eitaa logo
کلید‌بهشت🇵🇸』
1.1هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
4.8هزار ویدیو
331 فایل
⊰به‌نام‌خدابه‌یادخدابرای‌خدا⊱ ❥کانالی‌پرازحس‌و‌حال‌معنوی⸙ ارتباط با مدیرکانال✉ @SadatKhanooom7 ⇠کپی‌مطالب‌کانال،فقط‌باذکرصلوات‌برای‌‌ظهورمولا(عج)💗 آوا {حرفامون}:@AVA_M313 تولدمون: ۱۳۹۹/۲/۵
مشاهده در ایتا
دانلود
💗 💗 بی توجه به صدای زنگ، مشغول خواندن دعا شدم. نمازم تمام شده بود،اما دلم نمی آمد از سر سجاده بلند شوم. از آن روز پرهیاهو،دو هفته گذشته بود. دو هفته ای که به نظرم چند سال می رسید. پدر و مادرم با من قهر کرده بودند و من هم در اعتصاب غذا بودم. البته چیزهایی می خوردم ولی بر سر میز شام و نهار حاضر نمی شدم. گلرخ و سهیل تقریبا روزی یک ساعت تلاش می کردند یا مرا از خر شیطان پیاده کنند یا پدر و مادرم را راضی کنند، اما در هر دو حال شکست خورده بودند. صدای ضرباتی به در اتاق،مرا از افکارم بیرون آورد. با صدایی خشک گفتم:بفرمایید. در باز شد و در میان بهت و تعجب من،پرهام وارد اتاق شد. او هم از دیدن من در چادر و در حال دعا خواندن،متعجب شده بود،اما حرفی نزد و روی تخت نشست. بی اعتنا به تعجبش گفتم:کارم داشتی؟ پرهام از جا برخاست. صورتش رنگ پریده و چشمانش سرخ بود. با صدایی گرفته گفت: - شنیده ام هردو پا رو تو یک کفش کردی که زن این پسره بشی... جدی گفتم:گیرم که اینطور باشه،منظور؟ چهره در هم کشید و گفت:مهتاب،از تو انتظار نداشتم...تو منو جواب کردی ولی به این پسره جواب مثبت دادی؟یعنی واقعا از من بهتره؟ حالا من نه، شنیدم خواستگارای خوب، کم نداری،پ س چرا؟چرا میخوای خودتو بدبخت کنی؟ اون هم با علم و آگاهی... عصبی گفتم:اولا اون پسره اسم داره، اسمش هم حسینه، ثانیا من خوشبختی رو تو یه چیزهایی می بینم که تو و امثال تو نمی فهمین...ثالثا به تو چه ارتباطی داره؟ پرهام لحظه ای چیزی نگفت. بعد سری تکان داد و گفت: - دلم می خواست کمکت کنم، ولی تو انقدر لجوج و خیره سری که به همه لگد می اندازی! واقعا هم لیاقتت بیشتر از این حسین نیست. خداروشکر که به من جواب مثبت ندادی ،واقعا شانس آوردم. با این اخلاق و رفتار تو، بدبخت می شدم. با غیظ گفتم:پس برو دو سجده شکر به جا بیار که شانس آوردی. دیگه هم در کاری که به تو مربوط نیست دخالت نکن. پشتم را به پرهام کردم و شروع به صلوات فرستادن کردم. پرهام همانطور که به طرف در می رفت گفت:تو به جای من هم سجده کن، مثل اینکه خیلی تو نقشت جا افتادی! جوابی ندادم. اهمیتی نداشت چه فکری درباره ام بکند. با حوصله چادرم را تا کردم و سجاده ام را گوشه ای گذاشتم. صدای مادرم به طور مبهمی به گوش می رسید،معلوم بود که پرهام دارد گزارش حرفها و حرکات مرا به مادرم می دهد. در خلال این دو هفته، مادرم هزار نفر را واسطه کرده بود، بلکه عقل رفته را به سر دخترش باز گرداند، خودش از روبه رو شدن با من پرهیز می کرد. پدرم هم به تبعیت از مادرم با من صحبت نمی کرد. اما باز برایم مهم نبود. می دانستم که از غذا نخوردن من در رنجند، اما آنها هم مصر بودند تا مرا منصرف کنند. هفته بعد به عروسی لیلا دعوت داشتم، دعا می کردم تا آن روز، اوضاع تا حدودی تغییر کند. بدجوری بلاتکلیف مانده بودم، تا کی می خواستم به این وضع ادامه بدهم؟ گاهی در نبود پدر و مادرم با حسین تماس می گرفتم. او هم صبورانه و نگران،منتظر بود. چند بار هم می خواست با پدرم صحبت کند که منصرفش کرده بودم. دلم گواهی می داد که در چند روز آینده،تغییری پدید می آید. به جای شام و نهار و صبحانه،تکه ای نان همراه آب می خوردم. روز به روز ضعیفتر می شدم ولی محکم سر قولی که به خودم داده بودم ایستاده و پافشاری می کردم. یکی،دو روز مانده به عروسی لیلا،خودش تلفن زد. بی حال گوشی را برداشتم،تا صدایم را شنید،گفت: - تو کجایی دختر؟مثلا عروسی بهترین دوستته،باید همراه من بیای خرید، کمکم کنی...کجایی؟ لیلا از قضیه باخبر بود و می دانستم این حرفها را از روی نگرانی می زند. بی حال گفتم: - ببخش لیلا جون،حسابی حال و روزم بهم ریخته، اما قول میدم عروسی بیام. صدای غمگین لیلا بلند شد:هنر می کنی...مگه می خواستی نیای؟ وقتی حرفی نزدم، ادامه داد:مهتاب،بس کن،با خودت لج نکن،دیگه چرا غذا نمی خوری؟...از دست می ری ها! افسرده گفتم:باید پدر و مادرم رو مجبور کنم رضایت بدن،این بهترین راهه! لیلا فوری گفت:خوب حالا چرا غذا نمی خوری؟اینطوری ضعیف می شی... خسته جواب دادم:چون اگه این کارو نکنم مادر و پدرم باز خودشون رو می زنن به اون راه،انگار نه انگار حسینی آمده و رفته، حالا که اینطوری شده باید تکلیفم روشن بشه،فوقش می میرم، راحت میشم. لیلا حرفی نزد. وقتی گوشی را گذاشتم احساس سرگیجه بدی داشتم. دهانم خشک شده بود و سرم درد می کرد. کسی در هال نبود، جرعه ای آب از شیر دستشویی خوردم و دوباره به اتاقم بازگشتم و به کارت عروسی لیلا زل زدم. همه خانواده را دعوت کرده بود. سهیل و گلرخ می آمدند،اما پدر و مادرم را مطمئن نبودم. چشمانم را بستم و در رویاهای طلایی ام غرق شدم. 🍁نویسنده تکین حمزه لو🍁
💗💗 صدای گلرخ بلند شد:مهتاب جون،آماده شدی؟ با ضعف و سستی بلند شدم و در آینه نگاهی به خود انداختم.پیراهنی که برای عروسی سهیل به تنم اندازه بود،حالا انگار به چوب لباسی آویزان شده به تنم زار می زد. موهایم را روی شانه هایم رها کرده بودم.آرایش هم نتوانسته بود گودی زیر چشمانم را بپوشاند.روی هم رفته قیافه افسرده و بی رمقی داشتم،اما باید می رفتم.لیلا بهترین دوستم بود،برای عقدش نتوانسته بودم از رختخواب بلند شوم،اما حالا باید می رفتم.در اتاق را باز کردم،سهیل و گلرخ لباس پوشیده،منتظر من بودند.مادرم روی کاناپه دراز کشیده و دستش را روی چشمانش گذاشته بود. سهیل دلجویانه گفت:مامان شما هم بیایید،بهتون خوش می گذره... صدای خشک مادرم بلند شد:باید روحیه اش رو هم داشته باشم؟...این چشم سفید برای من حال و روزی نذاشته که پاشم بیام عروسی... بی اعتنا به حرف های مادرم از در بیرون آمدم و سوار ماشین سهیل شدم. چند لحظه بعد گلرخ و سهیل هم سوار شدند و حرکت کردیم. عروسی در یک هتل بزرگ و معروف برگزار می شد. سهیل به طرف اتوبان راه افتاد. چند لحظه ای سکوت حکم فرما شد،از پنجره به خیابان زل زده بودم. صدای سهیل مثل یک زمزمه بلند شد: - مهتاب تا کی میخوای با مامان لجبازی کنی؟ به زحمت گفتم:تا وقتی به خواسته ام برسم. - آخه خواسته تو چیه؟