#خبر_آمد_خبری_در_راه_است
#ورود_پیکرهای_مطهر_شهدای_تازه_تفحص_شده_به_کشور
#پیکرهای_مطهر ۴۴ شهید تازه تفحص شده #دوران_دفاع_مقدس روز پنجشنبه ۲۰تیر ماه ساعت ۹ صبح از #مرز_شلمچه وارد کشور خواهند شد.
این شهدا متعلق به #عملیات_های_رمضان، #محرم، خیبر، کربلای_پنج و #تک_دشمن در سال_۶۷ هستند
مراسم_استقبال از پیکرهای شهدا توسط یگان تشریفات نیروی انتظامی استان خوزستان و با حضور مردم شریف #آبادان و #خرمشهر در مرز_شلمچه برگزار می شود.
رسانه_باشید
#چهل_روز مانده بود و او روزی چهل بار یادمان میانداخت که از کاروان عقب نمانیم مثل این پدرهایی که از چند روز مانده به مسافرت، تدارکدیدنشان را شروع میکنند و هر بار یک چیز را در چمدان میگذارند💼 و هر بار یک چیز را یادآوری میکنند و هی تاریخ روی بلیط را با تقویم سالنامهاشان برابر میکنند که خدای ناکرده از سفر عقب نمانند😢 مثل آن پدرها وسواس داشت شب که میشد موبایلش را با صدای «سنج دمام بوشهری» و نوای «حسینحسینِ» آذریِ نریمان، برای صبح کوک میکرد🎼 و هر طور که میشد مثل این ناظمها همۀ بچهها را به صف میکرد؛ نمیگذاشت کسی خواب بماند که حتی یک فریضه هم در آن چهل روز مانده تا #محرم از دست برود☝️ و بعد خودش می نشستُ اشک و عاشورا و هر کس هم خواست پشت سرش حیِّ علیالبُکاء....😭
اینروزها همه از شجاعتش میگویند امّا من میگویم که او آنروزها ترسو بود میترسید توی همین چهل روز مانده تا محرم کاری کند که یک چکه اشکش کم بشود😔او میپایید کاری نکنیم که اشکمان را بگیرند میگفت: «وَ مِنَ الماءِ کُلَّ شیءٍ حَیّ»؛ همین اشک است که اگر نباشد خشک میشویم 💔
میگفت: اشک، از هر جنس که باشد باز هم سلاح است و نمیگذاشت که سلاح مؤمنیَتِمان آب برود و راه به راه، غذای اشکآور میداد به خوردمان امّا با همۀ این تفاسیر ابداً نمیخواست آب به اشکِمان ببندیم ..☝️
شهید مدافع حرم
محمدحسین محمدخانی🌹
YEKNET.IR - alimi_aqa fadi gerihat4.mp3
3.51M
🔳 #تک احساسی #محرم
🌴میخوام عزاداری کنم
🌴باز اشکامو جاری کنم
🎤 #حمیدعلیمی
بوے محرمش همہ جارا گرفتہ اسٺ
وقتش رسیده تا دوسہ ماهے صفا ڪنیم
🥀زیباترین وضوے #محرم ڪہ گریہ اسٺ
بایدڪہ #اشڪ را بہ نظر ڪیمیا ڪنیم
#فصل_نوڪرےمحرمہ❣️
#تاهسٺجهانشورمحرمباقیست
🌷
YEKNET.IR -Roze - Hajmahdirasuli - Shab1moharam1440 - sarallahzanjan.mp3
4.98M
🔳 #روضه #شب_اول #محرم
🌴سلام آی پیرهن مشکی
🌴میخوای تو آغوشم جا شی
🎤مهدی #رسولی
👌بسیار دلنشین
┅═ೋ❅✿🌻✿❅ೋ═┅
#تلنگر👌
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_ع
محرم نزدیک است یادمان باشد ...
اول نماز حسین،
بعد عزای حسین،
اول شعور حسینی،
بعد شور حسینی،
محرم زمان بالیدن است، نه فقط نالیدن ...
بساطش آموزه است نه موزه!
تمرین خوب نگریستن است. نه فقط خوب گریستن!
🏴 #محرم
🖤
www.ninava.ir... mojtaba ramazane.mp3
6.04M
🎤🎤 مجتبی رمضانی
◾️ گشته زمین پر تلاطم
◾️ ماه #محرم میاید...
