293 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
57 فایل
شهدا را به خاک نسپارید به یاد بسپارید شهادت چشمه آب حیات است که شهید ازآن می نوشد و جاودانه می ماند با معرفی کردن کانال مارو دراین راه یاری کنید.....🌷🌷 https://eitaa.com/katrat👈ایدی کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
4_401644107203608591.mp3
1.22M
#دعای_عهد 🎤 محسن فرهمند 📝عهد بستم همه ی نوکری و اشکم را 💥نذر تعجیل فرج،هدیه به ارباب کنم قرائت دعای فرج به نیت تعجیل در #ظهور_مولا (عج )هر روز صبح
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#مهمانی_شهدا سلام دوستان مهمون امروزمون حاج جواد هست✋ #شهیدی_که_مکان_وزمان_شهادتش_رامیدانست شهید سید جواد اسدی🌹 تاریخ تولد: ۱۸ / ۷ / ۱۳۵۹ تاریخ شهادت: ۱۶ / ۲ / ۱۳۹۵ محل تولد: روستای امره ساری محل شهادت: خان طومان/ سوریه 🌹او تعزیه خوان امام حسین بود. از او یک فرزند به نام سید جواد به یادگار مانده 🌺 برادرش سید خیرالله اسدی نیز در سال ۶۷ به شهادت رسیده🕊 جواد دومین شهید این خانواده است که با زبان نوحه سرایی و عمل جهادی در راه خدا، وارد صحنۀ نبرد با تکفیری‌ها شد.. مادرش خواب حضرت زهرا (س)را میبیند و میگوید پسرت را به من هدیه بده و از شهادت فرزند دیگرش بعد از ۲۰ سال دیگر میگوید.. دوستش میگوید: با هم نشسته بودیم که سید جواد گفت خواب دیدم روحم به سمت آسمان بالا آمد از بالای جنازه ام به پیکر بی جانم نگاه کردم،میخندم و لذت میبرم بعد گفت من در منطقه خان طومان شهید میشوم و دومین شهید خانواده میشوم بهش گفتم سید تو برادر شهیدی شهادت برای تو ممنوع هست مواظب خودت باش و بعد خداحافظی کردیم چن روز بعد طبق خوابی که دیده بودند سید جواد و محمود رادمهر در کنار هم با ۱۱ تن دیگر در خان طومان به شهادت رسیدند🕊🕋 و پیکر سید جواد بعد از ۲ سال مفقودی به وطن بازگشت 🖤و مادرش پیکر کوچکی که از فرزندش مانده بود را در آغوش گرفت🕊 بیمار و پراکنده و بیخواب شدم🖤 رفتی و خودم پشت سرت آب شدم🖤🕊 شهید حاج سید جواد اسدی شادی روحش صلوات💙🌹
پیر ما گفت شهادت هنر مردان است عقل نامرد در این دایره سرگردان است نباشد از شهادت دور گردیم به ذلت رهسپار گور گردیم #شهیدمحمدرضادری #سالروزشهادت #یادش_باصلوات #الله_اڪبر
فرمانده تیپی که نان خشک می‌خورد.🌹👌 #قابل_توجه_مدیران_امروز😒👆 محفل انس ورفاقت باشهدا 🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🕊🕊🕊🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 👌دو عضـــو بدن زود #ســرما میخورند. 🔺اين كليپ را انتشار دهید تا به هموطنامون خدمتی كرده باشيم🔻 📚:حڪیم ضیایی #برای_دیگران_ارسال_ڪنید 🌺 نشر پیام صــدقه جاریه است
✨درمان درد سراسر بدن 🔸انجام حجامت عام 7 مرحله با فاصله 3 هفته 🔹آفتاب گیری کردن(صبح ها) 🔸خوردن گرمی ها 🔹خوردن جوشانده نعناع 🔸مالیدن اسناس نعناع به پیشانی 🔹تعریق 🔸بلعیدن اسفند 🌺🍃 🏖
