🌙داستان شب
بازرگانی بود، یک طوطی داشت🦜
طوطی در قفس و در خانه او بود
روزی بازرگان قصد کرد، به هندوستان برود تا داد و ستد کند.
به اطرافیان خود گفت: چه چیز دوست دارید، از هندوستان برایتان بیاورم؟
هرکس چیزی خواست، به طوطی گفت: تو چه دوست داری برایت بیاورم؟
طوطی گفت: من چیزی نمیخواهم، فقط وقتی رفتی هندوستان و طوطیهای آنجا را دیدی، سلام مرا به آنها برسان و به آنها بگو که یک طوطی در خانه و در قفس داری، بگو که آن طوطی دوست داشت شما را ببیند و با شما پرواز کند و روی شاخههای درخت بپرد و در چمنزار با شما بنشیند اما نمیتواند و در قفسِ دوست است.
بازرگان وقتی که به هند رفت و طوطیان را روی درختان و گیاهان دید که پرواز میکنند و شاد هستند، رو به آنها کرد و پیغام طوطیِ محبوس را به آنها داد.
طوطیان پیغام دوستشان را شنیدند و دلشان سوخت اما کاری نمیتوانستند انجام بدهند.
در همین حین، یکی از طوطیان که روی یکی از شاخهها نشسته بود از روی شاخه افتاد و غش کرد و بازرگان این صحنه را که دید خیلی متعجب و ناراحت شد.
بازرگان داد و ستد خود را انجام داد و روز بازگشت فرا رسید، وقتی به شهرش بازگشت، برای اطرافیان خود سوغاتی آورده بود و سوغاتیهای آنها را داد.
طوطی منتظر بود که خبری از طوطی های هندوستان به او بدهد اما بازرگان خبری نداد!
طوطی از بازرگان پرسید: پیغام و سلام مرا به طوطیهای هندوستان نرساندی؟
بازرگان گفت: چرا پیغامت را به آنها دادم اما اتفاق ناراحت کننده و ناگواری افتاد که دوست ندارم برایت تعریف کنم!
طوطی از بازرگان خواهش کرد که همه جریان را برایش تعریف کند.
بازرگان ماجرا را تعریف کرد و غصه خوردن طوطی و غش کردن طوطی و افتادنش را گفت.
همین که سخن بازرگان تمام شد. طوطی محبوس در قفس نیز غش کرد و به کف قفس سقوط کرد، بازرگان تا این صحنه را دید، بلافاصله دست برد و طوطی را از قفس بیرون آورد و احساس کرد طوطی جان داده.
با غصه و ناراحتی طوطی را از خانه به بیرون برد تا آن را در باغش دفن کند، همین که طوطی را روی زمین نهاد، طوطی به خود آمد و پرواز کرد و روی درخت نشست!
بازرگان که تعجب کرده بود طوطی را شاد و خندان دید.
طوطی از بازرگان تشکر کرد و گفت: بهترین سوغاتی را برای من آوردی! بازرگان گفت: مگر تو از غصه جان ندادی؟
طوطی گفت: نه تنها من، بلکه دوست من در هندوستان نیز جان نداده بود!
او با این کارش راه فرار از دست تو و قفسی که برای من ساخته بودی را نشانم داد و من این گونه از دست تو راحت شدم.
طوطی این را گفت و رفت تا به دوستانش بپیوندد
✍🏼سید احمد هاشمی بر گرفته از داستانهای مثنوی معنوی
#داستان_شب
✦✦✦✦✦✦
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
بسم الله الرحمن الرحیم
دوستان عزیز و اعضاء محترم سلام
اینجانب سیدمجتبی هاشمی خادم کوچک حضرت زهرا سلام الله علیها، هستم که کانال حدیث غربت فاطمه(س) تشکیل دادم
اعضای این کانال همه خادمین فاطمیه و نمایشگاه های حدیث غربت هستند.
در این کانال اطلاع رسانی برنامه های حدیث غربت در بسیاری از نقاط کشور و انتقال تجربه دوستان بارگذاری میشود.
خادمین زیادی از شهرهای قم، بادرود (اصفهان)، لامرد (فارس)، مهر(فارس) ، بافق (یزد)، فیروزه نیشابور(خراسان رضوی) ، پاسارگاد(فارس)، لارستان(فارس)، محمله(فارس)، شیراز، خنج(فارس)، بیرم فارس(فارس)، اقلید(فارس) و سده(اصفهان)، بندرعباس(هرمزگان)، قیروکارزین(فارس)، داراب(فارس) عضو این کانال هستند و برنامه ها و تجربیاتشان در کانال گذاشته می شود.
