🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗گامهای عاشقی💗
قسمت125
روز سفرمون رسید من و مامان و بابا و بی بی و امیر و سارا ..
من سوار ماشین بابا شدم اینقدر دلتنگ علی و حرفاش بودم که حوصله سر به سر گذاشتنای سارا رو نداشتم ...
علی هم به همراه مادر و پدر و خواهر و داماد و داداش و زنداداشش قرار بود بیان مشهد
باهم همسفر شدیم
باهم غذا میخوردیم
با هم حرکت میکردیم
باهم برای نماز نگه میداشتیم
توی راه هم با علی حرفی نزدم میدونستم از دستم دلخوره ،ولی می ارزید به اینکه توی صحن امام رضا محرم هم شیم
بعد از اینکه رسیدیم مشهد اول رفتیم سمت هتلی که بابا از قبل برای همه رزرو کرده بود
چمدونامونو گذاشتیم ،غسل زیارت کردیم و رفتیم سمت حرم
وقتی که چشمم به گنبد افتاد اشکام سرازیر شد دنبال علی گشتم ولی پیداش نکردم
علی رو تا فردا بعد ظهر که میخواستیم بریم بازار واسه خرید عقد ندیدم
من و سارا و امیر
به همراه فاطمه و علی راهی بازار شدیم
بعد از خرید رفتیم سمت هتل
تا آماده بشیم واسه مراسم عقد
یه دوش گرفتم بعد لباسایی که خریده بودیم و پوشیدم چادر رنگی رو از داخل چمدون برداشتم گذاشتم داخل یه نایلکس چادر مشکی مو سرم کردم به همراه سارا و امیر رفتین سمت لابی هتل منتظر بقیه شدیم همه اومده بودن ولی بازم علی رو ندیدم روی یه قسمت از فرش نشسته بودیم بعد از مدتی امیر به همراه علی و یه حاج اقایی سمت ما اومدن
با دیدن علی دلم آروم گرفت
علی با فاصله کنارم نشست
آدم هایی که از کنارمون رد میشدن وقتی فهمیدن قرار خطبه عقدمون خونده بشه نزدیکتر شدن بعد از اینکه گلاب و آوردمو گلم چیدم ،بار سوم بله رو گفتم بعد از گفتن بله علی جمیعتی که دورمون جمع شده بودن شروع کردن به صلوات فرستادن
فاطمه هم حلقه ها رو برامون آورد
علی سرش پایین بود و چیزی نمیگفت
نزدیکش شدم آروم گفتم: علی جان مبارکت باشم
علی باشنیدن این حرف سرش و بالا گرفت و لبخند زد: هر چند دلخورم ازت ولی مبارکت باشم
با دیدن لبخند علی انگار دوباره جون گرفتم
علی: بریم زیارت؟
- بریم اقا
از همه جدا شدیمو رفتیم سمت حرم
قرار گذاشتیم نیم ساعت بعد اینجا باشیم...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@kelidebeheshte
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗گامهای عاشقی💗
قسمت126
بعد از زیارت از حرم خارج شدم دیدم علی کنار اسمال طلایی وایستاده
نزدیک شدم
علی: زیارتت قبول بانو
- زیارت شما هم قبول آقا
بعد رفتیم روی فرش نشستیم شروع کردیم به خوندن زیارت امین الله
بعد از تمام شدن
علی چشم دوخته بود به گنبد آهی کشید و گفت : آیه من تو این چند روزی از دلتنگی تو داشتم دیونه میشدم
-علی جانم ،حال منم بهتر از تو نبود ،ولی وقتی به این فکر میکردم عقدمون کنار حرم اقا خونده میشه آروم میشدم
دستشو گرفتم و گفتم: حالا دیگه تا آخر آخر مال هم شدیم
علی نگاهم کرد و گفت : خیلی دوستت دارم آیه ،خدا رو شکر واسه همیشه مال من شدی
دست کردم داخل جیبم پاکت نامه رو بیرون آوردم گرفتم سمتش...
علی : دسته شما درد نکنه من باید لفظی میدادم به شما ،شرمندم کردی...