🔴 فرمولی معجزه آسا در سرماخوردگی ♻️ اگر در لحظات اولیه یک فنجان مخلوط آبجوش و عسل تهیه کنید و به آن یک قاشق آبغوره و یک قاشق عرق نعنا اضافه کرده میل نمایید، این بیماری درمان خواهد شد. بویژه اگر پس از آن دمنوش و عسل نیز میل کنید. بطور کلی حفاظت از باد و گرم و خشک نگه داشتن بدن بویژه سر و پیشانی و نیز پرهیز از ضعف و گرسنه ماندن به بهبود این بیماری کمک میکند. ♻️ دوسین‌ نیز دیگر درمانگر اورژانسی برای سرماخوردگی است. ‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌺🍃 🏖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در کربلای خانطومان از آخرین نفراتی بود که از خط خارج شد، موقع عقب نشینی داشت از خاکریز رد می شد که روی خاکریز یه تیر از پشت خورد و گفت یا زهرا (س) و با صورت از بالای خاکریز زمین افتاد تیر خورده بود توی شش و سینه اش و خس‌خس میکرد و یا حسین و یا زهرا میگفت بهم گفت آب داری؟گفتم نه، گفت پس جیب خشاب رو باز کن داره رو سینم سنگینی میکنه جیب خشاب رو باز کردم شروع کرد به شهادتین گفتن، گفتم شیخ مجید من میرم کمک بیارم ببرمت، گفت نمیخواد و لحظاتی بعد شهید شد پیکر مطهرش هم همونجا موند... قسمتی از وصیت شهید حجت الاسلام مجید سلمانیان؛ اگر خواستید نذر کنید فقط گناه نکنید مثلا بگید نذر می کنم یه روز گناه نمی‌کنم هدیه به حضرت صاحب الزمان از طرف مجید، یعنی از طرف من این رو انجام بدید... 🍂اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🍂 #ثواب_نشر_مطالب_هدیه_به_امام_زمان_عج
🌼این گل ها🌼 🌸تقدیم بہ شما🌸 🌺دوستان بزرگوار🌺 🍀که بودنتون🍀 🌷برای ما🌷 🌼بہ زیبایی و عطر🌼 🌸این گلهاست🌸 ظهرتون گلـ💐ـبارون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عالم محضر خداست: 🌸🍃🌸🍃 ابن ابى لیلى میگوید: روزى به همراه کوفى که شخصی عالم و دارای نفوذ کلام بود به محضر مبارک حضرت صادق علیه السلام وارد شدیم. حضرت خطاب به او فرمود: آیا مى شناسى کلمه اى را که کفر و آخرش ایمان باشد؟جواب گفت: خیر. امام علیه السلام پرسید: آیا نسبت به آب چشم و تلخى مایع چسبناک گوش و رطوبت حلقوم و بینی و مزّه بودن آب دهان شناختى دارى؟ اظهار داشت: خیر. حضرت صادق علیه السلام فرمود: 1️⃣خداوند متعال چشم انسان را از و چربى آفریده است ؛ و چنانچه آن مایع مزّه، در آن نبود، پیه ها زود فاسد مى شد. و همچنین اگر چیزى در چشم برود به وسیله شورى آب آن نابود مى شود و به چشم نمى رسد؛ 2️⃣ و خداوند در گوش، قرار داد تا آن که مانع از ورود و خزندگان به مغز سر انسان باشد و اگر وارد گوش شوند،میمیرند. 3️⃣و بى مزّه بودن آب دهان،موجب فهمیدن اشیاء خواهد بود؛ 4️⃣و در بینی# رطوبت روان قرار داد به خاطر این که هیچ دردی و آفتی در سر پیدا نمی شود مگر آن که این رطوبت آن را خارج می کند و اگر این رطوبت نمی بود، سفت و سخت می شد و کرم می گذارد. 5️⃣و امّا آن کلمه اى که اوّلش کفر و آخرش ایمان مى باشد: جمله (لا إ له إ لاّ اللّه) است، که اوّل آن (لا اله) یعنى ؛ هیچ و خالقى وجود ندارد و آخرش ((الاّ اللّه)) است، یعنى؛ مگر یکتا و بى همتا. : بحارالا نوار: ج ۲، ص ۲۹۵، ح ۱۴، به نقل از علل الشّرایع. چهل داستان و چهل حدیث از امام جعفر صادق علیه السلام
