eitaa logo
کلید‌بهشت🇵🇸』
1.1هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
4.8هزار ویدیو
333 فایل
⊰به‌نام‌خدابه‌یادخدابرای‌خدا⊱ ❥کانالی‌پرازحس‌و‌حال‌معنوی⸙ ارتباط با مدیرکانال✉ @SadatKhanooom7 ⇠کپی‌مطالب‌کانال،فقط‌باذکرصلوات‌برای‌‌ظهورمولا(عج)💗 آوا {حرفامون}:@AVA_M313 تولدمون: ۱۳۹۹/۲/۵
مشاهده در ایتا
دانلود
💗💗 اگر ما بخواهيم ترجمه دقيقترى از اين احاديث ائمه اطهار(عليهم السلام) داشته باشيم، بايد بگوييم كه يك ساعت تفكّر، بهتر از اين است كه سال هاى سال، عبادت كنى. افرادى كه براى ما الگو و سرمشق هستند و به كمال و سعادت رسيدند به واسطه اهميّت دادن به تفكّر بوده است كه داراى مقامى بس بزرگ شده اند. از مادرِ ابوذر در مورد عبادت پسرش، سؤال كردند، او بعد از مقدارى فكر كردن گفت: "بيشترين عبادت ابوذر اين بود كه در گوشه اى مى نشست و به فكر كردن مى پرداخت". همچنين امام صادق(ع) فرمودند: "بيشترين عبادت ابوذر، تفكّر و پند گرفتن بود". مردم در زمان خليفه سوّم (عثمان) به عبادت هايى مثل نماز و روزه هاى مستحبى رو كرده بودند و همه از آفتِ تجمّل گرايى و بى عدالتىِ جامعه غافل شده بودند امّا اين ابوذر بود كه در مقابل موج فتنه ها و بى عدالتى ها قيام كرد تا آنجا كه عثمان، او را به بيابان "ربذه" تبيعد كرد امّا هنوز آن حركت ابوذر كه از تفكّر و انديشه او منشأ گرفته بود همچون چراغى براى همه عدالت خواهان تاريخ نورافشانى مى كند. البتّه اين نكته را هم براى شما نقل كنم، اهميّتى كه ابوذر به تفكّر و انديشه مى داد به دليل سخنى بود كه از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) شنيده بود. آيا مى خواهيد آن سخن را شما هم بشنويد؟ پيامبر فرمود: "دو ركعت نماز كوتاه امّا با تفكّر، بهتر از اين است كه از اوّل شب تا به صبح نماز بخوانى، در حالى كه قلب تو در غفلت باشد". حتماً در مورد لقمان حكيم مطالبى شنيده ايد، آيا تا به حال به اين موضوع فكر كرده ايد كه او چگونه توانست به مقام حكمت برسد؟ اگر اين سؤال را از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) بنماييم، اين چنين جواب خواهيم شنيد: "لقمان به مقام حكمت رسيد زيرا زياد فكر مى كرد". در سخن ديگرى امام صادق(ع) فرمودند: "به خدا قسم، لقمان به خاطر مال و ثروت دنيا و زيبايى و قدرت جسمانى به مقام حكمت نرسيد بلكه او به علّت تقوى و زياد فكر كردن به اين مقام رسيد". همه مى دانيم كه لقمان، بَرده بود و در تاريخ آمده است كه ارباب او بارها و بارها مى ديد كه لقمان در گوشه اى به تنهايى نشسته و به فكر فرو رفته است. روزى از روزها اربابِ لقمان به او گفت: اى لقمان! چرا همواره در گوشه اى خلوت مى نشينى، چرا به ميان مردم نمى روى و با آنها انس نمى گيرى؟ لقمان در جواب چنين گفت: تنهايى باعث مى شود كه انديشه انسان دقيق تر باشد و انديشه طولانى هم انسان را به سوى سعادت راهنمايى مى كند. نویسنده کتاب:دکتر مهدی خدامیان 🔑🌹کلیدبهشت🔑🌹 https://eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