◾️ نوحه واحد بسیار زیبا
دیوانہ میشدم وقتی میخواند . دل پاڪی داشت و اشڪ روان . در روضہ حرف های دلی میزد . قسمت هایی از مقتل را می خواند .💔
یادم است سیاهپوشان بود◼️ ؛ یڪ روز قبل از محرم آمد روضہ بخواند ، برگشت همان اول بسم الله گفت:بچہ ها #محرم اومد 🏴 همین یڪ جملہ را ڪہ گفت همہ زدند زیر گریہ ...😭😭😭
#شهید_مدافع_حرم
محمدحسین محمدخانی
YEKNET.IR - shoor - shabe 1 muharram 98 - rasouli.mp3
4.83M
🏴 #هل_من_ناصر
🔳 #زمینه احساسی #محرم
🌴میگن روضه دلمردگیه
🌴میگن گریه افسردگیه
🎤مهدی #رسولی
👌 #پیشنهاد_ویژه
🔴جدیدترین #مداحی های روز
YEKNET.IR - zamine 1 - shabe 1 muharram 98 - rasouli.mp3
2.72M
🏴 #هل_من_ناصر
🔳 #زمینه احساسی #محرم
🌴بیایید بیایید اگر اهل مایید
🌴که خیری نبینید اگر جا بمانید
🎤مهدی #رسولی
👌 #پیشنهاد_ویژه
شب ششم: حضرت قاسم(عليه السلام)
شب نوجوانان عاشورایی، شب روضه قاسم بن الحسن(عليه السلام) . وقتی امام حسین(عليه السلام) سخن از شهادت یارانش به میان آورد، نوجوان سیزده ساله کربلا از عمو پرسید: عموجان ایا من نیز به فیض شهادت نائل می شوم؟ امام او را به سینه چسباند و فرمود: فرزندم مرگ را چگونه می بینی؟
قاسم پاسخ داد: از عسل شیرین تر!
شهادت طلبی قاسم(عليه السلام) و پا فشاری او برای رسیدن به مقصود، زیباترین الگو را برای رهروان خط سرخ شهادت رقم زد.
#محرم
#شب_ششم
YEKNET.IR - nariman panahi shabe 2 moharram1398 (1).mp3
7.06M
🏴 #هل_من_ناصر
🔳 #شور احساسی #محرم
🌴غم روی چشمامو دلم پریشونه
🌴یه دنیا درد و غم تو سینه مهمونه
🎤 #نریمان_پناهی
YEKNET.IR - nariman panahi shabe 4 moharram1398 (2).mp3
4.13M
🏴 #هل_من_ناصر
🔳 #شور احساسی #محرم
🌴ببین که با درد و با غصه مانوسم
🌴قبول کن از خواهر دستو می بوسم
🎤 #نریمان_پناهی
YEKNET.IR - Motiee-Shab 09 Moharram1396-002.mp3
3.74M
🏴 #هل_من_ناصر
🔳 #نوحه #تاسوعا #محرم
🌴ای ساقی لب تشنگان
🌴ای جان جانانم سقای طفلانم
🎤 #مطیعی
YEKNET.IR - Banifatemeh-Shab 11 Moharam1396-002.mp3
2.83M
🔳 #زمزمه #شام_غریبان #محرم
🌴یه روز یه باغبون بود
🌴که خیلی مهربون بود
🎤 #بنی #فاطمه
🖤✨
✨
.
.
| #رسم_شیدایـے |
.
.
.
خواستم برم ڪربلا زیارٺ امام حسین{ع}
همسرم سہ ماهہ حاملہ بود. التماس و اصرار ڪہ منو هم ببر, مشڪلـے پیش نمیاد. هر جور بود راضیم ڪرد. با خودم بردمش, اما سخٺـے سفر به شدٺ مریضش ڪرد.
وقٺـے رسیدیم ڪربلا, اول بردمش دڪتر. دڪتر گفٺ:احتمالا جنین مردهـ اگه هم هنوز زندهـ باشہ امیدے نیسٺ چون علایم حیاٺ نداره.
وقٺـے برگشٺیم مسافرخونہ،خانم گفٺ:منــ اینــ دارو ها رو نمـےخورمــ! بریم حرم. هر جورے ڪہ مـے توانـے منو برسونــ بہ ضریح آقا. زیر بغلهاش رو گرفٺم و بردمش ڪنار ضریح. تنہاش گذاشٺم و رفٺم یہ گوشہ ای واسہ زیارٺ.
با حال عجیبـے شروع ڪرد بہ زیارٺ. بعد هم خودش بلند شد و رفٺ تا دم در حرم. صبح ڪہ براے نماز بیدارش ڪردم. با خوشحالـے بلند شد و گفٺ:چہ خوابــ شرینـے بود. الانــ دیگہ مریضـے ندارم. بعد هم گفٺ: تو خواب خانمـے رو دیدم ڪہ نقاب بہ صورٺش بود، یہ بچہ ي زیبا رو گذاشٺ تو آغوشم.
