حجت الاسلام بندانی نیشابوری4_5897779881764193987.mp3
زمان:
حجم:
2.93M
#تاریخ_مستند
#مقتل_مستند
⚫️ واقعه ی ضربت خوردن و ذکر مصیبت امیرالمومنین سلام الله علیه
▪️عالم ربانی حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ عبدالحسین #بندانی_نیشابوری حفظه الله تعالی
🌹@kavasayat🌹
#مقتل_مستند
⚫️ #سم_دادن #ام_فضل به امام جواد(سلام الله علیه) با فریب #معتصم و عاقبت #ام_فضل ...
▪️معتصم پیوسته راهى می جست كه حضرت جواد(سلام الله علیه) را از میان بر دارد. می دانست ام الفضل با حضرت جواد( سلام الله علیه) میانه خوبى ندارد یكى به جهت اولاد نداشتن از آن جناب، دیگر بواسطه حسادت شدیدى كه نسبت به مادر حضرت امام علی النقى( سلام الله علیه) می ورزید. زیرا حضرت جواد( سلام الله علیه) او را بر ام الفضل مقدم می داشت. معتصم به ام الفضل پیشنهاد كرد كه حضرت جواد (سلام الله علیه) را مسموم كند.
▪️ ام الفضل قبول كرد سمى را در انگور رازقى جاى داد و در مقابل امام گذاشت. همین كه حضرت جواد( سلام الله علیه) از آن انگور میل كرد ام الفضل شروع به گریه نمود. امام فرمود: چرا گریه می كنى؟ خدا تو را گرفتار دردى كند كه خوب شدنى نباشد و بلائى گرفتار شوى كه پوشیدنى نباشد.
🔹ام الفضل مبتلا به دردى در مستورترین عضو بدن خود شد و به همان درد به بواسیر مبتلا شد و به جهنم واصل گشت
▪️حضرت جواد سلام الله علیه در سال 220 هجرى روز سه شنبه پنجم ذی حجه از دنیا رفت.
بیست و چهار سال و چند ماه داشت زیرا در سال 195 به دنیا آمده بود.
--------------------------------------------------
🔻 متن عربی:
🔸إِنَ الْمُعْتَصِمَ جَعَلَ یَعْمَلُ الْحِیلَةَ فِی قَتْلِ أَبِی جَعْفَرٍ ع وَ أَشَارَ عَلَى ابْنَةِ الْمَأْمُونِ زَوْجَتِهِ بِأَنْ تَسُمَّهُ لِأَنَّهُ وَقَفَ عَلَى انْحِرَافِهَا عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع وَ شِدَّةِ غَیْرَتِهَا عَلَیْهِ لِتَفْضِیلِهِ أُمَ أَبِی الْحَسَنِ ابْنِهِ عَلَیْهَا وَ لِأَنَّهُ لَمْ یُرْزَقْ مِنْهَا وَلَدٌ فَأَجَابَتْهُ إِلَى ذَلِكَ وَ جَعَلَتْ سَمّاً فِی عِنَبٍ رَازِقِیٍ وَ وَضَعَتْهُ بَیْنَ یَدَیْهِ فَلَمَّا أَكَلَ مِنْهُ نَدِمَتْ وَ جَعَلَتْ تَبْكِی فَقَالَ مَا بُكَاؤُكِ وَ اللَّهِ لَیَضْرِبَنَّكِ اللَّهُ بِعَقْرٍ لَا یَنْجَبِرُ وَ بَلَاءٍ لَا یَنْسَتِرُ فَمَاتَتْ بِعِلَّةٍ فِی أَغْمَضِ الْمَوَاضِعِ مِنْ جَوَارِحِهَا صَارَتْ نَاصُوراً فَأَنْفَقَتْ مَالَهَا وَ جَمِیعَ مَا مَلَكَتْهُ عَلَى تِلْكَ الْعِلَّةِ حَتَّى احْتَاجَتْ إِلَى الِاسْتِرْفَادِ وَ رُوِیَ أَنَّ النَّاصُورَ كَانَ فِی فَرْجِهَا وَ قُبِضَ ع فِی سَنَةِ عِشْرِینَ وَ مِائَتَیْنِ مِنَ الْهِجْرَةِ فِی یَوْمِ الثَّلَاثَاءِ لِخَمْسٍ خَلَوْنَ مِنْ ذِی الْحِجَّةِ وَ لَهُ أَرْبَعٌ وَ عِشْرُونَ سَنَةً وَ شُهُورٌ لِأَنَّ مَوْلِدَهُ كَانَ فِی سَنَةِ خَمْسٍ وَ تِسْعِینَ وَ مِائَةٍ.
--------------------------------------------------
📘بحار الأنوار، المجلسی، ج50، 17
#شهادت_امام_جواد_سلام_الله_علیه
🌹@kavasayat🌹
#مقتل_مستند
#تاریخ_مستند
🔴 بر اثر اجبار و کم خوابی کاروان اسراء ، منجر به کم بینایی و نابینایی شدند
▪️و أَمَّا أُمُّ كُلْثُومٍ فَحِينَ تَوَجَّهَتْ إِلَى الْمَدِينَةِ جَعَلَتْ تَبْكِي وَ تَقُول: أَ فَاطِمُ لَوْ رَأَيْتِينَا سَهَارَى وَ مِنْ سَهَرِ اللَّيَالِي قَدْ عَمِينَا
🔸حضرت ام کلثوم صلوات الله علیها هنگام بازگشت به مدینه با چشمی گریان فرمودند: ای فاطمه! کاش ما شب بیدارانی که از زیادی بیخوابی کور شدهایم را میدیدی.