💗💗 پس با او سخن گفتم و او هم با من سخن گفت ! نمى دانم ميان پيامبر و حضرت على(ع)، چه سخنانى رد و بدل شد. و چون سخن آن دو تمام مى شود، خداوند، پيامبر را خطاب قرار مى دهد: اى محمد ! من على را جانشين تو قرار دادم ! همين الآن اين مطلب را به على بگو زيرا كه او اكنون سخن تو را مى شنود. پس پيامبر اين تصميم خداوند را به حضرت على(ع) اعلام مى كند. و آنگاه خداوند به همه فرشتگان دستور مى دهد به حضرت على(ع) سلام كنند و به او تبريك بگويند. و اينك بين خدا و حبيبش سخنانى رد و بدل مى شود: ـ اى محمد، چه كسى از بندگان مرا بيشتر دوست دارى؟ ـ بار خدايا، تو خود بر قلب من آگاهى دارى. ـ آرى، من مى دانم، ولى اكنون مى خواهم كه از زبان تو بشنوم ! ـ پسر عمويم على را بيش از همه دوست دارم. و اينجاست كه خداوند پيامبر را به دوست داشتن حضرت على(ع) امر مى كند و به او خطاب مى كند: آنانى كه على را دوست دارند دوست بدار. و اكنون خداوند وعده شفاعت شيعيان حضرت على(ع) را به پيامبرمى دهد. اينجاست كه پيامبر به سجده مى رود ! نمى دانم چقدر وقت در سجده شكر باقى مى ماند. و بار ديگر خطاب مى رسد: اى محمد ! من علىّ أعلى هستم، من بودم كه نام خويش را براى برادر تو برگزيده ام و او را على نام نهاده ام. اگر بنده اى از بندگان من، به مقدار بسيار زياد، عبادت مرا بكند اما ولايت على را قبول نكند، او را به جهنم مى افكنم. هر كس او را اطاعت كند مرا اطاعت كرده و هر كس معصيت او كند معصيت مرا كرده است. على صاحب پرچم حمد در روز قيامت است ! على صاحب حوض كوثر است ! اوست كه مؤمنان را از آب گواراى آن سيراب مى سازد ! من با خود عهد كرده ام كه دشمنان على، از آن آب، نياشامند. و بار ديگر خطاب مى رسد: اى محمد ! تو بنده من هستى و من خداى تو ! پس مرا عبادت كن و به من توكل نما ! تو نور من در ميان بندگانم هستى ! من كرامت خويش را براى أوصياى تو قرار دادم. پيامبر عرضه مى دارد: أوصياى من، چه كسانى هستند؟ خطاب مى رسد: أسامى آنان بر ساق عرش نوشته شده است. پس پيامبر به ساق عرش نگاه مى كند و نام دوازده امام را مى يابد،اول آنها على(ع) و آخر آنها مهدى(ع). اكنون خطاب مى رسد: اينان حجت هاى من بر مردم هستند ! من دين خود را به وسيله آنان ظاهر مى كنم و زمين را به وسيله آخرين آنها پاك مى گردانم. و شرق و غرب زمين را به زير فرمان او در مى آورم. اى محمد ! تو همچون تنه درختى هستى كه على، ريشه آن و فاطمه، برگ است و حسن و حسين، ميوه هاى آن مى باشند. و اكنون خدا براى امت پيامبر، نماز واجب مى كند تا به وسيله آن به قرب خدا برسند. پس خطاب مى رسد: من براى امّت هاى پيامبران ديگر، پنجاه ركعت نماز، واجب كرده بودم. اما اكنون به أمّت تو تخفيف مى دهم. براى آنان نمازهاى پنج گانه قرار مى دهم ولى اين نمازها، ثواب پنجاه ركعت نماز را دارد. و تمام زمين را براى أمّت تو، محل عبادت قرار مى دهم. و سخن هاى محرمانه ديگرى ميان خدا و پيامبر رد و بدل شد كه خداوند پيامبر خود را امر به مخفى نمودن آن نمود. و براى همين آن گفتگوها به رازى ميان خدا و رسولش تبديل شد و هيچ كس از آن خبر ندارد. همفسر خوبِ من، آيا مى خواهى بدانى خدا، چقدر مولاى تو را دوست دارد؟ خداوند خطاب به پيامبر خود كرد و فرمود: سلام مرا به علىّ برسان. و آخرين سخن خدا اين بود: يا ابا القاسم ! خوش آمدى ! خوشا به حال تو و پيروان تو. نویسنده کتاب:دکتر مهدی خدامیان 🔑🌹کلیدبهشت🔑🌹 https://eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
