❤ بسم رب الشهدا ❤
#داستان_عاشقانه_مذهبی
❤️#بدون_تو_هرگز💔
#قسمت_نوزدهم
#طلسم_عشق🔮💖💞
🔘بیست و شش روز بعد از مجروحیت علی، بالاخره تونستم برگردم.دل توی دلم نبود.
توی این مدت، تلفنی احوالش رو می پرسیدم.اما تماس ها به سختی برقرار می شد،کیفیت صدای بد و مکالمه کوتاه...
برگشتم ...
🔷علی حالش خیلی بهتر شده بود،اما خشم نگاه زینب رو نمی شد کنترل کرد.
به شدت از نبود من کنار پدرش ناراحت بود.
🍃–فقط وقتی می خوای بابا رو سوراخ سوراخ کنی و روش تمرین کنی، اما وقتی باید ازش مراقبت کنی نیستی...
🌟خودش شده بود پرستار علی.
نمی گذاشت حتی به علی نزدیک بشم.
چند روز طول کشید تا باهام حرف بزنه.
همونم با وساطت علی بود...
✔خیلی لجم گرفت. آخر به روی علی آوردم.
–تو چطور این بچه رو طلسم کردی؟
من نگهش داشتم،تنهایی بزرگش کردم، ناله های بابا، باباش رو تحمل کردم،باز به خاطر تو هم داره باهام دعوا می کنه...
🔶و علی باز هم خندید.
اعتراض احمقانه ای بود ،
وقتی خودم هم، طلسم همین اخلاق با محبت و آرامش علی شده بودم.
✳بعد از مدت ها پدر و مادرم قرار بود بیان خونه مون.علی هم تازه راه افتاده بود و دیگه می تونست بدون کمک دیگران راه بره اما نمی تونست بیکار توی خونه بشینه.
منم برای اینکه مجبورش کنم استراحت کنه ،نه می گذاشتم دست به چیزی بزنه و نه جایی بره...
❌بالاخره با هزار بهانه زد بیرون و رفت سپاه دیدن دوستاش. قول داد تا پدر و مادرم نیومدن برگرده. همه چیز تا این
بخشش خوب بود، اما هم پدر و مادرم زودتر اومدن ،هم ناغافلی سر و کله چند تا از رفقای جبهه اش پیدا شد.
💔پدرم که دل چندان خوشی از علی و اون بچه ها نداشت ، زینب و مریم هم که دو تا دختر بچه شیطون و بازیگوش ...
💥دیگه نمی دونستم باید حواسم به کی و کجا باشه، مراقب پدرم و دوست های علی باشم ،یا مراقب بچه ها که مشکلی پیش نیاد!
💫یه لحظه، دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم و زینب و مریم رو دعوا کردم و یکی محکم زدم پشت دست مریم...
🔴نازدونه های علی، بار اولشون بود دعوا می شدن ،قهر کردن و رفتن توی اتاق و دیگه نیومدن بیرون...
🌠توی همین حال و هوا و عذاب وجدان بودم ،هنوز نیم ساعت نگذشته بود که علی اومد ،قولش قول بود.
🌹راس ساعت زنگ خونه رو زد ،بچه ها با هم دویدن دم در و هنوز سالم نکرده گفتن:
–بابا ... بابا ... مامان، مریم رو زد...
🔶علی به ندرت حرفی رو با حالت جدی می زد، اما یه بار خیلی جدی ازم خواسته بود، دست روی بچه ها بلند نکنم.
🔷به شدت با دعوا کردن و زدن بچه مخالف بود.
خودش هم همیشه کارش رو با صبر و زیرکی پیش می برد...
تنها اشکال ،این بود که بچه ها هم این رو فهمیده بودن.
اون هم جلوی مهمون ها و از همه بدتر،پدرم...
🎈علی با شنیدن حرف بچه ها، زیر چشمی نگاهی بهم انداخت ،نیم خیز جلوی بچه ها نشست و با حالت جدی و کودکانه ای گفت:
✔–جدی؟واقعا مامان، مریم رو زد؟
بچه ها با ذوق، بالا و پایین می پریدن و با هیجان، داستان مظلومیت خودشون رو تعریف می کردن و علی بدون توجه به مهمون هاو حتی اینکه کوچک ترین نگاهی به اونها بکنه، غرق داستان جنایی بچه ها شده بود...
❌داستان شون که تموم شد، با همون حالت ذوق و هیجان خود بچه ها گفت:
–خوب بگید ببینم مامان دقیقا با کدوم دستش مریم رو زد؟!
🍃و اونها هم مثل اینکه فتح الفتوح کرده باشن و با ذوق تمام گفتن با دست چپ.
علی بی درنگ از حالت نیم خیز، بلند شد و اومد طرف من ، خم شد جلوی همه دست چپم رو بوسید و لبخند ملیحی زد!
❤–خسته نباشی خانم ...
من از طرف بچه ها از شما معذرت میخوام...
✳و بدون مکث، با همون خنده برای سالم و خوشامدگویی رفت سمت مهمون ها.
هم من، هم مهمون ها خشک مون زده بود.
بچه ها دویدن توی اتاق و تا آخر مهمونی بیرون نیومدن.
💞منم دلم می خواست آب بشم برم توی زمین.
از همه دیدنی تر، قیافه پدرم بود.
چشم هاش داشت از حدقه بیرون می زد.
🌟اون روز علی ،با اون کارش همه رو با هم تنبیه کرد، این، اولین و آخرین بار وروجک ها شد و اولین و آخرین بار من...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
👈🏻با ما همراه باشید....❤️
💎ادامه دارد......💎
🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@kelidebeheshte
🦋دوستان و همراهان عزیز🦋
اگر خواستید از کانال لفت بدید!😔 لطفا قبل لفت دادن!حتما به پی وی من بیاید و دلیل نارضایتی تون رو از کانال بیان کنید و انتقادتون رو بگید!
تا کانال بهتربشه!🙏🏻
🍏ممنون از همراهی شما🍎
🌹🎋التماس دعا🌹🎋
✋🏻یاعلی✋🏻
گاهی سجدههایطولانی انجامدهید و
اصرارڪنید تااشکتان جاریشود؛
روایت دارد..
بااصرار فراوان درهایآسمان باز میشود؛🔐🌿
خداوند میفرماید:
ملائک ببینید بنده منچه میڪند..
#آیتاللهمشکینی🌹
#آسمانےشو💫🌙
🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@ya_Hossein_AL
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️استاد پناهیان :
💠شما اگه
از خدا حساب نمیبری
پس از کی حساب میبری⁉️‼️
✅ عـالـــیه😍
#پیشنهاد_مدیر
🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@ya_Hossein_AL
🌹یک روز زیبا را به پایان رساندیم
💫تا شبی زیباتر به الطاف خدای مهربان
برایمان رقم بخورد
🌸الهی کاری کن
✨ که امشب ستاره ی امید در آسمان
زندگی مان درخشانتر و تابناک تر
از همیشه باشد.
⭐جام زندگیتان از امید لبریز⭐️
💫🌙شبتون زیبا💫🌙
:
🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@kelidebeheshte
.
⭕️بهنوش بختیاری خطاب به مصی علینژاد:
.
🔸حق نداری درباره مردم ایران صحبت کنی! ؛ سلبریتیهای واقعی امثال #شهید الله کرم هستند
.
🔹 #بهنوش_بختیاری #بازیگر #سینما و #تلویزیون کشور، در بخشی از گفتگویی که با برنامه «صحنه» #رادیو #تهران داشت، با اشاره به روند کاری #روزنامهنگار خارج نشین که در جهت تخریب و #تحقیر اعتقادات و ارزشهای مردم و کشور فعالیت میکند، به شدت او را مورد #خشم و سرزنش قرار داد. .
🔹بهنوش بختیاری با بیان اینکه خود علینژاد ردشده روزگار است و حقی برای تصمیمگیری و جهتدهی به جوانان کشور را ندارد، بسیاری از زنان #شجاع و صبور ایران که عزیزان خود را فدای این مرز و بوم کردهاند را مورد تقدیر و تقلید برای جوانان و بانوان دانست و در ادامه، سلبریتیهای واقعی و مهم را آن شهیدانی دانست که برای حفظ ارزشها از جان خود گذشتند.
🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@ya_Hossein_AL
💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥
⚜روزی پسری از خانواده نسبتا مرفه، متوجه شد مادرش از همسایه فقیر خود نمک خواست
متعجب به مادرش گفت که دیروز کیسه ای بزرگ نمک برایت خریدم، برای چه از همسایه نمک طلب می کنی؟
مادر گفت: پسرم، همسایه فقیر ما، همیشه از ما چیزهایی طلب میکند، دوست داشتم از آنها چیز ساده ای بخواهم که تهیه آن برای آنها سخت نباشد، درحالی که هیچ نیازی به آن ندارم، ولی دوست داشتم وانمود کنم که من نیز به آنها محتاجم، تا هر وقت چیزی از ما خواستند، طلبش برای آنها آسان باشد، و شرمنده نشوند...🌱
✨*"فرهنگی که باید با آب طلا نوشت"*✨
🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@ya_Hossein_AL
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 یک مصاحبه فوق العاده زیبا درباره حجاب و عفاف👌🏻👌🏻🦋🦋🦋
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔴 رسانه باشید ⇩⇩⇩
🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@ya_Hossein_AL
#طنز_جبهه😂😀
#دیگه_تکرار_نشه🤨😶
🤦🏻♂نمیدونم چکار کرده بودن کـه فرماندهشون بعد از کلی صغری و کبری چیدن و منبر رفـتن داشت می گفت:
برادرا !!!
دیگه تکرار نشه☝️🏻
یکی از آن برادرها با صدای بلند پرسید:
حاجی اگه تکرار بشه چی میشه؟🤷🏻♂
و حاجی کـه لابد تصور می کردند الان است که از کوره😐😑😠 در برود جواب داد:
هـیچی؛
با ایـن دفعه میشه دو دفعه!✌️🏻😄
🥀✨🥀✨🥀✨🥀
🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@ya_Hossein_AL
🌸✨🌸✨🌸✨
✨
عشق یعنے:
خدابااینڪہاین
همہگناهڪردیمبازم
مثـلہهمیشہ،
انقدرآبرومونروحفظڪرد
ڪہهمہبهمونمیگن
التماسدعا✨
🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@ya_Hossein_AL
⚠️ خطری غیرقابل علاج در راه است...
🔸️استاد مرتضی آقا تهرانی در جلسه مبلغين گفتند:
با حضرت آقا ديدار داشتم از حضرت آقا پرسيدم، من در جلسات روي چه موضوعی تأكيد كنم؟ سياست؟ اقتصاد؟ سبك زندگی؟
🔹️ ایشان فرمودند: بگویید مبلغين روى #افزايش_جمعيت كار كنند، بگویید اگر من را هم قبول ندارند، به خاطر كشورشون اين كار رو بكنند، به خاطر اسلام!
#مقام_معظم_رهبری :
⛔️ پیر شدن کشور، کم شدن نسل جوان در چندین سال بعد، از همان چیزهایی است که اثرش بعداً ظاهر خواهد شد؛ وقتی هم اثرش ظاهر شد، آن روز دیگر قابل علاج نیست؛ اما امروز چرا، امروز قابل علاج است.
🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@ya_Hossein_AL