📚بحارالأنوار (ط.بيروت)، ج45، ص197
مصائب الاسارة
🌹@kavasayat🌹
#مقتل_مستند
◾️لحظات آخر عمر شریف #امام_عسکری سلام الله علیه
🔻 ابوسهل گوید: داخل شدم بر امام حسن عسكرى عليه السلام در حالی که مسموم بود و در نزد آن حضرت بودم. امر فرمودند خادم خود عقيد را و فرمودند: اى عقيد! بجوشان از براى من آب را با مصطكى. پس جوشانيد و صيقل جاريه آن آب را براى امام حسن عسكرى عليه السلام آورد. پس همين كه قدح را به دست آن حضرت داد و خواست بياشامد و دست مباركش لرزيد و قدح به دندانهاى ثناياى نازنينش خورد پس قدح را از دست نهاد و به عقيد فرمود: داخل اين اطاق مى شوى مى بينى كودكى را به حال سجده، او را بياور نزد من. ابوسهل گويد كه عقيد گفت من داخل شدم به جهت پيدا كردن آن طفل ناگاه نظرم افتاد به كودكى كه سر به سجده نهاده بود و انگشت سبابه را به سوى آسمان بلند كرده بود. پس سلام كردم بر آن جناب. آن حضرت مختصر كرد نماز را و چون تمام كرد عرض كردم كه سيد من مى فرمايد تو را كه نزد او بروى. پس در اين هنگام مادرش دستش را گرفت و برد او را به نزد پدرش. ابوسهل مى گويد: چون آن كودك به خدمت امام حسن عسکری عليه السلام رسيد سلام كرد، نگاه كردم بر او و ديدم كه رنگ مباركش روشنايى و تلألو دارد و موى سرش به هم پيچيده و مجعد است و مابين دندانهايش گشاده است. همين كه امام عليه السلام نگاهش به كودكش افتاد بگريست و فرمود: «اى سيد اهل بيت»! مرا آب بده همانا من مى روم به سوى پروردگار خود پس آن آقازاده آن قدح آب جوشانيده با مصطكى را گرفت به دست خويش و حركت داد لبهايش را و سيرابش كرد. چون امام عليه السلام آب را آشاميد فرمود: مرا مهيا كنيد از براى نماز و رمق برخاستن و وضو گرفتن نداشت. آن طفل وضو داد پدر خود را و مسح كرد بر سر و قدمهاى او. پس امام حسن عليه السلام به وى فرمود: بشارت باد تو را اى پسر من! تويى صاحب الزمان و تويى مهدى و حجت خدا بر روى زمين و تويى پسر من و كودك من و منم پدر تو، تويى محمّد بن الحسن بن على بن محمّد بن على بن موسى بن جعفر بن محمّد بن على بن الحسين بن على بن ابى طالب عليهم السلام و پدر تو است رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و تويى خاتم ائمه طاهرين و بشارت داد به تو رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و نام و كنيه داد تو را و اين عهدى است به سوى من از پدرم و از پدرهاى طاهرين تو.
📚منتهی الامال، نشر مبین اندیشه، ۲/۲۰۱۶
🌹@kavasayat🌹
1_1451909207.pdf
حجم:
40.31M
🔴 #فایل_Pdf
🔸ترجمه ی فارسی کتاب شریف «مقتل الحسین و مسیر السبایا»
🔸تالیف عالم ربانی خادم الحسین سلام الله علیه شهید #شیخ_عبد_الزهرا_کعبی رضوان الله تعالی علیه
#مقتل
#مقتل_مستند
🌹@kavasayat🌹
#مقتل_مستند
⚫️ واقعه ای دردناک در شام روز #عاشورا
در شب شام غریبان، حضرت زینب علیهاالسلام در زیر خیمه نیم سوخته، اندکی خوابید. در عالم خواب مادرش حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را دید. عرض کرد: مادرجان! آیا از حال ما خبر داری؟! حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمود: تاب شنیدن ندارم. حضرت زینب سلام الله علیها عرض کرد: پس شکوهام را به چه کسی بگویم؟ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمود: من خود هنگامی که سر از بدن فرزندم حسین علیهاالسلام جدا میکردند، حاضر بودم. اکنون برخیز و رقیه سلام الله علیها را پیدا کن. حضرت زینب سلام الله علیها برخاست. هرچه صدا زد، حضرت رقیه سلام الله علیها را نیافت. با خواهرش ام کلثوم علیهاالسلام، درحالیکه گریه میکردند وناله سر میدادند، از خیمه بیرون آمدند و به جستجو پرداختند؛تا اینکه نزدیک قتلگاه صدای او را شنیدند. آمدند کنار بدنهای پاره پاره؛ دیدند رقیه علیهاالسلام خود را روی پیکر مطهر پدر افکنده، و درحالیکه دستهایش را به سینه پدر چسبانیده است درد دل میکند.
حضرت زینب علیهاالسلام او را نوازش داد. دراین وقت سکینه علیهاالسلام نیز آمد و با هم به خیمه بازگشتند. درمسیر راه، سکینه علیهاالسلام از رقیه علیهاالسلام پرسید: چگونه پیکر پدر را جستی؟ او پاسخ داد: آنقدر پدر پدر کردم که ناگاه صدای پدرم را شنیدم که فرمود: بیا اینجا، من دراینجا هستم.»
📚مبکی العیون ص۲۷
🌹@kavasayat🌹