💗#هفت_شهر_عشق💗
💗#ادامه_قسمت_بیست_و_پنجم💗
عمرسعد سكوت مى كند و سخنى نمى گويد. او بهانه ديگرى ندارد. هر بهانه اى كه مى آورد امام به آن پاسخى زيبا و به دور از انتظار مى دهد.
سكوت است و سكوت.
او امام حسين(ع) را خوب مى شناسد. حسين(ع) هيچ گاه دروغ نمى گويد. خدا در قرآن سخن از پاكى و عصمت او به ميان آورده است، امّا عشق رياست و حكومت رى را چه كند؟
امام حسين(ع) مى خواست مزرعه بزرگ و باصفايى را كه درختان خرماى زيادى داشت به عمرسعد بدهد، امّا عمرسعد عاشق حكومت رى شده است و هيچ چيز ديگر را نمى بيند.
سكوت عمرسعد طولانى مى شود، به اين معنا كه او دعوت امام حسين(ع) را قبول نكرده است. اكنون امام به او مى فرمايد: "اى عمرسعد، اجازه بده تا من راه مدينه را در پيش گيرم و به سوى حرم جدّم باز گردم".
باز هم عمرسعد جواب نمى دهد. امام براى آخرين بار به عمرسعد مى فرمايد: "اى عمرسعد، بدان كه با ريختنِ خون من، هرگز به آرزوى خود كه حكومت رى است نخواهى رسيد".
و باز هم سكوت...ديدار به پايان مى رسد و هر گروه به اردوگاه خود باز مى گردد.
خداوند انسان را آزاد و مختار آفريده است. خداوند راه خوب و بد را به انسان نشان مى دهد و اين خود انسان است كه بايد انتخاب كند. امشب عمرسعد مى توانست حسينى شود و سعادت دنيا و آخرت را از آن خود كند.
شايد با خود بگويى چگونه شد كه امام حسين(ع) به عمرسعد وعده داد كه اگر به اردوگاه حق بيايد براى او بهترين منزل را مى سازد و زن و بچّه هاى او نيز، سالم خواهند ماند.
اين نكته بسيار مهمّى است. شايد فكر كنى كه عمرسعد يك نفر است و پيوستن او به لشكر امام، هيچ تأثيرى بر سرنوشت جنگ ندارد، امّا اگر به ياد داشته باشى برايت گفتم كه عمرسعد به عنوان يك شخصيّت مهم، در كوفه مطرح بود و مردم او را به عنوان يك دانشمند وارسته مى شناختند.
من باور دارم اگر عمرسعد امشب حسينى مى شد، بيش از ده هزار نفر حسينى مى شدند و همه كسانى كه به خاطر سخنان عمرسعد به جنگ امام حسين(ع) آمده بودند به امام ملحق مى گشتند و سرنوشت جنگ عوض مى شد.
و شايد در اين صورت ديگر جنگى رخ نمى داد. زيرا وقتى ابن زياد مى فهميد عمرسعد و سپاهش به امام حسين(ع) ملحق شده اند، خودش از كوفه فرار مى كرد، در نتيجه امام به راحتى مى توانست كوفه را تصرّف كند و پس از آن به شام حمله كرده و به حكومت يزيد خاتمه بدهد.
همسفرم! به نظر من يكى از مهم ترين برنامه هاى امام حسين(ع) در كربلا، مذاكره ايشان با عمرسعد بوده است.
امام حسين(ع) در هر لحظه از قيام خود همواره تلاش مى كرد كه از هر موقعيّتى براى هدايت مردم و دور كردن آنها از گمراهى استفاده كند، امّا افسوس كه عمرسعد وقتى در مهم ترين نقطه تاريخ ايستاده بود، بزرگ ترين ضربه را به حق و حقيقت زد، آن هم براى عشق به حكومت!
عمرسعد به خيمه خود باز گشته است. در حالى كه خواب به چشم او نمى آيد.