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ 🥀 _چشم خانومه گلم کارن که رفت منم رفتم نشستم سره میز _خب خانومه خودم چطوره؟؟ _من عالیم تاوقتی همسره عزیزم خوب باشه دخترم چطوره؟؟ سریع صبحانمو خوردم تا محدثه رو از کارن بگیرم که راحت صبحونه بخوره داشتم با دخترم بازی میکردم که کارن گفت: _زهرا جان _جانه دلم _امروز میای بریم ثبت احوال‌؟ _برای چی؟ _میخوام اسممو به اباالفصل تغیر بدم _واقعا اره چرا که نیام حتما میام _خب پس برو اماده شو منم محدثه رو اماده میکنم رفتیم ثبت احوال و اسمه کارن رو تغیر دادیم ازش پرسیدم دلیل اینکه اباالفضل گذاشته چیه اونم اتفاقاتی که براش افتاده بودو برام تعریف کرد لحظه به لحظه ای که با اباالفضل برام میگذره لذت بخشه دوست نداشتم این لحظات هیچ وقت تموم شه تو این پنج روزی که مشهد بودیم هروز با اباالفضل میرفتیم حرم خیلی خوشحال بودم که همسرم دقیقا همون همسر ایده عال منه پیش امام رضا یه عالمه دعا کردم این زندگی خوبمون همیشگی باشه روز اخری بود که مشهد بودیم با محدثه تو صحن رضوی نشسته بودیم من داشتم زیارت عاشورا میخوندم محدثه ام با خودش بازی میکرد هر کلمه از زیارت عاشورا رو که میخوندم اشکام سرازیر میشد اصلا دوست نداشتم اینجا رو ترک کنم دل کندن از امام رضا برام خیلی سخت بود زیارت عاشورام تموم شد که از دور دیدم اباالفضل داره میاد پیش ما از چشم های اباالفضل معلوم بود کلی گریه کرده _قبول باشه اقا _قبول حق خانمی _بریم زهراجان؟‌ _باشه بریم قبل از بیرون رفتن برگشتم و به حرم نگاه کردم تمام دعاهامو دوباره مرور کردم و از اقا امام رضا خداحافظی کردم اباالفضل دستمو گرفت و با هم از حرم خارج شدیم‌ 🍃 بامــــاهمـــراه باشــید🌹 ‍ ‍ 🥀 "اباالفضل" برگشتن به مشهد همانا و گرفتن دل من همانا. خیلی خیلی دلتنگ صحن و سرای آقا بودم و همش تو فکر این بودم که بریم مشهد زندگی کنیم. اما کار و زندگیم اینجا بود. کاش میشد... خلاصه شروع کردم به کار و خیلی مصرانه و هدف دار کار میکردم تا زندگی خوبی رو برای همسر و دخترم درست کنم. نمیخواستم کمبودی رو حس کنن از زندگی با من. از هر لحاظی کمبوداشون رو برطرف میکردم‌. هم مالی هم عاطفی.. اسم تازه و زندگی تازه داشتم و خوشحال هم بودم. خداروشکر میکردم اینهمه دوسم داشته و بهم نگاه کرده که شدم یک بنده مسلمون و شیعه خودش. زهرا هم روز به روز خانم تر و مهربون تر میشد. محدثه یک سالش شده بود و فرداشب تولدش بود. زهرا گفت همه رو دعوت کنم میخواد جشن بگیره منم اطاعت کردم. رفتیم کیک و بادکنک و تم صورتی خریدیم براش با کلاه رنگی. برای هدیه جشن تولدش هم پلاک ون یکاد قشنگی گرفتیم و رفتیم خونه. مهمون هامون رو دعوت کردیم و صبح زود زهرا شروع کرد به تزئینات خونه. منم تا عصر رفتم سرکار و با عصر با خریدایی که خانمم سفارش داده بود برگشتم خونه. مهمونا کم کم اومدن و زهرا چون به همه محرم بود دیگه چادر نپوشید و به جاش لباس صورتی خیلی قشنگی تنش کرد که مثل فرشته ها کرده بودش. تن محدثه هم مثل لباس خودش کرده بود و نشوندش نقل مجلس. مامانم هنوز با محدثه سرسنگین