🔥#انشاء
این داستان را بخوانید و ادامه آن را شما کامل کنید:
🔥همه مداد رنگی ها مشغول بودند به جز مداد سفید.هیچكس به او كاری نمی داد همه می گفتند:تو به هیچ دردی نمی خوری.یك شب كه مداد رنگی ها توی سیاهی كاغذ گم شده بودند مداد سفید تا صبح كار كرد ماه كشید مهتاب كشید و آنقدر ستاره كشید كه كوچك و كوچك و كوچكتر شد.صبح توی جعبه مدادرنگی جای خالی او با هیچ رنگی پر نشد.......
🔥#انشاء
این داستان را بخوانید و ادامه آن را شما کامل کنید:
🔥همه مداد رنگی ها مشغول بودند به جز مداد سفید.هیچكس به او كاری نمی داد همه می گفتند:تو به هیچ دردی نمی خوری.یك شب كه مداد رنگی ها توی سیاهی كاغذ گم شده بودند مداد سفید تا صبح كار كرد ماه كشید مهتاب كشید و آنقدر ستاره كشید كه كوچك و كوچك و كوچكتر شد.صبح توی جعبه مدادرنگی جای خالی او با هیچ رنگی پر نشد.......
نیمه های شب در تاریکی ،مداد رنگی ها که در خواب بودند با صدای ناله ای از خواب بیدار شدند .در آن تاریکی چشمشان به نقاشی های مداد سفید افتاد .آن ماه وستاره هایی که دوستشان کشیده بود همه جا را روشن کرده بود .آنها دیگر از تاریکی نمی ترسیدند ولی ناگهان مداد سفید را دیدند که خیلی کوچک شده بود واز شدت درد به خود می نالید . همه دورش جمع شدند واز او بخاطر این همه فداکاری تشکر کردند .یکی از مداد رنگی ها گفت : دوست عزیز مارا ببخش! درباره ی تو اشتباه فکر می کردیم. در تاریکی شب که هیچ کدام ازما نمی تواند کاری انجام دهد تو شب تیره را برای ما چون روز روشن کردی! صبح شد چیزی از مداد سفید نمانده بود جای اورا هیچ مدادی پرنمی کرد..............
@mahdi_naderi313
🔥 معلم اختصاصی 👌
https://instagram.com/mahdi_naderi313?igshid=MXZ1MDVyazFmdmN5eQ==