چادرو گرفتم روی صورتمو شروع کردم به خندیدن علی هم فک کرد دارم گریه میکنم
علی: الهی قربونت برم، گریه نکن به خدا لفظی گرفتم برات گفتم امشب بهت بدم
چادرمو از صورتم برداشتم علی وقتی دید گریه نمیکردم خودش زد زیر خنده
- عزیزم پاکت و باز کن
علی : چشم
علی وقتی نامه داخل پاکت و خوند ،بوسید و به من نگاه کرد و گفت : چشم
با شنیدن این حرف خوشحال شدم
علی : آیه جان بریم شام بخوریم؟ امیر صد بار زنگ زده
-باشه بریم
بعد با هم دست تو دست هم رفتیم سمت هتل
وارد هتل که شدیم
سمت رستوران هتل رفتیم
با اشاره های دست امیر رفتیم سمتشون
همه دور هم نشسته بودن
من رفتم کنار بابا نشستم
علی هم کنار داداشش نشست
زیر چشمی به علی و داداشش نگاه میکردم
نمیدونم داداشش چی زیر گوشش میگفت که علی از خجالت سرخ میشد و آروم میخندید...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@kelidebeheshte
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗گامهای عاشقی💗
قسمت 127
در حین غذا خوردن بابا به علی گفت: ما فردا صبح میخوایم برگردیم ،شما چیکار میکنین؟
امیر: من کلید ویلای یکی از دوستامو گرفتم اگه علی موافق باشه چند روزی بریم اونجا
علی: واسه من فرقی نمیکنه ، من تا آخر هفته مرخصی دارم
بابای علی گفت:
باشه پس شما بمونین ما میریم
علی: بابا جان با ماشین من برین ،ما هم همراه امیر میریم
بابا : باشه بابا
بعد از خوردن شام ،به اصرار امیر
رفتیم دور زدیم
نصفه های راه نرفتیم که سارا گفت:امیر من تشنمه
امیر: باشه الان برات یه آب معدنی میخرم
سارا: آب نمیخوام ،شیر موز بستنی میخوام
با شنیدن این حرف همه وایستادیم و به سارا نگاه میکردیم
-دختر نترکی یه وقت ،تازه شام خوردی
سارا: چیکار کنم خو ،،دلم هوس کرده
- خدا به داداشم رحم کنه ،هنوز خبری نیست اینجوری هوس میکنی وای به روزی که هوس کنی امیر هم رفت یه لیوان براش شیر موز بستنی خرید و حرکت کردیم سمت بازار
سارا همینجور که میخورد میخندید
-چیه به سلامتی دیونه هم شدی ؟
سارا: نه خیر ،داشتم به این فکر میکردم که اگه تو یه روزی باردار بشی ،ویار شیر موز کنی
تا آخر ماه بارداریت قیافه ات دیدنی میشه
زدم تو سرش گفتم: زبونت لال شه الهی
امیرو علی هم فقط منو سارا و نگاه میکردن و میخندیدن
آخر شب هم برگشتیم هتل
من به همراه علی رفتم سمت اتاقش، امیر و سارا هم رفتن سمت اتاقشون...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@kelidebeheshte
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗گامهای عاشقی💗
قسمت128
تا اذان صبح فقط از دلتنگی های این مدتی که با هم نبودیم حرف زدیم
بعد از خوندن نماز صبح خوابیدیم
با صدای علی از خواب بیدار شدم
علی: آیه جان ،نمیخوای بیدار بشی؟
با چشم نیمه باز نگاهش کردم
-بزار یه کم بخوابم ،چشمام میسوزه
علی: قربون چشمات برم ،خانومم نیم ساعت دیگه اذانه
باشنیدن این حرف مثل فرفره بلند شدم نشستم روی تخت
-چی؟ فک کردم الان ساعت ۹ باشه
علی: تازه اینقدر خوابت سنگین بود مادرت هرچی اومد صدات کرد تا خداحافظی کنه ازت بیدار نشدی
-ای وای آبروم رفت
علی: پاشو پاشو برسیم واسه نماز
-چشم
بلند شدم رفتم سمت سرویس
همینجوری که داشتم دست و صورتمو میشستم و وضو میگرفتم
گفتم: علی جان به امیر هم بگو آماده شن با هم بریم
علی: امیر میگفت سارا خانم خوابیده اصلا بیدار نمیشه
- منم اگه یه عالم غذا میچپوندم تو شکمم باید حالا حالا ها خواب تابستونی برم
صدای خنده علی بلند شد
و من عاشق صدای خنده هاش بودم
لباسمو پوشیدم ،چادرمو سرم کردم از اتاق رفتیم بیرون
وقتی رسیدیم به لابی هتل دیدم با دیدن قیافه خواب آلود سارا خندم گرفت
خواستم برم سمتش که امیر و دیدم هی دستشو به ریشاش میکشه و با چشماش التماس میکنه که نرم پیشش
منظور کاراشو فهمیدم ،دست علی رو گرفتم به امیر گفتم : امیر جان ما میریم شما هم بیاین
وقتی از هتل رفتیم بیرون
صدای قرآن از داخل حرمو شنیدیم
منو و علی به همدیگه نگاه کردیمو سرعتمونو تند کردیم خدا رو شکر وسط های خوندن اذان رسیدیم صحن انقلاب از علی جدا شدمو رفتم روی فرش نشستم قرار شد نماز تمام شد همینجا بمونم علی بیاد پیشم هوا خیلی گرم بود
انگار آفتاب زل زده بود به چشم های من
چادرموکشیدم روی صورتم
ولی از تشنگی هلاک شده بودم
میخواستم بلند بشم برم آب بخورم ولی میترسیدم یکی جای منو بگیره و علی گمم کنه
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@kelidebeheshte
💚🌻💚🌻💚🌻💚🌻 یاامامالرئوف
🦋 باز هم میل زیارٺ ڪرده ایم از راه دور
🕊️ نیٺ از ما قصد از ما رفت و آمد با شما
🕊️ ما ڪبوترهای بی بالیم اما آمدیم
🦋 لذت پرواز در اطراف گنبد با شما
💚 ألسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا عَلی ابنِِ موسی الرّضٰآ المُرتَضٰی
🌹 #چهارشنبه_های_امام_رضایی
💙❤️💜🌻💚🌻💙❤️💜
عزت، شرف و شجاعتت🌺
بر تمامے نقشههاۍ💠
دشمنان چیره مےشود💚
آنها تو را ڪشتند🥀
اما نتوانستند🇮🇷🍃
به زانو در آورند🕊
چقدر این قصہ آشناست🌷
قصہۍ ڪ🌹ـربلا....
