eitaa logo
کانال خاطرات شهدایی.🌷🌷
295 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
2.4هزار ویدیو
57 فایل
شهدا را به خاک نسپارید به یاد بسپارید شهادت چشمه آب حیات است که شهید ازآن می نوشد و جاودانه می ماند با معرفی کردن کانال مارو دراین راه یاری کنید.....🌷🌷 https://eitaa.com/katrat👈ایدی کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
به چهارشنبه ۹۸/۸/۸ رُند ترین روز سال خوش آمدین اول ربیع الاول مبارک الهی به نیت امروز ۸تااتفاق خوب ۸تاخبرعالی ۸تاقدم خیر و ۸تاآرزوی برآورده شده نصیبتون بشه 🍃🌸🍃🌼🍃🌺🍃
#شھـادت  ڪلمات "شهید"،"شاهد"و"شهدا" در قرآن ڪریم ۷۲ بار آمده است یعنی به اندازه شهدای ڪربلا «وجه» و «وجوه» هم در قرآن ۷۲ بار استفاده شده است چرا ڪه شهید نظر میکند به وجه الله شهدا را یاد کنید با ذکر صلوات
‍ 🍃مناجات شهید🕊 خدایا پرواز را به ما بیاموز تا مرغ دست‌آموز نشویم ؛ و از نور خویش آتش در ما بیافروز تا درسرمای بی خبری نمانیم. . خون شهیدان را در تن ما جاری گردان تا به ماندن خو نکنیم ؛ و دست آن شهیدان را بر پیکرمان آویز ، تا مشت خونینشان را برافراشته داریم . خدایا چشمی عطا کن تا برای تو بگرید ؛ و دستی عطا کن تا دامانی جز تو نگیرد . پایی عطا کن که جز راه تو نرود ؛ و جانی عطاکن برای تو برود ... فرازی از مناجات 🌷شهید مدافع حرم علی اکبر عربی🌷 یاد شهدا با صلوات🌷 🍃اللهم الرزقنا الشهادة فی سبیلک🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حاج حسین یکتا : چندتا قلب برا امام زمانت شکار کردی؟ چندتامون غصه خور امام زمانیم؟! رفقا! توجنگ چیزیکه بین شهدا جا افتاده بود این بودکه میگفتن امام زمان! دردوبلات به جون من 🌷🌷🌷🌷🌷 🕊🕊🕊🕊🕊
☘نهرهايى كه گناهان را مى شويند☘ 🌑 گناه و معصيت روح و روان آدمى را مى آلايد و صفاى زندگانى دنيا را كدر مى كند و تا پاك نشود به بهشت كه ماواى پاكان است راه نمى يابد،پس ناگزير در يكى از نهرهاى زير بايد پاكيزه گردد؛ ١🌹-نهر توبه نصوح؛يعنى تو به اى صادقانه و خالصانه . ٢🌹-نهر حسنات و نيكي هايى كه بر گناهان فزونى كند وآنهارا بشوید 🌹٣-نهر مصايب و گرفتارى ها وبیماریهاكه براى مسلمان كفاره گناهانش مى گردد. 🌹 اگر خداوندمتعال به بنده اى اراده خير نمايد وبنده نیز اراده نماید وى را در يكى از اين نهرها مى شويد و پاكيزه به قيامت منتقل مى نمايد و گر نه بايد در كوره دوزخ زدوده گردد، 👈 پس اكنون كه فرصت هست در يكى از اين نهرها در آييد و پاكيزه برآييد كه بهشت جاى پاكان است. 🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🕊🕊🕊🕊🕊