بود و من خیلی از این بابت ناراحت بودم. همه مهمونا که اومدن جشن رو شروع کردیم. محدثه کلی ذوق میکرد و دستاش رو بهم میزد. زهرا بعد از فوت کردن شمع ها توسژط من و خودش، ایستاد و گفت:این جشن هم یک دورهمی ساده است هم تولد محدثه جان هم اگه خدا بخواد آشتی کنونه. بعد رفت سمت مامانم و گفت:عمه جون من نمیدونم شما چرا با من سرسنگینین و محل نمیدین. من بدی به شما نکردم اگرم کردم عذر میخوام ازتون. من و اباالفضل میخوایم یک عمر با هم زندگی کنیم پس میخوام با من خوب باشین و مثل دختر خودتون بدونین منو‌. نشست کنارش و دستشو گرفت بوسید. مامانم تعجب کرد و من از ته دلم به همسرم افتخار کردم. _شما هم مثل مامان خودم. هیچ فرقی ندارین برام 🍃 بامــــاهمـــراه باشــید🌹 💍
‍ ‍ ‍ 🥀 _مامان؟نمیخواین چیزی بگین؟ مامانم سکوت کرده بود و از خجالت سرش رو پایین انداخته بود. _مامان جون من شما رو مثل مامان خودم دوست دارم باور کنین. بعد لبخندی بهش زد که خودم کیف کردم. خوشحال بودم که همچین همسر خانوم و مهربونی دارم. به وجودش افتخار میکردم و بهش می بالیدم. _من..من شرمندتم عروس گلم. خیلی حرفا پشت سرت زدم و مطمئنا خیلی چیزا شنیدی برای همین..پشیمونم. زهرا دست مامان رو فشار داد و گفت:دشمنتون شرمنده مامان جون. من از شما کینه ای به دل ندارم فقط دلم میخواست تو این شب قشنگ هیچکس با کسی دعوا و خصومت نداشته باشه. خلاصه روبوسی کردن و آشتی کردن. همه با خوشحالی رفتن سراغ کادو ها و زهرا هم اعلام کرد کادوها رو. بعد باز کردن تموم کادو ها، زهرا گفت:اولا ممنونم از همه شما که قدم رنجه کردین و اومدین تو جشنمون شریک باشین. دوما خواستم بگم که من از زندگیم خیلی راضیم و افتخار میکنم به داشتن همچین خانواده خوب و صمیمی.. فقط الان، اینجا جای خواهرم..محدثه جون خالیه. دلم خیلی براش تنگ شده و دوست داشتم اونم پیش ما بود. یک قولیم که پیش خودم به خدا دادم این بود که از دخترش به نحو احسن مراقبت کنم و نزارم آب تو دلش تکون بخوره. همه شروع کردند به دست زدن و من و زهرا رفتیم تو آشپزخونه برای تقسیم کیک ها. _زهرا؟ برگشت سمتم و گفت:جانم؟ نگاهش رو به جون میخریدم. محو صورت و نگاهش بودم که گفت:جان؟؟؟ _زهرا من.. به داشتنت افتخار میکنم. لبخندی به روم پاشید و گفت:حالا یه سوپرایزم دارم برات که بیشتر افتخار کنی بهم. با ذوق گفتم:چی؟چی؟ سرشو پایین انداخت و گفت:تو به زودی پدر میشی.. هنگ کردم.. باورش برام سخت بود که زهرا باردار باشه. از خوشحالی زبونم بند اومده بود و قادر به حرف زدن نبودم. _چی؟؟ زهرا؟؟تو؟؟ _نه عزیزم ما.. ما داریم بچه دار میشیم. از ذوق چشمام پر اشک شد و ته دلم خدا رو شکر کردم. دستش رو گرفتم و فشار دادم. _حالا فهمیدم دلیل اون تکرار خوابی که میدیدم چیه؟ _کدوم خواب؟ _من خواب میدیدم که تو یک باغ بزرگیم و یک خانم نورانی نوزاد کوچیکی رو بهم میده و از اون طرف مردی سوار بر اسب میاد جلوم و منم از خواب میپرم. _خب؟ _اون خانمه حضرت زهراست و اون بچه محدثه من..