#مرد_میدان
#حاج_قاسم
•🌿•
●
#تݪنڳࢪآنہ🔖📍
آقایقرائتے:🌱
خداوندبہانساندستورداد
گندمنخوردوقتےخورد...🌾
اولینسیلےخداوندبہاو
برهنہشدنشبود☝️🏻
ایننشانمیدهدکه:
رهــاکردنلباس...
"سیلےخداست"نہ"تمدن":)♥️
#مراقب_سیلے_خدا_باشیم🖐🏻
#تلنگرانه
همیشه با ترس بزرگ شدیم
ترس از نمره
ترس از کنکور
ترس از خراب شدن
ترس از دست دادن، ترس از نتونستن
❌ تنها ترسی که هیچوقت نداشتیم ترس از گناه بود....
آری از چشم مهدی فاطمه(عج) افتادن تنها ترسی است که ما نداریم....😔
#هل_ینصر_من_ینصرنی
🔑🌹کلیدبهشت🔑🌹
@kelidebeheshte
5_6287262381047284335
5.31M
○•🌱
#سیدمـهدیحـسینی
“ ای رویای شیرین من “
باهم گوش کنیم
برا دلتنگای کربلا ....
🔑🌹کلیدبهشت🔑🌹
@kelidebeheshte
هدایت شده از کلیدبهشت🇵🇸』
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عظمت #نمازشب
👤استاد #پناهیان
👌همت بلندتونو تو #نمازشب امتحان کنید...
🧡🔮🔑کلیدبهشت🔑🔮🧡
@kelidebeheshte
♥️نمازشب را با ما تجربه کنید ♥️
❣️ خواب مہدی (عج) را ببینید شب بخیر😴💛
❣️بوسہ از پایش بچینید شب بخیر🌼🍃
❣️خواب زهرا(س)را ببینید شب بخیر😍🍃
❣️هدیه از مادر بگیرید شب بخیر😴✨
❣️شبتون مهدوی🎈
دمتون مادری💕
نفستون حیدری😍
حمایت کانالمون یادتون نره😊
یاعلی مدد🎈✌🏻
🔑🌹کلیدبهشت🔑🌹
@kelidebeheshte
ali-fani-8.mp3
21.06M
#قرارهرصبح
❤️ منتظران بقیه الله (ارواحنا فداه) ❤️
ان شاء ا... هر روز صبح
همراه باشید با قرار تجدید بیعت روزانه
با 🌺امام زمان (عج)🌺
❗️چله دعای عهد❗️
روز9⃣3⃣
جهت یادآوری فراموش نشه ها☺️😇
#علی_فانی🎤
https://eitaa.com/kelidebeheshte/6370
مساله ٢٧٩ - اگر در صورت يا دستها بريدگى يا زخمى است که خون آن بند نمی آيد
و آب براى آن ضرر ندارد، بايد در آب کر يا جارى فرو برد و قدرى فشار دهد که خون بند بيايد بعد به دستورى که گفته شد وضوى #ارتماسى بگيرد.
#شرایطوضو
🔑🌹کلیدبهشت🔑🌹
@kelidebeheshte
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
✨مسئله روز ✨
♻️ حکم راه رفتن در حین وضو گرفتن
🔑🌹کلیدبهشت🔑🌹
@kelidebeheshte
#دخیلک_یا_باب_الحوائج💚
ارمنی یک بار رو زد، حاجت خود را گرفت
خوش به حال ما که عمری در پی ات آواره ایم
#اللهم_ارزقنا_کربلا❤️
#صلےالله_علیڪ_یااباعبدالله🌷
#شب_جمعه🌙
#کلیدبهشت 🔑🌹🕊
https://eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
یک لحظه نشستن کنار تو
آرام گرفتن در آغـوش تو
و دل سپردن بہ آرزو های دل پسنــد،
حالم را عوض می کند!