💗💗 اين عهدى كه امام با ياران خود مى بندد; گوشه اى از آن عدالتى است كه همه منتظرش بوديم. آرى امام زمان از ياران خود بيعت مى گيرد كه بر اساس مفاهيم قرآن، عمل كنند. نگاه كن ! از آسمان، شمشيرهايى نازل مى شود. براى هر كدام از سيصد وسيزده نفر يك شمشير مخصوص مى آيد. هر كسى شمشير خود را برمى دارد. هيچ كس اشتباه نمى كند و شمشير فرد ديگر را برنمى دارد; زيرا نام هر كس، بر روى شمشيرش نوشته شده است. عجيب است، بر روى هر شمشير هزار كلمه رازگونه نوشته شده است. از هر كلمه، هزار كلمه ديگر فهميده مى شود. آنها از هر كلمه، هزار كلمه ديگر دريافت مى كنند. خداوند براى ياران امام، اين كلمات را آماده كرده است تا در موقعيت هاى مختلف از آن استفاده كنند. تعجّب در اين است كه چگونه ياران امام مى خواهند با اين شمشيرها با دشمنى بجنگند كه انواع سلاح هاى پيشرفته را در اختيار دارد؟ نزد يكى از آنها مى روم و اين سؤال را از او مى كنم. او شمشير خود را به من مى دهد و مى خواهد به آن نگاه كنم. شمشير را مى گيرم. هر كار مى كنم نمى توانم تشخيص بدهم كه از چه جنسى است. او مى گويد: آيا مى دانى با اين شمشير مى توان كوه را متلاشى كرد ! آرى اين شمشير چنان قدرتى دارد كه اگر آن را بر كوه بزنى، كوه را متلاشى مى كند. و بارها افرادى از من سؤال كرده اند كه امام زمان چگونه مى خواهد با شمشير، دنيا را در اختيار بگيرد؟ امروز من جواب آنها را يافتم، اگر شمشير ياران امام، مى تواند كوه را متلاشى كند، پس شمشير خودِ امام چه كارهايى مى تواند بكند؟ آرى، در دست اين فرمانده و لشكر بى نظيرش، اسلحه پيشرفته اى است كه به شكل شمشير است; امّا هرگز يك شمشير ساده و از جنس آهن نيست، اين يك اسلحه بسيار پيشرفته است. در اين اسلحه چه خاصيّتى نهفته است؟ نمى دانم، فقط اين را مى دانم كه مى توان يك كوه را با آن متلاشى كرد. نویسنده کتاب:دکتر مهدی خدامیان 🔑🌹کلیدبهشت🔑🌹 https://eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
💗💗 آيا مى دانيد چند نفر با مسلم بيعت كرده اند؟ هجده هزار نفر، چه شرايطى از اين بهتر! صبح روز دهم ذى القعده، مسلم قلم در دست مى گيرد. او در اين سى و پنج روز به بررسى اوضاع كوفه پرداخته است و شرايط را براى حضور امام مناسب مى بيند. مسلم مى داند كه امام حسين(ع)، در مكّه منتظر رسيدن نامه اوست و بايد نتيجه بررسى اوضاع كوفه را به امام خبر بدهد. پس نتيجه بررسى هاى يك ماهه خود را گزارش مى دهد و اين نامه را براى امام مى نويسد: "هجده هزار نفر با من بيعت كرده اند. هنگامى كه نامه من به دست شما رسيد، هر چه زودتر به سوى كوفه بشتابيد". مسلم، اين نامه را به يكى از ياران خود مى دهد و از او مى خواهد كه هر چه سريع تر اين نامه مهمّ را به امام برساند. فرستاده مسلم با شتاب به سوى مكّه مى تازد تا نامه را به موقع به امام برساند. يزيد در قصر خود در شام نشسته و همه مشاوران را گرد خود جمع كرده است و به آنها چنين سخن مى گويد: "به راستى، ما براى مقابله با حسين چه كنيم؟ آيا او را در مكّه به قتل برسانيم؟ در مكّه حتّى حيوانات هم، در امن و امان هستند. اگر ما حسين را در آن شهر به قتل برسانيم، همه دنياى اسلام شورش خواهند كرد. آن وقت ديگر آبرويى براى ما نخواهد ماند". همه در فكر هستند كه چه كنند. حمله به حسين در مكّه، براى حكومت يزيد بسيار خطرناك است و مى تواند پايه هاى حكومت او را به لرزه در آورد. مشكل يزيد اين است كه اكنون، مكّه در تصرّف امام حسين(ع) است. ايام حج هم نزديك است و همه حاجيان براى طواف خانه خدا به مكّه مى روند. مشاوران يزيد مى گويند: "ما نمى توانيم لشكرى به مكّه بفرستيم و با حسين به صورت آشكارا بجنگيم". يزيد سخت آشفته است. بر سر اطرافيان خود فرياد مى زند: "من اين همه پول به شما مى دهم تا در اين مواقع حسّاس، فكرى به حال من بكنيد. زود باشيد! نقشه اى براى خاموش كردن نهضت حسين بكشيد". همه به فكر فرو مى روند. برنامه هاى امام حسين(ع) آن قدر حساب شده و دقيق است كه راهى براى يزيد باقى نگذاشته است. يكى از اطرافيان مى گويد: "من راه حل را يافتم. من راه حل بسيار خوبى پيدا كردم". او طرح خود را مى گويد، همه با دقّت گوش مى دهند و در نهايت، اين طرح مورد تأييد همه قرار مى گيرد و يزيد هم بسيار خوشحال مى شود. نویسنده کتاب:دکتر مهدی خدامیان 🔑🌹کلیدبهشت🔑🌹 https://eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
💗💗 طرحى بسيار دقيق و حساب شده كه داراى پنج مرحله است: 1. ابتدا اميرى شجاع و نترس را به مكّه اعزام مى كنيم و از او مى خواهيم كه هرگز با حسين درگير نشود. 2. لشكرى بزرگ و مجهّز همراه او به مكّه اعزام مى كنيم. 3. سى نفر از هواداران بنى اُميّه را انتخاب نموده و آنها را به مكّه مى فرستيم. آنها بايد در زير لباس هاى خود شمشير داشته باشند. 4. در هنگام طواف خانه خدا، حسين مورد حمله قرار مى گيرد و از آن جهت كه همراه داشتن اسلحه در هنگام طواف بر همه حرام است، پس ياران حسين قدرت دفاع از او را نخواهند داشت. 5 . بعد از كشته شدن حسين، براى جلوگيرى از شورش مردم، آن سى هوادار بنى اُميّه به وسيله نيروهاى امير مكّه دستگير شده و همگى اعدام مى شوند تا مردم تصوّر كنند كه حسين، به وسيله عدّه اى از اعراب كشته شده است و حكومت يزيد نيز، هيچ دخالتى در اين ماجرا نداشته و حتّى قاتلان حسين را نيز، اعدام كرده است. واقعاً كه اين طرح، يك طرح زيركانه و دقيق است، امّا آيا يزيد موفق به اجراى همه مراحل آن خواهد شد؟ با من همراه باشيد. روزهاى اوّل ماه ذى الحجّه است و مردم بسيارى براى انجام مراسم حج به مكّه آمده اند. نامه مسلم به مكّه مى رسد و امام آن را مى خواند. آيا امام به سوى كوفه خواهد رفت؟ روزهاى انجام حج نزديك است. امام مى خواهد اعمال حج را انجام دهد. حج يك اجتماع عظيم اسلامى است و امام مى تواند از اين فرصت به خوبى استفاده كند. از تمام دنياى اسلام به اين شهر آمده اند و هر حاجى مى تواند پس از بازگشت به وطن خود، يك مبلّغ خوب براى قيام امام باشد. در حال حاضر مكّه هم بدون امير است و زمينه براى هرگونه فعاليّت ياران امام فراهم است. در شام جاسوس ها خبر بيعت مردم كوفه با امام حسين(ع) را به يزيد داده اند. قلب كشور عراق در كوفه مى تپد و اگر امام بتواند آنجا را تصرّف كند به آسانى بر بخش عظيمى از دنياى اسلام تسلّط مى يابد. اگر امام حسين(ع) به كوفه برسد، گروه بى شمارى از شيعيان دور او جمع خواهند شد. نویسنده کتاب:دکتر مهدی خدامیان 🔑🌹کلیدبهشت🔑🌹 https://eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
💗💗 💗💗 اوست كه مؤمنان را از آب گواراى آن سيراب مى سازد !من با خود عهد كرده ام كه دشمنان على، از آن آب، نياشامند.و بار ديگر خطاب مى رسد:اى محمد !تو بنده من هستى و من خداى تو !پس مرا عبادت كن و به من توكل نما !تو نور من در ميان بندگانم هستى !من كرامت خويش را براى أوصياى تو قرار دادم.پيامبر عرضه مى دارد:أوصياى من، چه كسانى هستند؟خطاب مى رسد:أسامى آنان بر ساق عرش نوشته شده است.پس پيامبر به ساق عرش نگاه مى كند و نام دوازده امام را مى يابد،اول آنها على(ع) و آخرآنهامهدى(ع).اكنون خطاب مى رسد:اينان حجت هاى من بر مردم هستند !من دين خود را به وسيله آنان ظاهر مى كنم و زمين را به وسيله آخرين آنها پاك مى گردانم.و شرق و غرب زمين را به زير فرمان او در مى آورم.اى محمد !تو همچون تنه درختى هستى كه على، ريشه آن و فاطمه، برگ است و حسن و حسين، ميوه هاى آن مى باشند.و اكنون خدا براى امت پيامبر، نماز واجب مى كند تا به وسيله آن به قرب خدا برسند.پس خطاب مى رسد:من براى امّت هاى پيامبران ديگر، پنجاه ركعت نماز، واجب كرده بودم.اما اكنون به أمّت تو تخفيف مى دهم.براى آنان نمازهاى پنج گانه قرار مى دهم ولى اين نمازها، ثواب پنجاه ركعت نماز را دارد.و تمام زمين را براى أمّت تو، محل عبادت قرار مى دهم.و سخن هاى محرمانه ديگرى ميان خدا و پيامبر رد و بدل شد كه خداوند پيامبر خود را امر به مخفى نمودن آن نمود.و براى همين آن گفتگوها به رازى ميان خداو رسولش تبديل شد و هيچ كس از آن خبر ندارد.همفسر خوبِ من، آيا مى خواهى بدانى خدا، چقدر مولاى تو را دوست دارد؟خداوند خطاب به پيامبر خود كرد و فرمود:سلام مرا به علىّ برسان.و آخرين سخن خدا اين بود:يا ابا القاسم !خوش آمدى !خوشا به حال تو و پيروان تو. نویسنده:دکتر مهدی خدامیان ♥⃢ 🌿 eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
