eitaa logo
کلید‌بهشت🇵🇸』
1.1هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
4.7هزار ویدیو
329 فایل
⊰به‌نام‌خدابه‌یادخدابرای‌خدا⊱ ❥کانالی‌پرازحس‌و‌حال‌معنوی⸙ ارتباط با مدیرکانال✉ @SadatKhanooom7 ⇠کپی‌مطالب‌کانال،فقط‌باذکرصلوات‌برای‌‌ظهورمولا(عج)💗 آوا {حرفامون}:@AVA_M313 تولدمون: ۱۳۹۹/۲/۵
مشاهده در ایتا
دانلود
🌌هرشب ساعت21🕘 🎀با ما همراه باشید🎈 📕رمان📕
💗💗 بعد از کلاس رفتم سمت خونه ،اینقدر خسته بودم که بدون انجام هیچ کاری روی تختم ولو شدمو خوابیدم همه چیز خیلی تن تن پیش رفت قرار شد پنجشنبه عقد امیر و سارا رو محضر بگیرن منم توی این مدت با کمک چند تا از بچه های دانشگاه در حال تکمیل کردن پکیج بودم ،دیگه جونی برام نمونده بود از خستگی با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم شماره ناشناس بود - بله بفرمایید سلام آیه جان ،منصوری ام - سلام خانم منصوری خوبین؟ منصوری: قربونت برم ،میگم آیه جان آقای صادقی و آقای هاشمی گفتن بیای اینجا تا امروز کار پکیجا رو تمام کنیم - خانم منصوری ،من نمیتونم بیام ،امروز عقد داداشمه خانم منصوری: عقد چه زمانیه؟ - بعد ظهر خانم : خوب تا اون موقع کارا تمام میشه ،زود بیا - اما خانم منصوری ... صدای بوق گوشیمو شنیدم و فهمیدم تماس قطع کرده - ای لعنتی بلند شدم دست و صورتمو شستم تن تن لباسمو پوشیدم ،نامه ها رو گذاشتم داخل کیفمو رفتم بیرون همه تو حیاط نشسته بودن زن عمو و معصومه و مامان و بی بی درحال شستن میوه ها بودن امیر و رضا هم در حال چراغونی کردن حیاط کفشامو پوشیدم که مامان گفت: کجا میری آیه؟ - باید برم دانشگاه ،هفته بعد بچه ها رو میخوان ببرن راهیان نور دارن واسشون پکیج درست میکنن... امیر : خوب ،چرا تو بری الان ،ناسلامتی بعد ظهر عقدمه هاااا - یه سری از وسیله ها دست منه باید ببرم بهشون تحویل بدم مامان : آیه جان زود بیا فقط - چشم امیر : صبر کن با هم میریم - باشه چشمم به رضا افتاد ،از کنارش رد شدم آروم سلام کردم و رفتم سمت ماشین امیر امیر: رضا داداش،بقیه چراغا دست خودتو میبوسه رضا: باشه برو... 🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑 @kelidebeheshte
💗💗 بعد نیم ساعت رسیدیم دانشگاه امیر : آیه من میرم دنبال سارا میبرمش آرایشگاه ،بعد میام دنبال تو - باشه وارد محوطه شدم زیاد کسی تو محوطه نبود یه دفعه چشمم به دو تا اتوبوس افتاد که انگار با گل شستشو ش دادن رفتم نزدیکتر ،خیلی جالب بود برام انگار همه چیز فراهم شده بود برای رفتن به سرزمین جنگ و خون یه دفعه حضور کسی و پشت سرم احساس کردم برگشتم نگاه کردم هاشمی بود - سلام هاشمی : سلام ،چه طوره ؟ خوب شده؟ - اره خیلیییی ،فکر کی بود ؟ هاشمی: خودم ( باورم نمیشد همچین چیزی به مغزش برسه ) همین لحظه خانم منصوری به همراه چند تا از بچه ها اومدن سمت ما منصوری: آیه جان نامه ها رو آوردی؟ - اره کیفمو گذاشتم روی زمین و زیبش و باز کردم نامه ها رو بیرون آوردم که یه دفعه ،هاشمی یکی از نامه ها رو برداشت و نگاه کرد هاشمی : خیلی عالی شده ،آفرین - خیلی ممنون به کمک بچه ها شروع کردیم به بسته بندی کردن وسیله ها نامه ها رو هم بردیم داخل اتوبوس ها چسبوندیم به پشتی صندلی ها وقتی که کار تمام شد چند تا عکس گرفتم از صندلی ها و رفتم سمت بچه ها تا ظهر کارامون طول کشید که گوشیم زنگ خورد نگاه کردم امیر بود - جانم امیر امیر: آیه کجایی ؟ من تو محوطه دانشگاهم - من تو نماز خونه ام انتهای محوطه سمت راست امیر: باشه بعد از قطع شدن تماس وسیله هامو جمع کردم - خانم منصوری ،من باید برم ،داداشم اومده دنبالم خانم منصوری: برو عزیزم ،خسته نباشی - خیلی ممنون بلند شدم برم که امیر در نماز خونه رو باز کرد رفتم سمت امیر که یه دفعه هاشمی گفت: امیر تویی امیرم برگشت سمت صدا گفت: سید اینجا چیکار میکنی ؟ امیر کفشاشو درآورد و رفت سمت هاشمی ،همدیگه رو بغل کردن منم با تعجب نگاهشون میکردن این دوتا از کجا همدیگه رو میشناسن ! بعد از کمی صحب کردن با هم ،خداحافظی کردن و از نماز خونه بیرون رفتیم سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم یعنی داشتم از فضولی میمردم - امیر ! این هاشمی رو از کجا میشناسی ؟ امید: آقا سید و میگی! تو هیئت باهاش آشنا شدم ،خیلی پسر خوب و خون گرمیه - ولا ما که جز اخم چیزه دیگه ای ازش ندیدیم امیر : نه بابا ،اتفاقأ خیلی هم شوخ طبعه - بله خیلیی... 🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑 @kelidebeheshte
💗💗 رسیدیم خونه و من بدو بدو رفتم سمت اتاقم لباسامو عوض کردم رفتم حمام دوش گرفتم و برگشتم تو اتاقم سشوار و برداشتم موهامو خشک کردم همینجور در حال غر زدن بودم و موهامو خشک میکردم امیر وارد اتاق شد امیر: تو خسته نمیشی اینقدر غر میزنی... - ببین تو رو خدا ،بعد از قرنی مخ داداشمون تکون خورده داره زن میگیره ,الان دقیقه نود دارم اماده میشم امیر : میخوای کمکت کنم ؟ - نه تو رو خدا ،یه بار کمک کردی ،هنوز آثارش روی کردنم هست از سوختگی سشوار امیر : باشه پس من برم دنبال سارا - میخوای همرات بیام تنها نباشی امیر: اون روز که میخواستم همراهم باشی نبودی ،الان مزاحم نمیخوام ... -بچه پرو امیر خندید و رفت از داخل کمد پیراهنمو برداشتم یه پیراهن یاسی بلند خیلی ساده بود لباسمو پوشیدم ،چادرمو سرم کردم یه چادر رنگی هم گذاشتم داخل نایلکس که رسیدم محضر چادرمو عوض کنم یه نگاهی به خودم داخل آینه کردم یه عطرم زدم به لباسمو از اتاق رفتم بیرون همه داخل حیاط نشسته بودن کفش مجلسیمو از داخل جا کفشی برداشتمو پوشیدم سوار ماشین بابا شدیم و حرکت کردیم برگشتم نگاه کردم عمو اینا هم دارن پشت سر ما میاد بعد نیم ساعت رسیدیم محضر خانواده ی سارا اومده بودن به خاطر اینکه عقد و محضر گرفتیم دعوتی زیاد نداشتیم ولی واسه شام دعوتی زیاد داشتیم بعد از احوالپرسی از خانواده سارا رفتم یه گوشه چادرمو عوض کردم که معصومه اومد کنارم معصومه: آیه بریم از سفره عقد چند تا عکس بگیریم؟ منم با ذوق گفتم : بریم بعد از گرفتن یه عالمه عکس با ژستهای مختلف ،عروس و داماد تشریف آوردن چهره سارا به خاطر چادری که سرش بود مشخص نبود با دیدن چهره خندون امیر ، خوشحال بودم بعد از چند دقیقه عاقد شروع کرد به خوندن خطبه عقد که سارا سومین بار بله رو گفت ،بعد از بله گفتن امیر همه صلوات فرستادن و بعضی ها هم دست میزدن... 🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑 @kelidebeheshte
{☀️🦋} 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْكَ فى آناءِ لَیْلِكَ وَاَطْرافِ نَهارِكَ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸سلام دوستان 🍃 💭 هفته پیش درباره‌ی تمرین ولایت‌پذیری صحبت کردیم••• ♦️گفتیم ولایت فقیه برای اینه‌که تمرین کنیم از فردی‌که از نظردینی در مرتبه بالایی قرار داره اطـاعت کنیم و بر جامعه‌ما حکومت کنه! ♦️درحقیقت با پیروی کردن از ولی‌فقیه ثابت میکنیم که اگر امام زمان هم بیاد از ایشون که از سوی خدا انتخاب شدن و امام دین ما هستند پیـروی می‌کنیم🙂
🌟ظهور امام زمان(عج) یکسری شـرایط📜 و یکسری عـلائم داره 🔖 که ما نسبت به تکالیف و وظایفی داریم!🌻 ولی نسبت به علائم هیچ تکلیفی نداریم... 💠 شرایط:) اون چیزهایی هستن که باید به وسیله ما انسـانها وجود بیاد(که البته شامل چند بخش مجزاست...)👌🏻 💠 عـلائم:) اون چیزهایی هستن که ما انسانها درشون هیـچ دخالتی نداریم و یکسری رویدادهای طبیعی و الهی هستند که در ادامه بیشتر توضیح میدیم...🌱
6.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ برخۍ علائم ظهور به نقل از 👈🏻تا الان اغلب علائم ظهور رخ داده واین رو به ما نشون میدن که ظهور میتونه نزدیک باشه😍
🌿انقلاب و قیام جهانی حضرت مهدی(عج) نشونه هایی داره که دونستن اونها آثار مهمی درپی داره...👌🏻 🔅کارکردهای علائم ظهور: ⚠️ ممکنه در طول غیبت عده‌ای ادعا کنن که امام زمانن!! 👈🏻 ولی ما چون برای ظهور یکسری علائم حتمی قائلیم ویکسری علائم غیر حتمی... حداقل از روی علائم حتمی متوجه میشیم اون فرد امام زمان هست یا نه...🙂 ⚠️ممکنه شیعیان بخاطر طولانی شدن غیبت از ظهور و نجاتشون ناامید بشن😔 👈🏻رخدادن این علائم که خبر از نزدیکی ظهور میده باعث میشه امید شون دوباره زنده بشه😃 💌(ممکنه علایم بارها اتفاق بیفتن ولی ظهور نشه✋🏼 یعنی صرف اتفاق افتادن علائم ما رو به نمی رسونه... تحقق ظهور بستگی به ایجاد ظریفت های ظهور داره که همون شرایط ظهور هستند و بعدا درمورد شون صحبت خواهیم کرد😉) هفته آینده در منتظر نگاه گرم شماییم😊🌹
°🌱‌° براۍتحقق ظہور امام زمان وجود ظلم و جور ، شرطـ ڪافۍنیست... بلڪہ وجود انسان های صالح! انگیزه هاۍقوۍ، ایمان هاۍراسخ، گام هاۍاستوار و نیز دلہاۍروشن لازم و ضرورۍست... -رهبرجانماݩ @kelidebeheshte