آزادگی های یواشکی بعضی از جوانان از خدا که پنهون نیست!از شما چه پنهون؟جوانان قدیم هم یواشکی یه کارایی میکردن🙊 : یواشکی 🙊ساکشان را میبستند و بدون این که پدر و مادر بفهمند با خودشان بیرون میبرند و به بهانه مدرسه🏢،جیم میشدند میرفتن جبهه...😔 قبلش یواشکی🙈دست برده بودند تو شناسنامه📖و سن و سالشون رو تغییر داده بودند...😕 بعضی ها یواشکی🙊دار و ندارشان را💵💳میدادن به فقرا یا کمک میکردن به جبهه😌 شب ها یواشکی😅🙈از چادر ⛺️یا اتاق 🏠یا سنگر می زدند بیرون🚶و نماز📿شب میخواندند❤️ یواشکی هایشان هم عالمی داشت... ای بهترین یواشکی های دنیا🙄شما که صدایتان به خدا میرسد😌به او بگویید خلوت های ما را نگاه نکند😔آخر دیگر یواشکی هایمان خیلی عوض شده است...😔 🕊🕊🕊🕊🕊
🔴 حضرت امام خمینی (ره) : 🔰 سعادت را آنها (شهدا) بردند که آن چیزی را که خدا به آنها داده بود، تقدیم کردند و ما عقب مانده آنها هستیم. 🌷🌷🌷🌷🌷🌷
#شهادت، سهمِ کسانی مےشود که عالم را، #محضر_خدا مےدانند و کسانی که عالم را محضر خدا بدانند #گناه نمےکنند و شهدا، اینگونه اند و ما نیز #شهادت را سهمِ خود کنیم با گناه نکردن... سلام بر شهدا ☘
خمپاره‌اۍ در ڪنار یڪ‌جوان ۱۶-۱۷ساله به زمین خورد و سرش را از بدن جدا ڪرد سر به زمین افتاد و از شیب ارتفاع همین‌طور پایین رفت...🍃 مرد میانسالے سراسیمه دنبال سر دوید تا اینڪه آن را از روے سیم‌خاردارها برداشت و آورد گذاشت روے پیڪر و خودش را هم انداخت روے بدن شهید...🌸 هرچه رزمنده میانسال را صدا زدم ڪه بلندشو بریم الان وقت این کارها نیست توجهے نڪرد...👣 رفتم زدم پشت ڪمرش سرش را برگرداند دیدم به پهناے صورت اشڪ ریخته و آرام آرام گریه میڪند...🕯 بهش گفتم بلند شو بریم به زبان‌آذرے با هق‌هق گریه گفت آقا یعقوب! مے‌خواهے پدر را از پسر جدا ڪنی...🥀😔 خجالت ڪشیدم بے‌اختیار گفتم: السلام‌علیڪ‌یااباعبدالله...🖤 °• ... 🌷🌷🌷🌷🌷🌷
مدافع حرم عمه سادات در سوریه به فیض عظیم شهادت نائل آمد . دعوتید به مراسم وداع با شهید فردا (پنجشنبه) ساعت ۱۰:۳۰ صبح در آدرس: ضلع جنوب پارڪ شهر، انتهای خیابان بهشت ڪوچه معراج ستاد معراج شهدا .. ☘☘☘ @katrat
4_5972113112684298838.mp3
5.15M
باز یه خبر رسید از روضه بی بی یه گل رو چید از روضه باز یه رفیق پرید از روضه... 📎با نوای سید رضا نریمانی 😭😭😭☘☘ @katrat
4_5920263056306208926.mp3
7.12M
فوق العاده زېبا پېشنهاد دانلود🙏🏻 فوق العاده زیبا و شنیدنی 👈🏻 مدافعان حرم👉🏻 سېدرضانرېمانے 😭😭😭☘☘ @katrat
🔴خبر آمد از شهادت یکی دیگر از همسنگران مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ ۖ فَمِنْهُم مَّن قَضَىٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ 🌷مدافع حرم عمه سادات پاسدار شهید حامد سلطانی درحال خدمت جهادی در سوریه به یاران شهیدش پیوست @katrat
