🖇 #سالروز_شهادت🍂
•❥ نوجوان ڪه بود ساواڪ دستگیرش ڪرد رفتم ملاقاتش و دیدم اوضاع زندان اصلا خوب نیست
•❥ اتاقهای زندان بسیار ڪوچڪ و قدیمی و ڪاملا غیر بهداشتی بود،
•❥ به سید حسین گفتم:
چه چیزی لازم داری تا برات بیارم؟
گفت:
فقط یه جلد قرآن برام بیارین.
#شهید_سیدحسین_علم_الهدی🎋
#التماس_گوشه_چشمی_نگاه
#زندگی_به_سبک_شهدا🌴
#زندگی_به_سبک_شهدا🔥
وقتی پسرم ازدواج کرد از نظر مالی اونو تأمین کردم.
در قم براش خونه و ماشین خریدم.
دوستانش بهش میگفتند: تو که اولِ زندگیت همه چی داری دیگه بعدش چقدر وضعت خوب میشه.عجب زندگیای میتونی درست کنی.
بعد از شهادتش همه دیدند که در این چند سال حتی یه استکان هم به اموالش اضافه نکرده.
و تمام درآمد و داراییش رو صرف کمک به خانواده ی شهدای فاطمیون میکرده.
در ماه محرم به حرم امام حسین مشرف شده بود.
زیر قبه از اباعبدالله خواسته بود که سال دیگه درروز اربعین شهید شود همین هم شد...
#شهید_اربعین۹۶
#زندگی_به_سبک_شهدا 👌😍
از اول نامزدیمون...💍
با خودم کنار اومده بودم که من،
اینو تا ابد ڪنارم نخواهم داشت...💔
یه روزے از دستش میدم...😞
اونم با #شهادت...
وقتی كه گفت میخواد بره...🚶
انگار ته دلم ،آخرین بند پاره شد...💔
انگار میدونستم ڪہ دیگه برنمیگرده...
وقتی میخواست بره اونقد ناراحت بودم...
نمیتونستم گریه کنم...
چون میترسیدم اگه گریه ڪنم،
بعداً پیش ائمه(ع) #شرمنده شمـ 😞
يه سمت #ايمانم بود و
يه سمت #احساسم...
احساسم ميگفت جلوش وایسا نذار بره...❌
ولی ایمانم اجازه نمیداد...
یعنی همش به این فکر میکردم
که #قیامت...
چطور میتونم تو چشماے #امیرالمؤمنین(ع)نگاه کنم و...
انتظار شفاعت داشته باشم...😕
در حالےکه هیچ کاری تو این دنیا نکردم...
اشکامو که دید...😢😭
دستامو گرفت و زد زیر گریه و گفت...😭
"دلمو لرزوندی ولی ایمانمو نمیتونی بلرزونیـــــا..."
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
🌷
#زندگی_به_سبک_شهدا
ﺷﺎﻳﺪ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ لحظه هایی ﻛﻪ با ﻫﻢ ﺩﺍﺷﺘﻴﻢ…
نمازای دو نفره مون بود… ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﻧﻤﺎﺯاﻣﻮ ﺑﻬﺶ ﺍﻗﺘﺪﺍ ﻣﻴﻜﺮﺩﻡ… ﺍﮔﻪ ﺩﻭﺗﺎیی… کنار ﻫﻢ ﺑﻮﺩﻳﻢ…
ﺍﻣﻜﺎﻥ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻧﻤﺎﺯﺍﻣﻮنو ﺟﺪﺍ ﺑﺨﻮﻧﻴﻢ…
چقد ﺣﺲ ﺧﻮﺑﻴﻪ… ﻛﻪ ﺩو نفر… ﺍﻳﻨﻘﺪه همو ﻗﺒﻮﻝ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻦ…
منطقه که میرفت…
تحمل خونه بدون حمید… واسم سخت بود… .
وقتی تو نباشی چه امیدی به بقایم…؟
این خانه ی بی نام و نشان سهم کلنگ است
میرﻓﺘﻢ ﺧﻮﺍﺑﮕﺎﻩ ﭘﻴﺶ ﺩﺧﺘﺮﺍ…
ﻳﺎ ﭘﻴﺶ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺣﻤﻴﺪ ﻳﺎ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎﺩﺭﻡ…. ﺑﻌﺪ ﻣﺪتی که برمیگشت…
واسه پیدا کردنم،همه جا زنگ میزد…
میگفتن:”بازم حمید،ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺭﻭ ﮔﻢ ﻛﺮﺩﻩ…” ﺯﻭﺩ ﭘﻴﺪﺍم میکرﺩ…
ظرف ﺩﻭ،ﺳﻪ ﺳﺎﻋﺖ…
ولی من ﺑﻴﺴﺖ ﻭ ﭘﻨﺞ ﺳﺎله که… .