وجدانش با او سخن مى گويد: "تو مى خواهى با پسر پيامبر بجنگى؟ تو آب را بر روى فرزندان زهرا(س) بسته اى؟".
به راستى، عمرسعد چه كند؟ عشق حكومت رى، لحظه اى او را رها نمى كند. سرانجام فكرى به ذهن او مى رسد: "خوب است نامه اى براى ابن زياد بنويسم".
او قلم و كاغذ به دست مى گيرد و چنين مى نويسد: "شكر خدا كه آتش فتنه خاموش شد. حسين به من پيشنهاد داده است تا به او اجازه دهم به سوى مدينه برگردد. خير و صلاح امّت اسلامى هم در قبول پيشنهاد اوست".
عمرسعد، نامه را به پيكى مى دهد تا هر چه سريع تر آن را به كوفه برساند.
کلید بهشت🗝🏰
eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
10.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#نمازشب
اصلاح تمام کارها با #نمازشب
🍃آیت الله ناصری ره🍃
کلیدبهشت🗝🏰
eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
❤️نمازشب را با ما تجربه کنید❤️
✍ #آداب_نماز
🔰مستحبات و مکروهات قرائت و ذکر
13 - مستحب است كه در نماز و عشاى شب جمعه براى ركعت اول ، سوره جمعه و براى دوم ، سوره ((اعلى )) و در نماز ظهر و عصر جمعه براى ركعت اول ، سوره جمعه و براى ركعت دوم ، سوره منافقون قرائت شود.
14 - مستحب است كه نمازگزار در نماز صبح روز جمعه در ركعت اول ، سوره جمعه و در ركعت دوم ، سوره توحيد را بخواند و در نماز مغرب شب جمعه در ركعت اول ، سوره جمعه و در ركعت دوم ، سوره توحيد را بخوان.
15 - مستحب است كه نمازگزار در قرائت رعايت ترتيل را نمايد و كلمات را آرام ، شمرده و واضح بخواند.
16 - مستحب است كه نمازگزار در جاهايى كه علماى تجويد، وقف در آن جاها را معتبر دانسته اند، وقف كند.
17 - مستحب است كه نمازگزار در هنگام خواندن سوره ، وقتى به آيه رحمت رسيد، از خدا طلب رحمت بنمايد و اگر به آيه عذاب جهنم و بلا رسيد، از خدا طلب پناه از عذاب كند.
18 - اگر نمازگزار ترس از آن دارد كه وقتى سوره طولانى مى خواند، وقت تنگ شود و نماز دومش قضا شود، مستحب است كه سوره كوتاه قرائت كند.
19 - مستحب است كه نمازگزار در نافله نمازهاى شب (نافله مغرب ، عشا و نماز شب ) قرائت را بلند و در نافله نمازهاى روز (نافله صبح ، ظهر و عصر) آهسته بخواند.
20 - كراهت دارد كه در هر ركعت از نمازهاى واجب ، بيش از يك سوره قرائت شود.
21 - مكروه است كه انسان در تمام نمازهاى يك شبانه روز، سوره ((قل هو اللّه احد)) را نخواند.
22 - خواندن سوره ((قل هو اللّه احد)) با يك نفس مكروه است.
23 - مكروه است كه انسان سوره اى را كه در ركعت اول خوانده ، در ركعت دوم نيز بخواند. (مگر اين كه در هر دو ركعت ، سوره ((قل هو اللّه احد)) را قرائت كند.
کلیدبهشت🗝🏰
eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
✍حاج آقا قرائتی
گاهی یک ویروس وارد بدن می شود و تمام بدن را فلج می کند. گاهی یک جرقه زده می شود و منطقه ای به آتش کشیده می شود. گاهی یک حسادت سبب توطئه قتل یوسف می شود. گاهی یک لقمه حرام و یا طمه رسیدن به حکومت ، انسان را تا کشتن امام حسین علیه السلام پیش می برد. معمولا هر گناهی ، زمینه ساز گناه بزرگ تری است.