جهت عضویت در کانال حدیث غربت فاطمه(س) کشور روی لینک زیر ضربه بزنید👇🏻
https://eitaa.com/hadis_e110
🏵در محضر معصوم
پیامبر اکرم(ص):
🤪نه عيب جو باش
☺️نه ثناگو
😏نه زخم زبان بزن
🤨نه مجادله گر باش.
متن عربی: پيامبر صلي الله عليه و آله :لا تَـكُنْ عَيّابا وَ لا مَدّاحا وَ لا طَعّانا وَ لا مُماريا؛
📚مكارم الاخلاق، ص ۴۶۷
✦✦✦✦✦✦
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
🚫بخشی از احکام صهیونیستهای جلّاد ازکتاب تلمود:
قسمت سوم
▪️کتاب تلمود تعلیم دیانت و آداب یهود است و برای یهود هم ردیف تورات یا بالاتر از آن است.
🐀ما ملّت برگزیده خداوند هستیم و بدین سبب برای ما حیواناتی انسانی خلق کرده است زیرا خدا میدانست که ما نیاز به دو نوع حیوان داریم؛ یکی حیوانات بیشعور و غیرناطقه مانند چهارپایان و دیگری حیوانات ناطقه و باشعور مانند مسیحیان و مسلمانان و بودائیان.
🏡بر یهود لازم است، که املاک دیگران را خریدارى کند تا آنها صاحب ملک نباشند و همیشه سلطهء اقتصادى براى یهود باشد پیش از آن که یهود نفوذ و سلطهء کامل خود را بدست آورند.
🧨کشتن مسیحى از واجبات مذهبى ما است و پیمان بستن با او، یهودى را ملتزم به اداء نمیکند.
🐒همچنان که انسان بر حیوانات فضیلت دارد، یهود بر اقوام دیگر فضیلت دارند.
📚کتاب تلمود
✍🏼حجّتالاسلام رحمتاللّه معظّمی
✦✦✦✦✦✦
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
کتاب
📖دو دقیقه کتاب +۱۴ 📔کتاب سیاحت غرب ✍🏼مرحوم آقا نجفی قوچانی 📌قسمت بیستونهم هادی گفت باید این جمع
قسمت سیام از کتاب سیاحت غرب👇🏻
📖دو دقیقه کتاب +۱۴
📔کتاب سیاحت غرب
✍🏼مرحوم آقا نجفی قوچانی
📌قسمت سیام
به سرزمین حرص رسیدیم.
قومی را دیدیم به شکل سگهای متعفنِ بدشکل، که بعضی چاق و بعضی لاغر و گرگین بودند و صحرا پر از لاشه مرده بود و بوی گندش بلند.
هر دسته از سگها بر سر یک لاشه مُرده در جنگ و جدال بودند و یکدیگر را میدریدند و مجال خوردن برای هیچ کدام میسر نبود تا آنکه همه از خستگی میافتادند و جیفه همانطور میماند.
و دستههای پر زوری بودند که سگهای ضعیف را دور میساختند و خود مشغول خوردن میشدند.
هنوز چیزی نخورده بودند که دیگران باز هجوم میآوردند و سر آن لاشه مرده یکدیگر را میدریدند و آن صحرا پر از سگ و جنگ هفت لشکر برپا بود. یاد این روایت افتادم که همانا دنیا مُردار است و طلب کننده دنیا همچون سگان.
بعضی از آنها که بعد از جنگ و جدال این لاشهها را میخوردند از دماغشان دود و از دونشان آتش بیرون میآمد و در خوردن تنها بودند، زیرا به حالی گرفتار بودند که سگهای دیگر به نزدیک آنها نمیرفتند.
هادی گفت: اینها مال یتیم خوردهاند و از رشوه خواران هستند و قبلاً خداوند در سوره نسا آیه ۱۰ هشدار داده بود که: کسانی که اموال یتیم را به ظلم و ستم بخورند در حقیقت آتش میخورند🔥
گفتم: هادی سفارش کرده بودند که دورتر از صحرای برهوت حرکت کنیم گویا راه را غلط آمدهایم؟
هادی گفت: راه درست آمدهایم اینکه میبینی، آبِ زیرِ برهوت است و سموم مهلک آن به ما نمیرسد.
ادامه دارد...
✦✦✦✦✦✦
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