#معرفی_کتاب
#شب_صورتی
📚شب صورتی
🍃 رمانی زیبا که داستان دلدادگی یک نوجوان است ، نوجوانی که ناگهانی درگیر احساسات شدید می شود و به دنبال راه حلی می باشد. این رمان زیبا سرانجام با اتفاقات نیمه شعبان گره میخورد و فضای زیبایی به وجود می آید.
— — — — — — — — — — — —
🔺قیمت کتاب ۸۰ هزار تومان
🎁قیمت کتاب با تخفیف ۱۵ درصدی ۶۸ تومان
— — — — — — — — — — — —
📦 لازم به ذکر است هزینه بسته بندی و ارسال به سراسر کشور ۱۴ هزار تومان می باشد.
جهت خرید کتاب به آیدی زیر پیام دهید.
╭┈──────
╰─┈➤@m_dehghan_ir
🔻به ما بپیوندید🔻
کتاب ازنا|گروهجهادی کتابوکتابخوانی📚
@ketab_azna
کتاب ازنا
#معرفی_کتاب #شب_صورتی 📚شب صورتی 🍃 رمانی زیبا که داستان دلدادگی یک نوجوان است ، نوجوانی که ناگهانی
#شب_صورتی
🍃 برشی از کتاب :
👈 در تاریکی شب، شانه به شانهٔ هم قدم زدند. رامین هم گرمکُنش را پوشیده بود. ساکت بودند. سینا فکر کرد شاید نگین ماجرا را تعریف کرده و رامین از او دلخور است. از طرفی بعید میدانست نگین حرفی زده باشد. نمیدانست کجا میروند. برایش مهم نبود. میخواست قدم بزنند و ساکت بمانند. نمیتوانست درست قدم بردارد. حواسش را جمع کرد که جلوی پایش را ببیند و سکندری نخورد. فایدهای نداشت. تصویر نگین جلوی چشمانش بود. دستش را روی قلبش گذاشته بود و با لباس روشنِ خانه، ناباورانه و وحشتزده نگاهش میکرد. فکرش را نمیکرد در لباس خانه، آنقدر زیبا باشد! همیشه او را با روسری و چادر دیده بود. داشتند محله را دور میزدند. از خانهٔ خودشان که بیرون آمده بود، تصمیم داشت دربارهٔ آسمندلی با رامین حرف بزند. سید دو ساعت پیش توانسته بود با نگاه به قرآن، فکرش را بخواند. باورنکردنی بود! تصمیم داشت آن را با آبوتاب تعریف کند؛ اما عجیب بود که حالا هیچ رغبتی برای تعریف کردنش نداشت! دیگر هیچ چیز برایش مهم نبود؛ حتی آمدن یا نیامدنِ آبابا به خانهشان! خودش هم باورش نمیشد! فقط دوست داشت تا صبح با رامین قدم بزند؛ رامینی که برادرِ «او» بود. ناگهان به خود لرزید. رامین دست روی شانهاش گذاشته بود.
ممنون که اومدی!
فهمید نگین حرفی نزده. معلوم بود که رامین از او دلخور نبود.
🔻به ما بپیوندید🔻
کتاب ازنا|گروهجهادی کتابوکتابخوانی📚
@ketab_azna