قرآن در این زمینه می فرماید : کسی که سراغ خلافی رود و آثار شوم آن خلاف او را احاطه کند ، برای همیشه در دوزخ خواهد بود. اگر پرده حیا پاره شود ، گناه برای انسان راحت می شود. بین دلیل در دعای کمیل می خوانیم : خداوند! آن گناهانی که پرده عصمت و پاکی را هتک و پاره می کند، بر من ببخش.
کلیدبهشت🗝🏰
eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
#دورکعت_قصه
فرود ناموفق!
به اين مي گن يه فرود ناموفق!
بعد از رکوع با سرعت به سجده رفتم. بر اثر سرعتزياد، سرم به شدت به مهر خورد و بعد از برخورد،بالفاصله بلند شد و دوباره روي مهر قرار گرفت. نميدونستم اين دو برخورد کافيه و دو سجده حساب ميشه يا بايد يک سجده ديگر برم خودم گفتم: يک سجده ي ديگه مي رم، بعد از نمازهم نگاه مي کنم، اگه نمازم درست بود که هيچ، و الادوباره مي خونم.
بعد از نماز نگاه کردم، درست بود.
اگر بي اختيار سرتان از روي مهر بلند شد توانستيداجازه ندهيد که سرتان دوباره به مهر برخورد کند، همانبرخورد لحظه اي را يک سجده حساب کنيد. ولي اگربي اختيار دوباره سرتان به مهر برخورد کرد، اين دو
برخورد را يک سجده حساب کنيد و بعد یه سجده يديگر نيز برويد.
[ توضیح المسائل امام خمیني )ره(، مسأله 1811.
کلیدبهشت🗝🏰
eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
50.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#حرف_خاص
✘ خسارتِ محض، یعنی:
یگانه دلبر هستی، ذرهذرهی عالم را، به عشقِ ما آفریده باشد؛ ولی ما، تمام عمر، در پی به دست آوردن قلب این و آن باشیم...!
یعنی: الهالعالمین، به خواستگاری ما بیاید؛
ولی ما، وقت عشقبازی با او را، نداشته باشیم...! ⚡️
کلیدبهشت🗝🏰
eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
💗#هفت_شهر_عشق💗
💗#قسمت_بیست_و_ششم💗
امروز پنج شنبه، نهم محرّم و روز تاسوعا است.
خورشيد بالا آمده است. ابن زياد در اردوگاه كوفه در خيمه فرماندهى نشسته است. امروز نيز، هزاران نفر به سوى كربلا اعزام خواهند شد. دستور او اين است كه همه مردم بايد براى جنگ بيايند و اگر مردى در كوفه بماند، گردنش زده خواهد شد.
فرستاده عمرسعد نزد ابن زياد مى آيد.
ــ هان، از كربلا چه خبر آورده اى؟
ــ قربانت شوم، هر خبرى كه مى خواهيد داخل اين نامه است.
ابن زياد نامه را مى گيرد و آن را باز كرده و مى خواند. نامه بوى صلح و آرامش مى دهد. او به فرماندهان خود مى گويد: "اين نامه مرد دل سوزى است. پيشنهاد او را قبول مى كنم".
او تصميم مى گيرد نامه اى به يزيد بنويسد و اطّلاع دهد كه امام حسين(ع) حاضر است به مدينه برگردد. ريختن خون امام حسين()براى حكومت بنى اُميّه، بسيار گران تمام خواهد شد و موج نارضايتى مردم را در پى خواهد داشت.
او در همين فكرهاست كه ناگهان صدايى به گوش او مى رسد: "اى ابن زياد، مبادا اين پيشنهاد را قبول كنى!".
خدايا، اين كيست كه چنين گستاخانه نظر مى دهد؟
او شمر است كه فرياد بر آورده: "تو نبايد به حسين اجازه دهى به سوى مدينه برود. اگر او از محاصره نيروهاى تو خارج شود هرگز به او دست پيدا نخواهى كرد. بترس از روزى كه شيعيان او دورش را بگيرند و آشوبى بزرگ تر بر پا كنند".