💗💗 💗💗 فردا صبح، فاطمه(س) با حسن و حسين (عليهما السلام) به سوى بقيع مى آيد. آفتاب بالا آمده است، امّا اينجا ديگر درختى نيست تا فاطمه(س) زير سايه اش بنشيند. 79 ـ بناىِ بيت الأحزان على(ع) براى ديدن فاطمه(س)آمده است. او مى بيند كه فاطمه(س) در آفتاب نشسته است، على(ع) براى او بَيتُ الاَحزان (خانه غم ها) مى سازد. سايبانى كوچك براى گريه كردن فاطمه(س). 80 ـ زنان مدينه به عيادت مى آيند خبرى در شهر مى پيچد: "بيمارى فاطمه(س)شديد شده است، او ديگر نمى تواند از خانه بيرون بيايد". عدّه اى از زنان مدينه به عيادت او مى آيند. آنها در كنار فاطمه(س) مى نشينند و حال او را مى پرسند. فاطمه(س) رو به آنان مى كند و مى گويد: "بدانيد كه من از شوهرانِ شما ناراضى هستم، زيرا آنها ما را تنها گذاشتند و به دنبال هوس هاى خود رفتند. عذاب بسيار سختى در انتظار آنها مى باشد، واى بر كسانى كه دشمن ما را يارى كردند". زنان مدينه با شنيدن سخنان فاطمه(س) به گريه مى افتند. 81 ـ عذر بدتر از گناه زنان مدينه نزد شوهران خود مى روند و به آنها مى گويند كه فاطمه(س)از دست شما ناراضى است. بزرگان اين شهر به سوى خانه فاطمه(س)مى آيند. آنها مى خواهند از فاطمه(س)عذر خواهى كنند. آنها به فاطمه(س) چنين مى گويند: "اى سرور زنان! اگر على زودتر از بقيّه به سقيفه مى آمد ما با او بيعت مى كرديم ولى ما چه كنيم؟ على به سقيفه نيامد و ما ناچار شديم با ابوبكر بيعت كنيم". فاطمه(س) رو به آنها مى كند و مى گويد: "از پيش من برويد، من نمى خواهم شما را ببينم". همه، سرهاى خود را پايين مى اندازند. 82 ـ عيادت ابوبكر و عُمَر از فاطمه(عليها السلام) ابوبكر و عُمَر وارد خانه فاطمه(س) مى شوند... فاطمه روى خود را برمى گرداند، ابوبكر مى گويد: "اى دختر پيامبر!آيا مى شود ما را ببخشى؟". فاطمه(س) همان طور كه روى خود را به ديوار كرده است به او مى گويد: "آيا تو حرمت ما را نگاه داشتى تا من تو را ببخشم؟" سپس فاطمه(س) به آنان مى گويد: ــ آيا شما از پيامبر اين سخن را نشنيديد: "فاطمه، پاره تن من است و من از او هستم، هر كس او را آزار دهد مرا آزار داده است و هر كس مرا آزار دهد خدا را آزرده است؟" ــ آرى، اى دختر پيامبر! ما اين حديث را از پيامبر شنيديم. فاطمه(س) دست هاى ناتوان خود را جانب بلند مى كند و روى خود را به سوى آسمان مى كند و از سوز دل چنين مى گويد: "بار خدايا! تو شاهد باش، اين دو نفر مرا آزار دادند و من از آنها راضى نيستم". آنگاه رو به آنها مى كند و مى گويد: "به خدا قسم! هرگز از شما راضى نمى شوم، من منتظر هستم تا به ديدار پدرم بروم و نزد او از شما شكايت كنم. من در هر نماز، شما را نفرين مى كنم". 83 ـ ترس ابوبكر از نفرين فاطمه(عليها السلام) خليفه به سوى مسجد مى رود، امّا هنوز گريه مى كند، مردم نمى دانند چه كنند! چگونه خليفه خود را آرام كنند! آنها نمى دانند كه سياستِ ابوبكر است و او واقعاً از كار خود پشيمان نيست، گويا ابوبكر با اين گريه مى خواهد كارى كند كه مردم، گريه فاطمه(س) را از ياد ببرند. سرانجام تصميم گرفته مى شود تا عدّه اى نزد خليفه بروند و به او چنين بگويند: "اى خليفه، اگر تو از مقام خود، كناره گيرى كنى اسلام نابود خواهد شد، امروز بقاى اسلام به خلافت توست، هيچ كس نمى تواند جاى تو را بگيرد". اين گونه است كه خليفه آرام مى شود. نویسنده:دکتر مهدی خدامیان ♥⃢ 🌿 eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19