4_473160900434462041.mp3
4.09M
این گل را به رسم هدیه تقدیم نگاهت کردیم حاشا اینکه از راه تو حتی لحظه ای برگردیم یا زینب... 🎤با نوای حاج ☘☘☘
4_5796530606196130107.mp3
7.08M
🌹به نام نامی عاشقان 🎙مداحی سه زبانه (فارسی، عربی و ترکی) 🔺با نوای: حاج میثم مطیعی و حاج مهدی رسولی ☘☘☘ @katrat
4_410228789050605719.mp3
13.52M
نمی دونی تا به کی باید آقا بمونم رفیقان شهید بشن ولی من جا بمونم دنبالم شهادتم ولی عرضه ندارم یه نگاه به من بکن میدونم گنه کارم😭 🎤با نوای 🌸🌸🌸 @katrat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 نماز اول ماه🌙 🔹 حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره به خواندن نماز اول ماه مداومت داشتند و آن را به همه توصیه می‌کردند. 🔸 از امام جواد علیه‌السلام روایت شده است: هر گاه ماه جدید قمری آمد در روز نخست آن دو رکعت نماز بگزار: 1️⃣ در رکعت اول آن پس از حمد ۳۰بار سورۀ توحید؛ 2️⃣ و در رکعت دوم پس از حمد ۳۰بار سورۀ قدر را بخوان؛ 3️⃣سپس صدقه بده. 🔺 که اگر این کار را کنی سلامتی در آن ماه را از خداوند متعال خریده‌ای. 🔻و در روایتی آمده است این دعا را پس از نماز بخوان: ✨بسْمِ‏ اللَّهِ‏ الرَّحْمَنِ‏ الرَّحِيمِ‏ وَ مَا مِنْ‏ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا وَ يَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَ مُسْتَوْدَعَهَا كُلٌّ فِي كِتَابٍ مُبِينٍ، بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَ إِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلَا كَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَ إِنْ يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلَا رَادَّ لِفَضْلِهِ يُصِيبُ بِهِ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ، بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْرًا، مَا شَاءَ اللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ، حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ، وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ، إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ، لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ، رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ، رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا وَ أَنْتَ خَيْرُ الْوَارِثِينَ. 📚 بهجت الدعا، ص۳۷۸ 🌷