واقعا ارزش این همه رنج و زحمت رو داره... قاطعانه گفتم:ارزش این خواسته بیشتر از تمام این به قول تو رنج هاست. گلرخ به آرامی گفت:مهتاب جون،این راهش نیست،داری خودتو از بین می بری،بشین منطقی با مامان صحبت کن،مطمئن باش نتیجه می گیری. با پوزخند گفتم:منطقی؟...منطق من با مامان،زمین تا آسمون فرق می کنه.اون نمی تونه هیچ نقطه مثبتی در حسین ببینه،من هم نمی تونم هیچ نقطه منفی در حسین پیدا کنم.چطور به نتیجه می رسیم؟ سهیل دوباره گفت: - مهتاب،به مامان و بابا حق بده که نگران آینده تو باشن،حسین پسر خیلی خوبیه،من هم قبول دارم،ولی مریضه،می دونی چی میخوام بگم...ممکنه خیلی کم بتونید با هم زندگی کنید،اون وقت تکلیف تو چیه؟ فوری گفتم:سهیل،عشق و محبت حدو مرز نداره. باور کن من وقتی گفتم حتی اگه بدونم حسین فقط یک روز زنده است زنش می شم،راست گفتم. همین خود تو،یادت نیست سر گلرخ چقدر با مامان و بابا جرو بحث کردی؟...حالا چون تیپ خونه وزندگی و خانواده گلرخ مثل خود ما بود،مامان و بابا راضی شدند،ولی اگه گلرخ مثل ما نبود،چی؟فقط به خاطر اینکه طرز فکرش یا پول و موقعیت خانواده اش با ما فرق می کرد،ازش می گذشتی؟...هان؟ سهیل جوابی نداد و بقیه راه در سکوت طی شد.سالن زنانه از مردانه جدا شده بود و من و گلرخ جلوی در از سهیل جدا شدیم.سالن غرق نور و روشنایی بود. میزهای گرد با چند صندلی اطرافش،در گوشه و کنار سالن به چشم می خورد. روی میزها انواع میوه و شیرینی در دیس های چینی و طلایی چیده شده بود. بی حال روی اولین صندلی خالی ولو شدم و گلرخ هم کنارم نشست. چند دقیقه به دور و برم خیره شدم. ناگهان شادی را دیدم که برایم دست تکان می دهد. قیافه اش خیلی با شادی دانشگاه فرق داشت. آمد و بعد از سلام و احوالپرسی با من وگلرخ کنار ما نشست و گفت: - تو چرا برای عقد نیامدی؟ بدون اینکه منتظر جواب من باشد،ادامه داد:جات خالی بود! بعد لبخند پوزش خواهانه ای به گلرخ که می خندید،زد و گفت:انقدر خوشگل شده که غیرممکنه بشناسیش. بی حال پرسیدم:لباسش قشنگه یا نه؟ 🍁نویسنده تکین حمزه لو🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴جواب آیت‌الله‌العظمی‌ بهجت (ره) به جوانی که از ایشان پرسیده بود چطور صاحب الزمان را ملاقات کنم⁉️ 🕊✨ أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج بحق حضر‌ت زینب سلام الله علیها✨🕊 کلید بهشت🔑🌹🕊 ‍‎‌ ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ @kelidebeheshte ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
CQACAgQAAxkBAAFagVliCLMwzpVnLNRksTFlE4g_1vOWQgACQAYAAgefEVPKYygVWaTKFSME.mp3
1.69M
حیدر علی مولا 🎙 از سید مجید بنی فاطمه ♥️✨ ولادت حضرت امام علی「علیه السلام」 و روز پدر پیشاپیش مبارک ✨♥️ 🕊✨ أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج بحق حضر‌ت زینب سلام الله علیها✨🕊 کلید بهشت🔑🌹🕊 ‍‎‌ ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ @kelidebeheshte ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
