●در روضه ی مادر حرف از کوچه و سیلی که می شود ، از درسوخته و غلاف شمشیر ، نوکرها بی تاب می شوند و دست هایشان مشت..
در روضه ی ارباب ، وقتی روضه خوان از حمله به خیمه ها، معجر سوخته و گوش بی گوشواره می گوید ناله ها بیشتر می شود ...
.خادم الحسین هایی که در روضه حضرت زهرا بی تاب می شوند، نبض غیرتشان می زند اگر به خانمی بی حرمتی شود....
.
●محمد محمدی، نوکری بود که درس روضه را از بر بود. رگ غیرتش جوشید وقتی دید به ناموس مردم بی حرمتی می شود . نتوانست مثل رهگذرها کلاه بی تفاوتی بر سر بکشد و راه خودش را برود.ایستاد و به وظیفه اش عمل کرد.وظیفه ای که خیلی از ما فراموشش کرده ایم.
●برای دفاع از ناموس کشورش ، جانش را داد.دلم شکست وقتی فهمیدم از پهلو به او چاقو زده اند.گویی سرنوشت مادر قسمت فرزندان است...
.
●آمر به معروف قصه ما شهید شد اما ایثارش در تاریخ می درخشد وقتی اعضا بدنش به چند نفر جانِ دوباره بخشید .خوش به حال آن کس که قلب شهید در سینه اش می تپد.قلبی که محبِّ اهل بیت است و با ذکر حسین بی تاب می شود.
.
●قلم در دست میگیرم اما ذهنم سوی شهید خلیلی می رود. اویی که در راه امر به معروف جان داد اما حرف ها و زخم زبان ها دلش را بیشتر از جسمش زخم کرد.
.خلیلی ها و محمدی ها جان دادند تا قصه چادر خاکی و بازار تکرار نشود .به بانویی اهانت نشود، پیش چشم مردی ناموسش.....
.
●چشم می بندم بر دنیای اطرافم.بر آن هایی که شاید با حجاب غریبه شده اند .بی خیال تمام طعنه ها و کنایه ها، به یاد چادر خاکی مادرم و به حرمت خون #محمدها ، چادرم را محکم تر می گیرم . زینبی می مانم پای حسین های زمان..
#شهید_محمد_محمدی 🕊🌹
#شهید_امر_به_معروف🥀