به دیوارتڪیه میدهم ونگاهم رابه درخت ڪهنسال مقابل درب حوزه میدوزم...😊 چندسال است ڪه شاهدرفت وآمدهایـے؟❢استادشدن چندنفررا به چشم دل دیده ای؟..تو هم طلبه_هارادوست_داری؟❤ بـےاراده لبخند میزنم❢به یادچندتذڪرتو...چهارروز است ڪه پیدایت نیست.😔 دوڪلمه اخرت ڪه به حالت تهدیددرگوشم میپیچد ... اگرنرید.. خب اگر نروم چـے؟❢😐 چرادوستت مثل خروس بـےمحل بین حرفت پرید و...😒 دستـےازپشت روی شانه ام قرارمیگیرد!ازجامیپرم وبرمیگردم... یڪ غریبه درقاب چادر. بایڪ تبسم وصدایـےارام... _ سلام گلم❣..ترسیدی؟ باتردیدجواب میدهم _سلام❣...بفرمایید..؟ _ مزاحم نیستم؟..یه عرض ڪوچولوداشتم. شانه ام راعقب میڪشم ... _ ببخشیدبجانیاوردم..!! لبخندش عمیق ترمیشود.. _ من؟؟!....خواهرِ مفتشم😊 🍃🍃🍃🍃 یڪ لحظه به خودم آمدم و دیدم چندساعت است ڪه مقابلم نشسته وصحبت میڪند: _ برادرم منوفرستادتااول ازت معذرت خواهـےڪنم خانومے❣اگربدحرف زده....درڪل حلالش ڪنے. بعدهم دیگه نمیخواست تذڪردهنده باشه! بابت این دوباری ڪه باتوبحث ڪرده خیلےتوخودش بود. هـےراه میرفت میگفت:اخه بنده خدا به تو چه ڪه رفتـےبانامحرم دهن به دهن گذاشتـے!... این چهارپنج روزم رفته بقول خودش ادم شه!... _ ادم شه؟؟؟...ڪجارفته؟؟؟😕 _ اوهوم...ڪارهمیشگے! وقتـےخطایـےمیڪنه بدون اینڪه لباسےغذایـے،چیزی برداره. قران،مفاتیح و سجادش رو میزاره توی یه ساڪ دستـےڪوچیڪومیره... _ خب ڪجا میره!!؟ _ نمیدونم! ...ولـےوقتـےمیاد خیلـےلاغره...! یجورایـے توبه میڪنه😊 باچشمانـےگرد به لبهای خواهرت خیره میشوم... _ توبه ڪنه؟؟؟؟...مگه...مگه اشتباه ازیشون بوده؟... چیزی نمیگوید. صحبت رامیڪشاند به جمله آخر.... _ فقط حلالش ڪن!...علاقه ات به طلبه هارم تحسین میڪرد!... علی_اکبر_غیرتیه... اینم بزار پای همینش سیدعلی_اکبر... همنام پسرِ اربابــے....هرروز برایم عجیب ترمیشوی... تومتفاوتـےیا...من_اینطورتورامیبینم؟ 🍃🍃🍃🍃 ڪارنشریه به خوبـےتمام شدودوستےمن بافاطمه سادات خواهرتوشروع❣❤ آنقدرمهربان،صبوروآرام بودڪه براحتـےمیشداورا دوست داشت. حرفهایش راجب تومراهرروزڪنجڪاوترمیڪرد. همین حرفهابه رفت وآمدهایم سمت حوزه مهر پایان زد. گاهاتماس تلفنـےداشتیم وبعضـےوقتهاهم بیرون میرفتیم تابشودسوژه جدیدعڪسهای من... چادرش جلوه خاصی داشت درڪادرتصاویر. ڪم ڪم متوجه شدم خانواده نسبتاپرجمعیتـےهستید. علـےاکبر،سجاد،علـےاصغر،فاطمه وزینب بامادروپدرعزیزی ڪه درچندبرخوردڪوتاه توانسته بودم ازنزدیڪ ببینمشان. تو برادربزرگتری ومابقی طبق نامشان ازتوڪوچڪتر.... نام پدرت حسین ومادرت زهرا❣ حتـےاین چینش اسمهابرایم عجیب بود. تورادیگرندیدم وفقط چندجمله ای بود ڪه فاطمه گاهی بین حرفهایش ازتو میگفت. دوستـےماروز به روز محڪم ترمیشدودراین فاصله خبراردوی راهیان_نورت به گوشم رسید... 🍃🍃🍃🍃 ... ارید نویسنده: میم_سادات_هاشمی بامــــاهمـــراه باشــید🌹 💍