🔴تلاش برای کسب رزق حلال ✍️پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: هر کس به دنبال رزق حلال در طول روز تلاش کند، شب را در حالی سپری می‌کند که گناهانش آمرزیده شده. 📚کنزالاعمال:9215 🕊✨ أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج بحق حضر‌ت زینب سلام الله علیها✨🕊 کلید بهشت🔑🌹🕊 ‍‎‌ ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ @kelidebeheshte ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
🌙 ‌   ‌ سعی کنید نماز شبتون ترک نشه 💛فقط ۱۱ دقیقه وقت می بره💛 🌀🌀 نماز شبو تو دو زمان می تونی بخونی: 👇 1⃣ بعد از نیمه شب 2⃣ از صبح تا شب، به نیت قضا ⬅ بهترین زمان برای خوندن نمازشب، یک ساعت قبل از اذان صبحه. ولی اگر در بهترین زمان نتونستی بخونی، توی زمان های دیگه بخون، 🚫🚫ولی ترکش نکن.🚫🚫 💚💛 چه جوری نماز شب بخونیم؟ 🌗 ۴ تا دو رکعت ( مثل نماز صبح ) به نیت نماز شب. 🌗 ۲ رکعت به نیت نماز شفع 🌗 یک رکعت به نیت نماز وتر ➕ جمعا میشه ۱۱ رکعت. ❌ نماز شبو طولانی نخون بخصوص اگر نیمه شب می خوای بخونی. اینجوری خسته میشی، اونوقت شیطون دیگه نمیذاره بخونی. ✅ توی نماز شب، حمد بخون و سوره کوتاه. ✅ قنوت نمی خواد بگیری در قنوت نماز وتر هم لازم نیست به چهل تا مومن دعا کنی. لازم نیست سیصد تا استغفار بگی، بلکه سه بار تسبیح (سبحان الله) گفتن کافیه. ✅ فضیلت نمازهای شفع و وتر بیشتر از هشت رکعتیه که به نیت نماز شب خوانده میشه. می تونید فقط به نماز شفع و وتر اکتفا کنید و هشت رکعت نماز شبو نخونید. یعنی فقط ۳ رکعت ✅ اگر وقت برای نماز شب، کم باشه می تونید فقط نماز وتر بخونید. یعنی فقط ۱ رکعت ✅ لازم نیست یازده رکعتو یه بار بخونی تا خسته بشی، بینشون فاصله بده. همانطور که پیامبر با فاصله نماز شب می خواند. ✅ مثلا دو رکعت ساعت 2 شب بخون، دو رکعت ساعت 3 دو رکعت ساعت 4، .... و به همین ترتیب. با فاصله خواندن فضیلتش بیشتره. ✅ اگر نتونستی بعد از نیمه شب بخونی، از صبح تا شب، وقت داری قضاشو بخونی. ✅ امام صادق (ع)از قول رسول خدا نقل می کند: 🍃 خداوند به بنده ای که نماز شب را در روز قضا می کند، مباهت می کند و می فرماید: " ای فرشتگان من! این بنده ی من، چیزی را که بر او واجب نکرده ام، قضا می کند. گواه باشید که من او را آمرزیدم. 🍃 ✅ نماز نافله رو بدون مهر، بدون رکوع و سجود، بدون قنوت، و حتی در حال راه رفتن میشه خوند. ✅ اگر وقت نداشتی، قضای نماز شبت رو توی خیابون بخون، توی کلاس، توی محل کارت بخون.!! کافیه نیت کنی، حمدو بخونی، بعد با اشاره رکوع و سجودو بجا بیاری. 💚ببین، دیگه بهونه نیار. خدا اینقدر این نمازو آسون کرده که من و تو بهونه ای برای نخوندنش نداشته باشیم. 💚 🔗🔗 میگیم ما اینجوری به دلمون نمی چسبه... 📛 اینا وسوسه های شیطونه!!! خدا قبول داره، اونوقت شیطون نمیذاره... هر جور تونستی نماز شبتو بخون، خدا زود راضی میشه. ☝ فعلا نماز شبتونو به همین آسونی شروع کنید، بعد کم کم عشقتون به این عبادت اینقدر زیاد میشه که مثل بسیاری از بزرگان، از این نماز، دل نمی کنید. ، 💛💚تو نماز شبتون،برای فرج امام زمان عج و همه بندگان خدا دعا کنید💚💛 کلید بهشت🔑🌹🕊 ‍‎‌ ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ @kelidebeheshte ༺◍⃟🥀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔮 💎 از حضرت رسول اکرم { صلی الله علیه و آله و سلم } روایت است که فرمودند : 💎 🍀نمازشب چهاردهم ماه رجب،  سی رکعت می باشد،{یعنی به صورت ۱۵ تا دورکعتی} که در هر رکعت بعد از سوره‌ى «حمد» ، یک مرتبه سوره‌ى «قُلْ هُوَ اَللّهُ أَحَدٌ» ، و یک مرتبه آیه‌ى آخر سوره‌ى کهف را بخواند. 👇🏻👇🏻👇🏻 ✨《قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحى‏ إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَهِ رَبِّهِ أَحَداً》 [آیه ی 110 سوره ی مبارکه ی کهف]✨ 🎁 ⬅️ هرکس این نماز را بخواند، چون نماز را تمام کند، همه ی گناهانش پاک شود. هرچند به اندازه ستارگان آسمان باشد.💫⭐️ :اقبال الاعمال.صفحه ۱۵۵📚 🤲🏻🌹 🔑🌹🕊 https://eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19 💛 💌حداقل برای یک نفر ارسال کنید✔️
👌🏻 ⭐️ ✍🏻نماز دیگر شب سیزدهم ماه رجب بدان که مستحب است در هر یک از ماه رجب و شعبان ورمضان. 🕊 آنکه در شب سیزدهم، دورکعت نماز بگذارد در هر رکعت بعد از سوره ی حمد، ۱مرتبه سوره یاسین، ۱مرتبه سوره ملک، ۱مرتبه سوره توحید بخواند. 🕊 در شب چهاردهم، چهار رکعت سلام به همین کیفیت. 🕊 و در شب پانزدهم ۶ رکعت به همین کیفیت. 🎁 ⬅️از حضرت امام صادق (علیه السلام) که هر که چنین کند:جمیع فضیلت این ماه را دریابد و جمیع گناهانش غیر از شرک آمرزیده شود.♥️ التماس دعا 🤲🏻🌷 🔑🌹 https://eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19 💛 💌حداقل برای یک نفر ارسال کنید ✔️
🔮 🔶شیخ عباس قمی در مصباح ذکر کرده که داود بن سرحان از امام صادق [علیه السلام] روایت کرده كه ایشان فرمود:🔶 ⬅️در شب نیمه رجب دوازده ركعت نماز اقامه کنید، به صورت {۶تا دو رکعتی} که در هر ركعت حمد و سوره یکبار تلاوت شود و پس از اتمام نماز، سوره‌های حمد و معوذتین(سوره های فلق و ناس) و سوره اخلاص و آیة الكرسى را چهار مرتبه تلاوت می‌کنید و سپس ذکر «سُبْحانَ اللهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ وَلا اِلهَ اِلا اللهُ وَاللهُ اَكْبَرُ » چهار مرتبه گفته شود . پس از آن ذکر «اَللهُ اَللهُ رَبّى لا اُشْرِكُ بِهِ شَیْئا وَ ما شاَّءَ اللهُ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ الْعَلِىِّ الْعَظیمِ» گفته شود.📿 : اقبال الاعمال.صفحه ۱۵۵/ مفاتیح الجنان.شیخ عباس قمی.صفحه ۲۳۶📚 🤲🏻🌿 🔑🌹🕊 https://eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19 💛 💌حداقل برای یک نفر ارسال کنید ✔️
👌🏻 ⭐️ ✍🏻نماز دیگر شب سیزدهم ماه رجب بدان که مستحب است در هر یک از ماه رجب و شعبان ورمضان. 🕊 آنکه در شب سیزدهم، دورکعت نماز بگذارد در هر رکعت بعد از سوره ی حمد، ۱مرتبه سوره یاسین، ۱مرتبه سوره ملک، ۱مرتبه سوره توحید بخواند. 🕊 در شب چهاردهم، چهار رکعت سلام به همین کیفیت. 🕊 و در شب پانزدهم ۶ رکعت به همین کیفیت. 🎁 ⬅️از حضرت امام صادق (علیه السلام) که هر که چنین کند:جمیع فضیلت این ماه را دریابد و جمیع گناهانش غیر از شرک آمرزیده شود.♥️ التماس دعا 🤲🏻🌷 🔑🌹 https://eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19 💛 💌حداقل برای یک نفر ارسال کنید ✔️