ابن زياد به فكر فرو مى رود. شايد حق با شمر باشد. او با خود مى گويد: "اگر امروز، امير كوفه هستم به خاطر جنگ با حسين است. وقتى كه حسين، مسلم را به كوفه فرستاد، يزيد هم مرا امير كوفه كرد تا قيام حسين را خاموش كنم".
آرى، ابن زياد مى داند كه اگر بخواهد همچنان در مقام رياست بماند، بايد مأموريّت مهمّ خود را به خوبى انجام دهد. نقشه كشتن امام حسين(ع) در مدينه، با شكست روبرو شده و طرح ترور امام در مكّه نيز، موفق نبوده است. پس حال بايد فرصت را غنيمت شمرد.
اين جاست كه ابن زياد رو به شمر مى كند و مى گويد:
ــ آفرين! من هم با تو موافقم. اكنون كه حسين در دام ما گرفتار شده است نبايد رهايش كنيم.
ــ اى امير! آيا اجازه مى دهى تا مطلبى را به شما بگويم كه هيچ كس از آن خبرى ندارد؟
ــ چه مطلبى؟
ــ خبرى از صحراى كربلا.
ــ اى شمر! خبرت را زود بگو.
ــ من تعدادى جاسوس را به كربلا فرستاده ام. آنها به من خبر داده اند كه عمرسعد شب ها با حسين ارتباط دارد و آنها با يكديگر سخن مى گويند.
ابن زياد از شنيدن اين خبر آشفته مى شود و مى فهمد كه چرا عمرسعد اين قدر معطّل كرده و دستور آغاز جنگ را نداده است.
ابن زياد رو به شمر مى كند و مى گويد: "اى شمر! ما بايد هر چه سريع تر جنگ با حسين را آغاز كنيم. تو به كربلا برو و نامه مرا به عمرسعد برسان. اگر ديدى كه او از جنگ با حسين شانه خالى مى كند بى درنگ گردن او را بزن و خودت فرماندهى نيروها را به عهده بگير و جنگ را آغاز كن".
ابن زياد دستور مى دهد نامه مأموريّت شمر نوشته شود. شمر به عنوان جانشين عمرسعد به سوى كربلا مى رود.
مايلى نامه ابن زياد به عمرسعد را برايت بخوانم: "اى عمرسعد، من تو را به كربلا نفرستادم تا از حسين دفاع كنى و اين قدر وقت را تلف كنى. بدون درنگ از حسين بخواه تا با يزيد بيعت كند و اگر قبول نكرد جنگ را شروع كن و حسين را به قتل برسان. فراموش نكن كه تو بايد بدن حسين را بعد از كشته شدنش، زير سمّ اسب ها قرار بدهى زيرا او ستم كارى بيش نيست".
شمر يكى از فرماندهان عالى مقام ابن زياد بود و انتظار داشت كه ابن زياد او را به عنوان فرمانده كلّ سپاه كوفه انتخاب كند. به همين دليل، از روز سوم محرّم كه عمرسعد به عنوان فرمانده كل سپاه معيّن شد، به دنبال ضربه زدن به عمرسعد بود و سرانجام هم موفق شد.
اكنون او فرمان قتل عمرسعد را نيز در دست دارد و او منتظر است كه عمرسعد فقط اندكى در جنگ با امام حسين(ع) معطّل كند، آن وقت با يك ضربه شمشير گردن او را بزند و خودش فرماندهى سپاه را به عهده بگيرد.
آرى! شمر هم به عشق به دست آوردن فرماندهى كلّ سپاه، ابن زياد را از اجراى نقشه صلح عمرسعد منصرف كرد. البته فكر جايزه هاى بزرگ يزيد هم در اين ميان بى تأثير نبود. شمر مى خواست به عنوان سردار بزرگ در پيروزى كربلا معروف شود و با اين عنوان نزد يزيد مقام پيدا كند.
نویسنده:دکتر مهدی خدامیان
کلید بهشت🗝🏰
eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19