گلی گم کرده ام می جویم او را…
ﺍﮔﻪ ﺑﻬﻢ ﺑﮕﻦ ﭼﻪ قشنگی ای ﺗﻮ ﺍﻳﻦ ﺩﻧﻴﺎست…
ﻛﻪ خیییلیی ﺑﻬﻤﻮﻥ ﺳﺨﺖ ﮔﺬﺷﺖ…
ﻣﻴﮕﻢ :”…عشق…”
عجیب درد عشق و عاشقی مانند افیون است…
که هر جا لذتی باشد درون درد مدفون است…
ﻭقتی ﺟﻮﻭﻧﺎی الان میگن ﻛﻪ ﻧﻪ…
ﺍصلا ﺍﺯ ﺍﻳﻦ خبرا نیست…
از حرفشون خیلی ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ میشم…
ﭼﺮﺍ ﻣﻔﻬﻮﻡ عشقو درک نمیکنن…؟! ﺍﻻﻥ ﺍﺭﺗﺒﺎﻃ ﺑﻴﻦ ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮو…
خیییلیﺑﮕﻦ ﺍﻳﺪﻩ ﺁﻟﻪ…! تو تقسیم کار خونه ست…
ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎ ﺍﻳﻨﺠﻮﺭی ﻧﺒﻮﺩ…
ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎ ﻫﺮ کسی ﺯﺭنگی میکرد…
ﺗﺎ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻛﺎﺭ ﻛﻨﻪ ﺗﺎ ﺍﻭﻥ یکی ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﻛﻨﻪ…
این در حالی بود…
که قبل ازدواج…ﺗﻮ خونه بهم میگفتن…
ﺁﺷﭙﺰﻱ ﻛﻦ…
میگفتم ﺁﺷﭙﺰ میگیرم…
میگفتن ﻛﺎﺭ ﻛﻦ…
میگفتم ﻛﻠﻔﺖ میگیرم…
ﻫﺮ ﻛﺎﺭی میگفتن،ﻳﻪﺟﻮﺍﺏ تو آستینم ﺩﺍﺷﺘﻢ…
ﺑﺎ ﺣﻤﻴﺪ که ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻛﺮﺩم… ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻢ ﺑﺎﻭﺭﺗﻮﻥ ﻣﻴﺸﻪ ﻳﺎ ﻧﻪ…
حتی ﺍﺯ ﺷﺴﺘﻦ ﻟﺒﺎسای ﺣﻤﻴﺪ ﻟﺬﺕ میبردم…
✍خانوم امیرانی،همسر شهید حمید باکری
مقام شهادت.mp3
7.46M
💠 صوت جلسه حجت الاسلام جوشقانیان
⬅️ 💥با موضوع: #مقام_شهادت💥
« #زندگی_به_سبک_شهدا »
یاد شهدا با صلوات🌹
♥️ #زندگی_به_سبک_شهدا
نهار خونه پدرش بودیم، همه دور تا دور سفره نشسته بودن و مشغول غذا خوردن.
رفتم تا از آشپز خونه چیزی برای سفره بیارم. چند دقیقه طول کشید.
برگشتم دیدم همه نصف غذایشان را خورده اند ولی آقا مهدی دست به غذا نزده تا من برگردم و با هم شروع کنیم .
همسر شهید مهدی زین الدین🌷
شہدا
تبسم زیباےتان
دنیایـے حرفــــ دارد،
براے آنانڪہ
شهادٺــــ را رفتن پنداشتند!
اما بہ قول سید شہیدان اهل قلم:
...حقیقیت آنست ڪہ شهدا ماندهاند
و زمان، ما را با خود برده استــــ🌷🌷
#زندگی_به_سبک_شهدا
#زندگی_به_سبک_شهدا🌷
روایتی از همسر شهید سیاهکلی مرادی
✂️فرزانه یه چیزی بگم نه نمیگی؟
با تعجب پرسیدم: "چی شده حمید؟ اتفاقی افتاده؟"
گفت:" میشه یه تُک پا با هم بریم هیئت؟ باور کن کسایی که اونجا میان خیلی صمیمی و مهربونن...
الان هم ماشین رفیقم بهرام رو گرفتم که با هم بریم، تو یه بار بیا اگه خوشت نیومد دیگه من چیزی نمیگم."
قبلا هم یکی دوبار وقتی حمید میخواست هیئت برود اصرار داشت همراهیاش کنم، اما من خجالت میکشیدم و هر بار به بهانهای از زیر بار هیئت رفتن فرار میکردم.
از تعریفهایی که حمید میکرد احساس میکردم جو هیئتشان خیلی خودمانی باشد و من آنجا در بین بقیه غریبه باشم.
همسر شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی