─═इई 🍃🌸🍃ईइ═─
💠 #خانوما_بخونید
👈اميرمؤمنان امام علۍ عليه السلام :
بهترين #زنان شما #پنج دسته اند.
گفتند: آن پنج دسته ڪدامند؟
حضرت فرمود:
① زنان ساده و بى آلايش،
② زنان دل رحم و خوش خو،
③ زنان هم دل و همراه،
④ زنى ڪه چون شوهرش به خشم آيد تا او را خشنود نسازد، خواب به چشمش نيايد
⑤ زنى ڪه در نبود شوهرش از او دفاع ڪند؛
چنين زنى ڪارگزارى از ڪارگزاران خداوند است و ڪارگزار خدا هرگز خيانت نمى ورزد.
📘 ڪافی، جلد۵، ۳۲۵
کلید بهشت🔑🌹🕊
https://eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
✨﷽ا✨
👌#داستان فوق العاده
☄️ سنگی که به قعر جهنم فرود آمد!
✍️ انسان در همین دنیا با اعمال و اخلاق و عقایدش، یا دارد بالا می رود و درجات ملکوت اعلی و بهشت را طی می کند و یا سقوط می کند و درکات جهنم را می گذراند. نه اینکه وقتی مردیم تازه به طرف بهشت یا جهنم می رویم. خیر، همین الان داریم به یکی از دو طرف علیین یا سجّین می رویم.
🌹 پیامبر اکرم (ص) با جمعی از اصحاب نشسته بودند. یکمرتبه فرمودند: «الله اکبر» اصحاب پرسیدند: چه شد؟ پیامبر فرمود: یک سنگی از لبه جهنم به قعر جهنم پرتاب شد. پس از هفتاد سال الآن به ته جهنم رسید.
😭 در همان وقت صدای گریه از یکی از خانه های اطراف بلند شد. فهمیدند یک مشرکی همین الآن از دنیا رفته است و آن سنگی که پیامبر می فرمود، همین شخص بود که هویت انسانی خود را از دست داده و طی هفتاد سال زندگی همه اش به طرف عمق جهنم سقوط می کرده و حالا به ته جهنم رسید و توقف کرد.
کلید بهشت🔑🌹🕊
https://eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
⚜آیت الله مجتهدی(ره):
چهارخصلت است که آدمی رابه بهشت دعوت مےکند:
🌺 پنهان داشتن مصیبت
🌺 پنهان داشتن صدقه
🌺 نیکی به پدرومادر
🌺 فراوان گفتن"لااله الاالله
📚 احادیث الطلاب ص467
کلید بهشت🔑🌹🕊
https://eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
✨﷽ا✨
😇 #پیام__اخلاقی__امروز
🔷زیاد دعا کنید
کسانی که در خــواب و بیداری تشرف حاصل نموده اند، از آن حضرت شنیـده اند: برای تعجیل فــرج من زیاد دعـا کنید.
📙در محضر بهجت
کلید بهشت🔑🌹🕊
https://eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 عالم بزرگی که در بهشت برزخی جای بسیار خوبی داشت اما لبهای او زخمی و مجروح بود!
کلید بهشت🔑🌹🕊
https://eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
🌷 آیت الله نخودکی اصفهانی(ره) :
✍ آنچه امروز تکلیف است :
1⃣ نخست نماز اول وقت است.
2⃣ اهتمام در حضور قلب در وقت نماز .
👌 واین کار مثل خوشنویسی است و به یک روز و دو روز درست نمی شود، طول زمان لازم دارد.
3⃣ بیداری پیش از صبح .
✨ هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ
کلید بهشت🔑🌹🕊
https://eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
زیارت عاشورا - @Nohenab20.mp3
6.61M
🌿زیارت عاشورا
🎙حسین حقیقی
#زیارت_عاشورا
کلید بهشت🔑🌹🕊
https://eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
🌙 #قرار_نماز_شب
سعی کنید نماز شبتون ترک نشه
💛فقط ۱۱ دقیقه وقت می بره💛
🌀🌀 نماز شبو تو دو زمان می تونی بخونی: 👇
1⃣ بعد از نیمه شب
2⃣ از صبح تا شب، به نیت قضا
⬅ بهترین زمان برای خوندن نمازشب، یک ساعت قبل از اذان صبحه.
ولی اگر در بهترین زمان نتونستی بخونی، توی زمان های دیگه بخون،
🚫🚫ولی ترکش نکن.🚫🚫
💚💛 چه جوری نماز شب بخونیم؟
🌗 ۴ تا دو رکعت ( مثل نماز صبح ) به نیت نماز شب.
🌗 ۲ رکعت به نیت نماز شفع
🌗 یک رکعت به نیت نماز وتر
➕ جمعا میشه ۱۱ رکعت.
❌ نماز شبو طولانی نخون
بخصوص اگر نیمه شب می خوای بخونی.
اینجوری خسته میشی، اونوقت شیطون دیگه نمیذاره بخونی.
✅ توی نماز شب، حمد بخون و سوره کوتاه.
✅ قنوت نمی خواد بگیری در قنوت نماز وتر هم لازم نیست به چهل تا مومن دعا کنی. لازم نیست سیصد تا استغفار بگی،
بلکه سه بار تسبیح (سبحان الله) گفتن کافیه.
✅ فضیلت نمازهای شفع و وتر بیشتر از هشت رکعتیه که به نیت نماز شب خوانده میشه.
می تونید فقط به نماز شفع و وتر اکتفا کنید و هشت رکعت نماز شبو نخونید.
یعنی فقط ۳ رکعت
✅ اگر وقت برای نماز شب، کم باشه می تونید فقط نماز وتر بخونید. یعنی فقط ۱ رکعت
✅ لازم نیست یازده رکعتو یه بار بخونی تا خسته بشی، بینشون فاصله بده. همانطور که پیامبر با فاصله نماز شب می خواند.
✅ مثلا دو رکعت ساعت 2 شب بخون، دو رکعت ساعت 3 دو رکعت ساعت 4، .... و به همین ترتیب. با فاصله خواندن فضیلتش بیشتره.
✅ اگر نتونستی بعد از نیمه شب بخونی، از صبح تا شب، وقت داری قضاشو بخونی.
✅ امام صادق (ع)از قول رسول خدا نقل می کند:
🍃 خداوند به بنده ای که نماز شب را در روز قضا می کند، مباهت می کند و می فرماید: " ای فرشتگان من! این بنده ی من، چیزی را که بر او واجب نکرده ام، قضا می کند. گواه باشید که من او را آمرزیدم. 🍃
✅ نماز نافله رو بدون مهر، بدون رکوع و سجود، بدون قنوت، و حتی در حال راه رفتن میشه خوند.
✅ اگر وقت نداشتی، قضای نماز شبت رو توی خیابون بخون، توی کلاس، توی محل کارت بخون.!!
کافیه نیت کنی، حمدو بخونی، بعد با اشاره رکوع و سجودو بجا بیاری.
💚ببین، دیگه بهونه نیار.
خدا اینقدر این نمازو آسون کرده که من و تو بهونه ای برای نخوندنش نداشته باشیم. 💚
🔗🔗 میگیم ما اینجوری به دلمون نمی چسبه...
📛 اینا وسوسه های شیطونه!!!
خدا قبول داره، اونوقت شیطون نمیذاره...
هر جور تونستی نماز شبتو بخون، خدا زود راضی میشه.
☝ فعلا نماز شبتونو به همین آسونی شروع کنید، بعد کم کم عشقتون به این عبادت اینقدر زیاد میشه که مثل بسیاری از بزرگان، از این نماز، دل نمی کنید.
،
💛💚تو نماز شبتون،برای فرج امام زمان عج و همه بندگان خدا دعا کنید💚💛
کلید بهشت🔑🌹🕊
https://eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
برای اشک التماس کنید.
به چشمهای خشکیده التماس کنید.
اشک بر سیدالشهدا غنیمت است.
غنیمتی که گناه میبخشد؛
مریض شفا میدهد؛ مُرده زنده میکند؛
علی گندابیها میسازد..!
سِرِّ اشک را کسی نفهمیده اما حتی شهدا سکوی پرششان اشک بوده است.
چه گرههای عملیات که گشوده شد
فقط با توسّل و اشک بر سیدالشهدا.
و لذا حضرت رضا فرمود
برای هرچه خواستی گریه کنی برایِ جدِّ غریبم حسین گریه کن...
معجزه اشک را دستِ کم نگیریم...!
❀
┏━━━━━━
https://eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
🍁#از_سیم_خار_دار_نفست_عبور_کن🍁
#قسمت_دویست_و_پنجاه_و_نهم
آرش بیتوجه، مشغول خوردن هویج بستنیاش شد و من همچنان نگاهش میکردم. آرش خوب ومهربان بود، فقط مشکل اینجا بودکه باهمه مهربان بود و زیادی احساس مسئولیت درقبال زن برادرش داشت و گاهی هم بعضی مرزها را رعایت نمی کرد.
–خب، حالا همونطورکه داری نگاهم می کنی از دلیل ناراحتیت هم بگو. نگاهم را از او گرفتم و به لیوانم دادم.
قاشق را برداشتم وشروع به هم زدن مایع نارنجی رنگ کردم.
–راحیل.
قاشقی ازبستنی در دهانم گذاشتم ونگاهش کردم. این بار او قاشقش را در محتویات نیم خوردهاش می چرخاند.
–می دونم این روزها حواسم بهت نبوده وتوواسه این ناراحتی ولی توبایدبهم حق بدی، مرگ کیارش واقعا برام سخته، به خصوص مسئولیتی که بعدش به عهدهام گذاشته.
–چه مسئولیتی؟
–این که مواظب خانوادهاش باشم، برای بچش پدری کنم.
همین طور پشت هم قاشق های بستنی را در دهانم میگذاشتم. انگار از درون آتش گرفته بودم و می خواستم خنک بشوم. "خدایا من الان چطوری بهش بفهمونم که مشکل من دقیقا همینه."
–چرا ساکتی راحیل؟ مگه نیومدیم حرف بزنیم. محتویات لیوان را سرکشیدم و گفتم:
–یه وقتهایی آدم نمی تونه حرف دلش روبزنه، دقیقا الان برای من مثل همون موقع هاست.
ازآب میوه فروشی بیرون امدیم. آرش دستم راگرفت.
–حرف بزن راحیل راحت باش.
–یادته اون روز گفتی اگه من بخوام میریم یه جایی که هیچ کس نباشه؟
نگران نگاهم کرد.
–الان دلم می خواد بریم همونجا که گفتی.
دستم را رها کرد و نفس عمیقی کشیدو دستهایش را در جیبش فرو کرد.
–دلت میاد راحیل؟ به فکرمامان نیستی؟ به فکراون بچهایی که چیزی به دنیاامدنش نمونده نیستی؟ به فکر مژگان باش که به جز ماکسی رونداره. چندوقت دیگه خانواده اش میزارن میرن، اونوقت مامان و مژگان مردی توی خونه ندارن اگه من اون روز اونجوری گفتم چون از ناراحتی تو داشتم دق می کردم، ولی وقتی توخودت گفتی پس مادرت چی، دیدم تو حتی تو اون شرایط هم بهتر از من فکرمی کنی و به فکر مادر من هستی. اونوقت من که پسرشم...
حرفش را بریدم.
–واسه همین گفتم گاهی نمیشه حرف زد و فقط دو راه داری یا ببینی وبسوزی یا فراموش کنی.
از پاساژ بیرون آمده بودیم و وارد یک فضای سبز شده بودیم که یک آب نما وسطش داشت ودورش نیمکت بود.
–منظورت رونمی فهمم.
–اگه فریدون از شرطش کوتا نیومد چی؟
بامِن مِن وگفت، اتفاقا امروز مامان درمورداین موضوع باهام حرف زد، البته اون نظرخودش روگفت، منم فقط گوش کردم.
نگاهش کردم.
–چه نظری؟ سرش را پایین انداخت وکمی این پاو آن پا کرد.
–مامان به من گفت، می تونی بامژگان محرم بشید ولی سر زندگی خودت باشی، یعنی ما زندگی خودمون رو داشته باشیم، کاری به اونا نداشته باشیم. فقط برای این که این رفت وآمدها راحت تر باشه.
شکستم...ریختم...احساس کردم قلبم ازضربان افتاد و تمام خونم منجمد شد، توی آن گرما احساس سرما کردم، ولی نخواستم جلوی آرش ضعف نشان بدهم. خودم را به نیمکتی که آنجا بود رساندم ونشستم.
به این فکرکردم که تازه هفتم کیارش است مادرش اینطور راحت حرف میزند. مادرم چقدر درست شناخته بودشان.
–البته من قبول نکردم، بهش گفتم فعلا که فریدون بیخیال شده...
می دانستم مادرش بالاخره کاری را که بخواهدانجام میدهد.
با حرص گفتم:
–اون موقع که کیارش زنده بود و با مژگان نامحرم بودید، رفتارش اونجوری بود. وای به حال وقتی که به هم محرمم بشید و مژگانم از عزا دربیاد.
آرش متوجه ی حال بدم شد. سعی کرد جو را تغییر بدهد.
آرش اخمی کرد و گفت:
–از تو بعیده اینجوری در مورد دیگران حرف بزنی. الانم بهتره با هم خوش باشیم و این حرفهای ناراحت کننده رو نزنیم. بعد گوشیاش را درآورد و عکسهایی که باهم داشتیم را نشانم داد.
–بیشترشبها نگاهشون می کنم راحیل. توی همشون لبخندداری...
وقتی مثل الان دلم برای لبخندت تنگ میشه این عکس ها رو نگاه می کنم.
سعی کردم به خودم مسلط باشم وچندتا نفس عمیق کشیدم. گوشیاش را کنار گذاشت و از توی جیبش یک جعبهی کوچک درآورد.
–اینم سورپرایزی که گفتم.
–این چیه؟
–یادته اون روز که امدیم واسه خرید تو رفتی واسه نماز و منم رفتم یه جایی که دیر امدم.
–خب؟
–رفتم این روبرات سفارش دادم که روزی که عقد میشیم بهت بدم، ولی حالا که اینجوری شد و عقدمون عقب افتاد، دلم خواست زودتربهت بدم. بعد از چهلم کیارشم یه عقد محضری میگیریم.
🍁بهقلملیلافتحیپور🍁