eitaa logo
کتاب خوب گلستان🌺(کتابخانه شهدا)🌺
1.4هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
207 ویدیو
55 فایل
شعار کتاب خوب: با کتاب شهدا،آنها را مهمان کنید اینجا نذریه و با تخفیف گروه خیرین ک ویژه کتاب گذاشته میشه https://eitaa.com/joinchat/3450536002C2448ec4622 کانال محصولات فرهنگی @ketaabkhoub2
مشاهده در ایتا
دانلود
تصاویری از کتاب زندگی با ضرب المثل ها😍🍀 این کتاب ۴۴۵ ضرب المثل با توضیح تفصیلی و ۲۰۴ ضرب المثل با توضیح مختصر دارد🌺
📌دُم حضرت والا🤗✨️🌱 علاقه مندان به داستان های طنز ایرانی از خوندن این کتاب لذت میبرند😍🍀 مجموعه طنزی برای نوجوانان📕 اولین جلد از مجموعه خنده های نخودی☺️🙏👇 در جلد اول این مجموعه حدود هشتاد داستان طنز کوتاه گنجانده شده است که در آن طنز های مختلف اجتماعی، تاریخی و افسانه های طنز نیز وجود دارد . قیمت اصلی ۳۷۰۰۰✖️ قیمت فروش ما ۱۵۰۰۰✔️ . موجودی ۲جلد جهت سفارش @khosravi7769
کتاب خوب گلستان🌺(کتابخانه شهدا)🌺
📌دُم حضرت والا🤗✨️🌱 علاقه مندان به داستان های طنز ایرانی از خوندن این کتاب لذت میبرند😍🍀 مجموعه طنزی
یک کتاب طنز✨️🍀 حدود ۸۰ داستان جذاب😍 ۱۸۸ صفحه فقط ۱۵۰۰۰ تومان😱 نیمی از یک حکایت جذاب😍👇 روزی بهلول از راهی می‌گذشت. مرد غریبی را دید که سر در گریبان فروبرده بود و می‌گریست. بهلول نزد آن مرد رفت. سلام کرد و سپس گفت: «آیا به تو ظلمی شده که چنین دلگیر و نالان هستی؟» مرد جواب داد: «من مردی غریبم که تازه به این شهر آمده‌ام. وقتی به این شهر رسیدم، قصد حمام کردم. چون مقداری پول و جواهرات همراه داشتم، از بیم دزدان، آن‌ها را در دکان عطاری به امانت سپردم. اما وقتی برای بازپس گرفتن آن‌ها رفتم مرد عطار به من ناسزا گفت و مرا دیوانه خطاب کرد و امانتم را به من پس نداد.» بهلول گفت: «غم مخور! من امانت تو را به‌آسانی از آن مرد عطار می‌گیرم و به تو پس می‌دهم.» آن‌گاه نشانی آن عطار را پرسید و به مرد غریب گفت: ‌ «من فردا فلان ساعت نزد آن عطار می‌روم. تو هم در همان ساعت به دکان آن مرد بیا و بدون اینکه با من صحبت کنی به عطار بگو امانت مرا بده.» مرد قبول کرد. بهلول فوری نزد آن عطار شتافت و به او گفت: ‌ «من خیال مسافرت به شهرهای دوردست را دارم و چون مقداری جواهرات گران‌قیمت دارم می‌خواهم آن‌ها را به امانت نزد تو بگذارم. اگر به سلامت بازگشتم، آن جواهرات و زرها را از تو می‌گیرم. و چنانچه تا فلان مدت بازنگشتم، تو از جانب من وکیل و امین هستی تا آن جواهرات را بفروشی و با پول آن‌ها مسجد بسازی.» عطار، که مردی طمع‌کار بود، با شنیدن این سخن خوشحال شد و گفت: «به دیدۀ منت! چه وقت امانت را می‌آورید؟» بهلول گفت: «فردا، فلان ساعت.».. ادامه دارد..😁🙏 جهت سفارش @khosravi7769
از کتب آقای حداد پور جهرمی چند کتاب قیمت قدیم موجوده😍👇 پسرنوح ۶۰ تومن یک جلد ... قیمت جدید ۱۴۰ چرا تو ۳۸ تومن دو جلد.... قیمت جدید ۸۰ کارتابل ۳۹ تومن یک جلد... قیمت جدید ۷۵ کرونا ۱۸ تومن یک جلد.... سفرنامه کربلا ۲۰ تومن سه جلد شرح خطبه امام حسین علیه السلام در منا ۲۰تومن ۴جلد... . کتاب‌هایی که جدید از ایشان شارژ شدند🤗👇 تب مژگان مُ..مُ..محمد حجره پریا هادی فرز نه کف خیابان ۱ کف خیابان ۲ جهت سفارش @khosravi7769
📌تولد در لس انجلس🤗🌱🙏 محمد عرب؛مردی که جوانی اش را در دنیای پر زرق و برق شهرهای آمریکا گذراند و برای لذت و خوشی‌اش در هیچ چهارچوبی پایند نماند، اما درست وقتی که برای شرکت در کارناوال‌های رقص ریودوژانیرو به برزیل می‌رود جرقه‌ای از سوی قرآن ‌کریم در زندگی او ورق را برمی‌گرداند و همه چیز را به مسیر متفاوتی می‌کشاند. همیشه خواندن زندگی انسان‌هایی که یک شبه مسیر زندگی‌شان عوض می شود جذاب و آموزنده است.. . قیمت پشت جلد ۸۵۰۰۰✖️ قیمت تخفیفی فروش ۷۲۰۰۰✔️ . موجودی ۲جلد جهت سفارش @khosravi7769
📌عهد کمیل😍🌱🤗 خاطرات مریم یوسفی؛ همسر شهید مصطفی (کمیل) صفری‌تبار از زندگی و عادت‌های این شهید جوان که در غرب کشور برای دفاع از وطن شهید شده است..🥀 این کتاب هشت فصل دارد و به داستانی جالب اشاره می کند زیرا شهید کمیل فردی بود که از مدت ها قبل از شهادتش خبر داشت...💔 . قیمت پشت جلد ۵۵۰۰۰✖️ قیمت تخفیفی فروش ۴۰۰۰۰✔️ . جهت سفارش @khosravi7769
کتاب خوب گلستان🌺(کتابخانه شهدا)🌺
📌عهد کمیل😍🌱🤗 خاطرات مریم یوسفی؛ همسر شهید مصطفی (کمیل) صفری‌تبار از زندگی و عادت‌های این شهید جوان
✨️👇 چشمم افتاد به گوشۀ حیاط. دیدم کسی پدرم را در آغوش گرفته و دارد گریه می‌کند... آنجا پا کوبیدم به زمین. با صدایی که پر از بغض و گریه و ناله بود، گفتم: «شما مگه نمی‌گید کتفش تیر خورده؟ مگه نمی‌گید بیهوشه داره می‌آد؟ پس واسه ‌چی شما دارید گریه می‌کنید؟» یکی گفت: «ما فقط به‌خاطر اینکه کمیل حالش خوب نیس، داریم گریه می‌کنیم.» خواهر کمیل تماس گرفت با همسر همکار کمیل. با این اوضاع و احوال، خواهرش شک کرد. تازه اینجا بود که فهمیدم این‌ها هم از قضیه بی‌خبرند. گوشم را تیز کردم تا بفهمم او پشت گوشی چه می‌شنود و چه می‌گوید؛ اما از اتاق رفت بیرون. بعد از چند دقیقه، آمد داخل اتاق و همین‌طور که گریه می‌کرد، گفت: «داداشم به آرزوش رسید.» جهت سفارش @khosravi7769