بردمش پیش همونـ پزشڪ.۲۰ دقیقہ ای معاینہ ڪرد. آخرش هم با تعجب گفٺ:یعنـے چہ؟ موضوع چیہ؟ دیروز اینـ بچہ مردهـ بود. ولـے امروز ڪاملا زندهـ و سالمہ! اونو ڪجا بردید؟ ڪـے این خانمــ رو معالجہ ڪردهـ؟
.
خانم ڪہ جریانـ رو براش تعریف ڪرد، ساڪت شد و رفٺ تو فڪر.
وقتـے بچہ بہ دنیا اومد ، اسمش رو گذاشتیمــ "محمد ابراهیم".
.
.
.
سردار شہید حاج محمد ابراهیمـ همٺ
فرماندهـ لشڪر۲۷محمد رسوال اللہ{ص}
نام پدر: حاج علـے اڪبر
تولد:۱۳۳۴/۱/۱۲_شہرضا
شہادٺ:۱۳۶۲/۱۲/۲۴_عملیاٺ خیبر
محل دفن:گلزار شہداے شہرضا
.
.
.
.
📇|ویراسٺ| #ناهور
🦋| #شهداییمـ #محرم
🦢| #شهید_شناسـے #کربلا
💥قسمت نهم💥
چند باری من را با خودش برد #اصفهان سر مزار #شهیدکاظمی.😍
آن هم با ماشین یا اتوبوس یا مثل این ها.
#موتور هوندایش شرایط آتیش می کرد و از #نجف_آباد می کوبید می رفت تا اصفهان.😎
یک ساعت یک ساعت و خوردهای توی راه بودیم به #گلزار که میرسیدیم دو سه متر قبل از مزار حاج احمد می ایستاد.😇
دستش را به سینه می گذاشت، سرش را خم می کرد و به حاج احمد #سلام می داد.🤗
بعد آرام آرام می رفت جلو.می نشست کنار قبر.
اول یک دل سیر #گریه میکرد. بعد می رفت توی عالم خودش انگار دیگر هیچ چیز و هیچ کس را دور و برش نمی دید. عشق میکرد با حاج احمد. کسی اگر نمی دانست که فکر میکردم محسن آمده سر قبر بابایش.
اصلا نمی فهمیدمش.😳🙄
با خودم می گفتم یعنی چه جور میشود آدم با کسی که توی قبر از بیشتر #رفیق باشد تا آنهایی که زنده اند و هر روز می بیندشان؟🙄
وقتی هم می خواستیم برگردیم دوباره دستش را به سینه می گذاشت و همانطور عقب میآمد انگار که بخواهد از حرم امامزادهای بیرون بیاید.
نمی فهمیدمش واقعا نمی فهمیدمش.😞
♥♥♥♥♥
مسئول #هیئت بزرگی توی اصفهان بودم یک بار آمد پیشم و گفت: "ببخشید من دوست دارم #خادم این هیئت بشم. ممکنه؟"🤩✌🏻
سخت گیری خاصی داشتم روی انتخاب خادمین هیئت هر کسی را قبول نمیکردم. اما محسن را که دیدم بلافاصله قبول کردم.😍
و #معنویت از توی صورتش میبارید نیاز به سوال و تحقیق و اینجور چیزها نبود.
رو کرد به من و گفت: "ببخشید فقط دو تا تقاضا." گفتم: "بفرمایید."😯
گفت: "لطفاً توی هیئت کارهای #سنگین و #سخت رو به من بدید. بعد هم اینکه من رو بزارید برای کارهای #پشت_صحنه. نمیخوام توی دید باشم." #اخلاص توی تمام کلمات پیدا بود. قبول کردم.
ماه #محرم که می شد هر شب با ماشینش از نجف آباد می کوبید و میآمد اصفهان هیئت.😯 ساعتها خدمت میکرد و #عرق می ریخت غذا درست می کرد. چای درست میکرد. نظافت میکرد. کفش را جفت می کرد. ☺️
یک تنه اندازه ۱۰ نفر کار میکرد تا آخر شب ساعت ۱۱ دوازده می نشست توی ماشینش را خسته و کوفته راه افتاد سمت نجف آباد.😶
تا ۴۰ شب کارش همین بود بعضی وقت ها بهش می گفتم: "آقا محسن همه کارهای سنگین رو که تو انجام میدی خیلی داری اذیت میشی."😅
نگاهم میکرد لبخند می زد و می گفت: "حاجی اینا کار نیست که ما برای امام حسین علیه السلام انجام میدیم برای امام حسین علیه السلام فقط باید #سر داد!!!😔