چقدر خوشبخـتم که تو را دارم خدا جان❣
#خداے_محبوبم
#کلیدبهشت 🔑🌹🕊
https://eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
#حدیث_نور
✨امام علی علیهالسلام فرمودند:
شجاعت بر سه خصلت سرشته شده كه هر يك از آنها فضيلتى دارد كه ديگرى فاقد آن است: از خودگذشتگى، تن ندادن به خوارى و ذلّت و نامجويى.✨☝️
#کلیدبهشت 🔑🌹🕊
https://eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
📢نماز حاجت روز پنجشنبه
به توصیه آیتالله بهجت قدسسره
🔷آیتالله بهجت قدسسره اطرافیان و شاگردان خود را بسیار به خواندن نماز روز پنجشنبه توصیه میکردند و میفرمودند: «آیتالله سید مرتضی کشمیری هر وقت این نماز را میخواند، هدیهای برای او میرسید».
📃شیوه خواندن نماز از کتاب جمالالاسبوع سیدبنطاووس
چهار رکعت (دو نماز دورکعتی)
1⃣ در رکعت اول بعد از حمد ۱۱بار سورۀ توحید
2⃣ در رکعت دوم بعد از حمد ۲۱بار سورۀ توحید
3⃣ در رکعت سوم بعد از حمد ۳۱بار سورۀ توحید
4⃣ در رکعت چهارم بعد از حمد ۴۱بار سورۀ توحید
5⃣ بعد از سلام نماز دوم ۵۱بار سورۀ توحید
6⃣ و ۵۱بار «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد» را بخواند
7⃣ و سپس به سجده برود و ۱۰۰بار «یاالله یاالله» بگوید و هرچه میخواهد از خدا درخواست کند.
✅ پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله فرمود:
اگر از خدا بخواهد که کوهی را نابود کند کوه نابود میشود؛ نزول باران را بخواهد بهیقین باران نازل میشود؛ همانا هیچ چیز مانع میان او و خداوند نیست؛ خداوند متعال بر کسی که این نماز را بخواند و حاجتش را از خدا نخواهد غضب میکند.
برگرفته از کتاب #بهجت_الدعا، ص٣٨٠ـ٣٨١
#کلیدبهشت 🔑🌹🕊
https://eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
#نمازشب_بیست_ویکم_ماه_رجب🔮
💎 از حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم )روایت است که فرمودند : 💎
✍🏻 نماز شب بیست و یکم ماه رجب، شش رکعت می باشد، که در هر رکعت بعد از سوره ی حمد، سوره کوثر ۱۰ مرتبه، سوره اخلاص ۱۰ مرتبه خوانده شود.🕌
#ثواب_نماز 🎁
⬅️خداوند امرمیکند به کرام الکاتبین که از هیچ گناهی ننویسد و فقط حسنات او را بنویسد.📝✨
#منبع:اقبال الاعمال.صفحه ۱۷۲📚
#التماس_دعا 🤲🏻🌟
#کلیدبهشت 🔑🌹🕊
https://eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤓📚 #معرفی_کتاب 📖
#دکل!!
👈خلاصه ای حرف دل مردم ما تو این چهل سال😑
👈🏻پاسخ به تعداد زیادی از سوالات اساسی مردم در مورد #نظام و انقلاب🇮🇷
👈🏼دکل، اولین مستند داستانی #گام_دوم_انقلاب ✌️🏼
👈🏿دکل، تعیین کننده آینده و #انتخابات کشور🗳
لینک خرید کتاب:)
https://idpay.ir/rvarva110/shop/292749
کلیدبهشت🇵🇸』
🤓📚 #معرفی_کتاب 📖 #دکل!! 👈خلاصه ای حرف دل مردم ما تو این چهل سال😑 👈🏻پاسخ به تعداد زیادی از سوالات
📚یه برش کوچیک از کتاب #دکل🍉😋
... به آخرین پله ی طبقه ی دوم که رسیدم، صدای کشیده شدن کفش یکی از دانش آموزان به کف سالن مرا به خود آورد😶
صدا آنقدری بود که غده های فوق کلیوی ام را به زحمت انداخت و بیچاره ها مجبور شدند آدرنالین ترشح کنند🙄
چشم هایم را گرد کردم سمت خط ترمزش_______🏃🏻♂️
تقریبا یکی دو متری کشیده شده بود.
نگاهش کردم و خیلی رسمی پرسیدم:)
ترمزت ای بی اس نیست؟! 🧐
@kelidebeheshte