پدر دستشو گذاشت رو شونه پسرش ازش پرسيد تو قوي تري يا من؟
پسر گفت من...
پدر با كمي دلشكستگي دوباره پرسيد تو قوي تري يا من؟
پسر گفت من...
پدر با دلي گرفته به ياد همه زحماتي كه كشيده بود دستشو از شونه پسرش برداشت و دو قدم دورتر پرسيد تو قوي تري يا من؟
پسر گفت شما...
پدر گفت چرا نظرت را عوض كردي؟
پسر جواب داد وقتي دستت رو شونه هام بود فكر مي كردم دنيا پشتمه...
روز پدر مبارک
🌹@kelipshohadane
#روز_پدر
@kelipshohadane
#شهید_بابک_نوری
#شهدانه
همرزم شهید میگوید: موقع ناهار ، یک خمپارهای ما بین ما و بابک آمد پایین، فکر میکنم صد و پنجاه متر با ما فاصله داشت، یک سی ثانیه بعد خمپاره میاد پایین، وقتی خمپاره دوم پایین آمد، دقیقا این سه تا روبروی هم بودن، شهید بابک نوری بود، شهید عارف کاید بود و شهید نظری، که وقتی ماشین تویوتا پارک بود، این خمپاره از زیر ماشین تویوتا وسط سفره اینها میخورد و خوشا به سعادت و حالشان که شهید شدند.
#خوشتیپ_آسمانی
@kelipshohadane
#امام_حسین(ع)
#زیارت
#😭
فقط یک جا هست که آروزی گم شدن در اونجا رو دارم ...
کربلای حسین
✨✨✨✨✨✨
#کربلا
آقا جان دلتنگیم این دفعه بطلب 😢