اون مرد اسب سوار هم حضرت اباالفضل. محدثه رو حضرت فاطمه بهم دادن منم اسم این بچه ای که تو راهه رو میزارم فاطمه. حضرت اباالفضل هم که زندگیمو نجات داد از بلایی که ممکن بود سرم بیاد. دلم آروم گرفت وقتی زهرا آروم سرشو گذاشت رو سینه ام و گفت:خیلی خوشحالم از اینکه دارمت اباالفضل. منم بالبخند روی موهاشو بوسیدم و گفتم:منم بهت افتخار میکنم خانوم خونه ام. دوست دارم عزیزم...❣ دوستـت دارم را😍 بایــد هر از گاهـــی آرام گفـــت😌 تا صدای عشق شنیده شـــود🙃❤️ 🍃 بامــــاهمـــراه باشــید🌹 💍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_401644107203608591.mp3
1.22M
#دعای_عهد 🎤 محسن فرهمند 📝عهد بستم همه ی نوکری و اشکم را 💥نذر تعجیل فرج،هدیه به ارباب کنم قرائت دعای فرج به نیت تعجیل در #ظهور_مولا (عج )هر روز صبح
🍀 دُعـــــــــای عــــَــــهــــــــد 🍀 امام زمان به رسم هرصبح ه💜•.¸¸.•⛅☆💎☆⛅•.¸¸.•💜 ✨اللَّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظِيمِ وَ رَبَّ الْكُرْسِيِّ الــرَّفِيعِ وَ رَبَّ الْبَـحْرِ الْمَـــسْجُورِ وَ مُــــنْزِلَ الـتَّوْرَاةِ وَ الْإِنْجِيلِ وَ الــزَّبُورِ وَ رَبَّ الظِّـــلِّ وَ الْحَــرُورِ وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ [الْفُرْقَانِ‏] الْعَظِيمِ وَ رَبَّ الْمَلائِكَةِ الْمُقَرَّبِينَ وَ الْأَنْبِيَاءِ [وَ] الْمُرْسَلِينَ✨ ✨اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِوَجْهِكَ [بِاسْمِكَ‏] الْكَرِيمِ وَ بِنُورِ وَجْــهِـــكَ الْمُنِيرِ وَ مُلْكِكَ الْقَدِيمِ يَا حَيُّ يَا قَــيُّــومُ أَسْأَلُكَ بِاسْمِــكَ الَّـــذِي أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرَضُونَ وَ بِاسْمِكَ الَّذِي يَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَ الْآخِرُونَ يَا حَيّا قَبْلَ كُلِّ حَيٍّ وَ يَا حَيّا بَعْدَ كُلِّ حَيٍّ وَ يَا حَيّا حِينَ لا حَيَّ يَا مُحْيِيَ الْمَوْتَى وَ مُمِيتَ الْأَحْيَاءِ يَا حَيُّ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ✨ ✨اللَّهُمَّ بَـلِّغْ مَوْلانَا الْإِمَامَ الْهَادِيَ الْمَهْدِيَّ الْقَائِمَ بِأَمْرِكَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ عَلَى آبَائِهِ الطَّاهِرِينَ عَـنْ جَـمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ فِي مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا سَـهْلِهَا وَ جَـبَلِهَا وَ بَــرِّهَا وَ بَـحْـــرِهَا وَ عَـنِّي وَ عَـنْ وَالِدَيَّ مِنَ الصَّلَوَاتِ زِنَـةَ عَـرْشِ اللَّهِ وَ مِدَادَ كَلِمَاتِهِ وَ مَا أَحْـصَاهُ عِلْمُهُ [كِتَابُهُ‏] وَ أَحَاطَ بِـهِ كِتَابُهُ [عِلْمُهُ‏]✨ ✨اللَّهُمَّ إِنِّـي أُجَدِّدُ لَهُ فِي صَـبِـيحَةِ يَوْمِي هَذَا وَ مَا عِـشْتُ مِنْ أَيَّامِي عَهْدا وَ عَقْدا وَ بَيْعَـةً لَـهُ فِي عُـنُقِي لا أَحُولُ عَنْهَا وَ لا أَزُولُ أَبَــدا الـلَّهُمَّ اجْعَلْنِي مِـــــنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ وَ الذَّابِّينَ عَنْهُ وَ الْـمُـسَارِعِــيـنَ إِلَـيْـهِ فِـي قَـضَاءِ حَـوَائِجِهِ [وَ الْمُمْتَثِلِينَ لِأَوَامِرِهِ‏] وَ الْمُـحَامِينَ عَنْهُ وَ السَّابِـقِينَ إِلَى إِرَادَتِهِ وَ الْمُسْتَشْهَدِينَ بَـــيْـــنَ يَدَيْهِ✨ ✨اللَّهُمَّ إِنْ حَالَ بَـيْنِي وَ بَـيْنَهُ الْمَوْتُ الَّذِي جَعَـلْتَهُ عَلَى عِـــــــــــبَــادِكَ حَـــتْــما مَـقْـضِـيّـا ،فَـأَخْـرِجْـنِي مِـنْ قَــبْـرِي مُـؤْتَـزِرا كَــفَـنِي شَـاهِرا سَـيْفِي مُجَرِّدا قَنَاتِي مُلَبِّيا دَعْـوَةَ الدَّاعِي فِي الْحَاضِرِ وَ الْبَادِي✨ ✨اللَّهُمَّ أَرِنِي الطَّلْعَةَ الرَّشِيدَةَ وَ الْغُرَّةَ الْحَمِيدَةَ وَ اكْحُلْ نَاظِرِي بِنَظْرَةٍ مِنِّي إِلَيْهِ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ وَ اسْلُكْ بِي مَحَجَّتَهُ وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ وَ اشْدُدْ أَزْرَهُ وَ اعْمُرِ اللَّهُمَّ بِهِ بِلادَكَ وَ أَحْيِ بِهِ عِبَادَكَ فَإِنَّكَ قُلْتَ وَ قَوْلُكَ الْحَقُّ ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ فَأَظْهِرِ اللَّهُمَّ لَنَا وَلِيَّكَ وَ ابْنَ بِنْتِ نَبِيِّكَ الْمُسَمَّى بِاسْمِ رَسُولِكَ حَتَّى لا يَظْفَرَ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْبَاطِلِ إِلا مَزَّقَهُ وَ يُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُحَقِّقَهُ وَ اجْعَلْهُ✨ ✨اللَّهُمَّ مَفْزَعا لِمَظْلُومِ عِبَادِكَ وَ نَاصِرا لِمَنْ لا يَجِدُ لَهُ نَاصِرا غَيْرَكَ وَ مُجَدِّدا لِمَا عُطِّلَ مِنْ أَحْكَامِ كِتَابِكَ وَ مُشَيِّدا لِمَا وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دِينِكَ وَ سُنَنِ نَبِيِّكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْهُ✨ ✨اللَّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدِينَ اللَّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِيَّكَ مُحَمَّدا صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْيَتِهِ وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلَى دَعْوَتِهِ وَ ارْحَمِ اسْتِكَانَتَنَا بَعْدَهُ اللَّهُمَّ اكْشِفْ هَذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ وَ عَجِّلْ لَنَا ظُهُورَهُ إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيدا وَ نَرَاهُ قَرِيبا بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ✨ 🌾آنگاه سه بار بر ران راست خود میزنى، و در هر مرتبه میگويى: 💥الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا مَوْلايَ يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ💥 ✨اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّكَ اَلْفَرَج✨ پیروز باشیدو مهدوی التماس دعا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم رب الشهدا🕊 به زیارت #"شهــــــداء" می رویم... 🌹بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم. شهدا را یاد کنید با ذکر صلوات
‌❁﷽❁ ‌✷صبح؛ هجوم چشم های شماست وقتی ناگهان ؛ در من شعری می شوید به وسعت طلوع یک زندگی ، صبح را دوست دارم وقتی ؛ سرآغازش شما شھیدان باشید... سلام صبحتون شهدایی ✋ ☘☘☘