_ فاطمه سادات؟ _ جانم؟.. _ توام میری؟❣... _ ڪجا؟ _ اممم...باداداشت.راهیان نور؟... _ اره!ماچندساله ڪه میریم. بادودلـے وڪمےمِن.و.مِن میگویم: _ میشه منم بیام؟ چشمانش برق میزند... _ دوست داری بیای؟😏 _ عاوره...خیلـ😔ــے... _چراڪه نشه!..فقط ... گوشه چادرش رامیڪشم... _ فقط چی؟ نگاه معناداری به سرتاپایم میڪند.. _ بایدچادرسرڪنـے.😊 سرڪج میڪنم،ابروبالا میندازم.. _ مگه حجابم بده؟؟؟😒 _ نه!ڪےگفته بده؟!...اماجایـےڪه مامیریم حرمت خاصـےداره! دراصل رفتن اونهابخاطرهمین سیاهـےبوده...حفظ این❣ وڪناری ازچادرش رابادست سمتم میگیرد 🍃🍃🍃🍃 دوست داشتم هرطورشده همراهشان شوم.حال وهوایشان رادوست داشتم. زندگـےشان بوی غریب وآشنایـےازمحبت میداد🌹💞 محبتـےڪه من درزندگـےام دنبالش میگشم؛حالا اینجاست...دربین همین افراد. قرارشد دراین سفربشوم عڪاس اختصاصـےخواهروبرادری ڪه مهرشان عجیب به دلم نشسته بود❣ تصمیمم راگرفتم... . نگاهت مےڪنم پیرهن سفیدباچاپ چهره شهیدهمت،زنجیروپلاڪ،سربندیازهراویڪ تسبیح سبزشفاف پیچیده شده به دورمچ دستت.چقدرساده ای❣ومن به تازگےسادگـےرادوست دارم❣❣ قراربودبه منزل شمابیایم تاسه تایـےبه محل حرڪت ڪاروان برویم. فاطمه سادات میگفت:ممڪن است راه رابلدنباشم. وحالااینجاایستاده ام ڪنارحوض آبـےحیاط ڪوچڪتان وتوپشت بمن ایستاده ای. به تصویرلرزان خودم درآب نگاه میڪنم. مےآید...این رادیشب پدرم وقتےفهمیدچه تصمیمےگرفته ام بمن گفت. صدای فاطمه رشته افڪارم راپاره میڪند. 🌹🌹🌹🌹 _ ریحانه؟❣...ریحان؟....الو❣❣😐 نگاهش میڪنم. _ ڪجایـے؟❣...😐 _ همینجا❣....چه خوشتیپ ڪردی❣تڪ خور😒(و به چفیه وسربندش اشاره میڪنم) میخندد... _ خب توام میووردی مینداختـےدورگردنت❣ به حالت دلخورلبهایم راڪج میڪنم... _ ای بدجنس نداشتم!!..دیگه چفیه ندارید؟ مڪث میڪند.. _ اممم نه!...همین یدونس! تامےآیم دوباره غربزنم صدای قدمهایت راپشت سرم میشنوم... _ فاطمه سادات؟؟ _ جونم داداش؟؟!!.. _ بیا اینجا.... 🌹🌹🌹🌹 فاطمه ببخشیدڪوتاهےمیگویدوسمت تو باچندقدم بلندتقریبامیدود. توبخاطرقدبلندت مجبورمیشوی سرخم ڪنـے،درگوش خواهرت چیزی میگویـےوبلافاصله چفیه ات راازساڪ دستےات بیرون میڪشےودستش میدهے.. فاطمه لبخندی ازرضایت میزندوسمتم مےآید😊 _ بیا!!.... (وچفیه رادورگردنم میندازد،متعجب نگاهش میڪنم) _ این چیه؟؟😐 _ شلواره😒!معلوم نیس؟؟😁 _ هرهرهر!....جدی پرسیدم!مگه برای اقاعلےنیست!؟ _ چرا!...امامیگه فعلا نمیخوادبندازه. یڪ چیزدردلم فرومیریزد،زیرچشمےنگاهت میڪنم،مشغول چڪ کردن وسایل هستی. _ ازشون خیلـےتشڪرڪن! _ باعشه خانوم تعارفـے.(وبعدباصدای بلند میگوید)..علـےاڪبر!!...ریحانه میگه خیلـےباحالـے!!😁 وتولبخندمیزنـے❣میدانـےاین حرف من نیست.بااین حال سرڪج میڪنےوجواب میدهی: _ خواهش میڪنم! 🌹🌹🌹🌹 احساس ارامش میڪنم درست روی شانه هایم... نمیدانم ازچیست! از یا... 🌹 ... . نویسنده:
🌹 ❤ 🌹 دشت عباس اعلام میشودڪه میتوانیم ڪمـےاستراحت ڪنیم. نگاهم رابه زیرمیگیرم وازتابش مستقیم نورخورشیدفرارمیڪنم. ڪلافه چادرخاڪےام رااززیرپاجمع میڪنم ونگاهےبه فاطمه میندازم.. _ بطری آبو بده خفه شدم ازگرما😭 _ آب ڪمه لازمش دارم. _ بابا دارم میپزم😠 _ خب بپز😒میخواااامش _ چیڪارش داری؟؟؟ لبخند میزند،بـےهیچ جوابـے❣ 💗 توازدوستانت جدامیشوی وسمت مامی آیـے... _ فاطمه سادات؟ _ جانم داداش؟ _ آب رومیدی؟ بطری رامیدهدوتومقابل چشمان من گوشه ای مینشینے،آستین هایت رابالا میزنےوهمانطور ڪه زیرلب ذڪرمیگویـے،وضومیگیری... نگاهت میچرخدودرست روی من مےایستد،خون به زیرپوست صورتم میدود وگرمیگیرم❣ _ ریحانه؟؟...داداش چفیه اش روبرای چنددقیقه لازم داره... پس به چفیه ات نگاه ڪردی نه من!چفیه رادستش میدهم واو هم به دست تو! آن را روی خاڪ میندازی،مهر وهمان تسبیح سبزشفاف رارویش میگذاری،اقامه میبندی ودوڪلمه میگویـے ڪه قلب مرادردست میگیرد وازجا میڪند.... 💗 بےاراده مقابلت به تماشا مینشینم.گرماوتشنگـےازیادم میرود.آن چیزی ڪه مرااینقدرجذب میڪندچیست. نمازت ڪه تمام میشود،سجده میڪنـےڪمـےطولانےوبعدازآنڪه پیشانےات بوسه ازمهر رارهامیڪندبانگاهت فاطمه راصدامیزنے. اوهم دست مرامیڪشد،ڪنارتودرست دریڪ قدمی ات مینشینیم ڪتابچه ڪوچڪےرابرمیداری وباحالـےعجیب شروع میڪنـےبه خواندن... ...زیارت عاشورا❣ وچقدرصوتت دلنشین است درهمان حال اشڪ ازگوشه چشمانت می غلتد... فاطمه بعدازان گفت: _ همیشه بعدازنمازت صداش میڪنےتازیارت عاشورابخونـے... 💗 چقدرحالت را،این حس خوبت را دوست دارم. چقدرعجیب.. ڪه هرڪارت میدهد... حتـے لبخندت 🌹 دوڪوهه حسینیه باصفایـےداشت ڪه اگرانجا سربه سجده میگذاشتـےبوی عطراززمینش به جانت مینشست سرروی مهرمیگذارم و بوی خوش راباتمام روح و جانم میبلعم... اگراینجا هستم همه ازلطف ... الهـے.. فاطمه گوشه ای دراز ڪشیده وچادرش راروی صورتش انداخته... _ فاطمه؟!!...فاطمه!!...هوی! _ هوی و....!😓.لاالله الا الله....اینجا اومدی ادم شے! _ هروخ تو شدی منم میشم! _ خو حالا چته؟ _ تشنمه😖... _ وای توچراهمش تشنته!ڪله پاچه خوردی مگه؟ _ واع بخیل!..یه اب میخواما... _ منم میخوام 😁...اتفاقابرادرا جلو درباڪس آب معدنـےمیدن... قربونت بروبگیر!خدااجرت بده😂 بلند میشوم ویڪ لگدآرام به پایش میزنم:خعلـےپررویـے😒 اززیرچادرمیخندد... 💞 سمت درحسینیه میروم و به بیرون سرڪ میڪشم،چندقدم انطرف تر ایستاده ای و باڪس های آب مقابلت چیده شده. مسوولـــــــــــــــے😐 ... . بامــــاهمـــراه باشــید🌹 💍