حنین،دختری با چشمانی به رنگ شب
بسمالله الذی جمع الجمیلات الدنیا کلها فی شخص اسمه الفتاه
در میان نخل های لاغر و سر به فلک کشیده به جستجوی دختری عرب و اصیل که زاده روستایی در نزدیکی شهر طویرج بود، به این طرف و آن طرف نخلستان میرفتم. صدایش میزنم؛حنین وِین؟ تعال منّا حبیبتی! صدایی از دور توجهم را جلب کرد. (انا اهنا)
دختری کمی دورتر ایستاده کنار هشام با پوستی گندم گون و چشمانی به رنگ شب،میگفت که من حنین هستم. تعارفمان میکند که روی تنه نخلی بنشینیم. با یکدیگر وارد گفتگو شدیم. او دختری از طایفه ابو سجاد است. فکر میکنم حنینِ روایت ما ته تغاری این خانواده باشد؛با ۴ برادر و ۲ خواهر بزرگتر از خودش. این دخترک ۱۷ ساله کلام و افکارش بوی پختگی نمیدهد. از او درباره تحصیل پرسیدم. از دیگران شنیده بودم که او ترک تحصیل کرده است اما علی رغم شنیده ها و گفته ها،حنین ۸ سال درس خوانده و اکنون در حال تحصیل است.
از او پرسیدم:(چرا به زائرین امام حسین ع خدمت میکنید؟) پاسخ داد:(نمیدانم چرا خدمت میکنم.از قدیم خدمت کردن بین ما مرسوم بوده و ارثیه آبا و اجدادی ماست.) اکثر خادمین عراقی که من دیدم دلایل زیادی برای این کار خود ندارند. فقط یک دلیل برای این خدمت شگفت انگیزشان دارند و همان هم برایشان کافیست
و آن دلیل چیزی جز حُب به اباعبدالله نیست. در آخر نظر حنین را درباره دختران و بانوان ایرانی میپرسم. لبخندی میزند و میگوید:(جمیلات!)
راویان:فاطمه امراللهی،زینب رضائی
#زائر_نوازان
#طایفه_ابوسجاد