eitaa logo
کتاب فیلم دفاع مقدس و شهدا
1.6هزار دنبال‌کننده
228 عکس
127 ویدیو
328 فایل
کانال کتاب فیلم دفاع مقدس و شهدا (ایتا _ تلگرام ) @ketab_film_defaa_mogaddas مدیر کانال ( تبادل ) @AlfJhoosen @AlfJhoosen2
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫دانلود کتاب #آقای_شهردار بر اساس زندگی شهید مهدی باکری فرمانده لشگر همیشه پیروز عاشورا نویسنده: داوود امیریان #PDF 🔸 کانال کتاب فیلم دفاع مقدس @ketab_film_defaa_mogaddas
gahraman.apk
1.03M
📘 کتاب بسیار زیبا و خواندنی 🔹 فایل ‌در کانال کتاب فیلم دفاع مقدس @ketab_film_defaa_mogaddas
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🌙 ═══✼🍃🌹🍃✼═══ «جمال» استاد محمد شاهی برادرم جمال از دوستان نزدیک احمد آقا بود. تاثیر رفتار احمد آقا در او بسیار زیاد بود . همیشه به همراه هم در جلسات استاد حق شناس شرکت می کردند. رفتار و اخلاق جمال بسیار به احمد آقا شبیه بود. در آن دوران شرایط خانه ی ما با آن ها کاملا متفاوت بود. جمال از آن روزها که در دبستان مشغول تحصیل بود در یک مغازه کار می کرد. پدر ما یک کارگر ساده با چندین سر عائله بود. جمال هر چه که به دست می آورد جمع می کرد و برای مخارج خانه تحویل پدر یا مادر می داد. با آنکه شرایط خانه ی ما از لحاظ مالی تعریفی نداشت اما بارها دیده بودم که جمال به فکر مشکلات مردم بود و سعی می کرد گرفتاری آن ها را برطرف کند. از دیگر ویژگی های جمال ارادت قلبی و عشق عجیب او به مولایش قمر بنی هاشم و امام زمان (عج) بود. جمال با شروع جنگ راهی جبهه شد. سال ۱۳۶۲ بود که پس از مدت ها به مرخصی آمد و از همه ی رفقا خداحافظی کرد. نمی دانم چرا، اما جمال و چند تن از دوستانش همیشه می گفتند که آرزو داریم گمنام بمانیم! در عملیات والفجر ۴ در ارتفاعات غرب کشور آرزوی آن ها برآورده شد. مدتی بود که از آن ها خبر نداشتیم. مادرم که جمال را بسیار دوست داشت بیش از همه بی تابی می کرد . تا اینکه یک روز خبر خوشی آمد ! یکی از دوستان جمال به محل آمده بود . می گفت : مطمئن هستم که جمال زنده است. مجروح شده و به زودی بر می گردد! آن قدر خوشحال بودم که نمی دانستم چه کار کنم. دویدم به سمت مسجد. در مواقع خوشحالی و ناراحتی سنگ صبور من احمد آقا بود. من آن زمان شب و روز با احمد آقا بودم . با خوشحالی وارد دفتر بسیج شدم . دیدم احمد آقا مشغول نوشتن پلاکارد است: عروج خونین شهید جمال محمد شاهی را . . . گفتم : احمد آقا ننویس ! خبر خوش ، خبر خوش از خوشحالی نمی توانستم کلمات را کامل بگویم. گفتم : احمد آقا یکی از رفقای جمال اومده می گه جمال زنده است . خودش دیده که جمال مجروح شده و بردنش بیمارستان. خیره شدم به چشمای احمد آقا، اصلا خوشحال نشده بود! سرش را پایین انداخت و مشغول نوشتن ادامه ی جمله شد. گفتم : احمد آقا ننویس، مگه نشنیدی، جمال زنده است، اگه مامانم این پلاکارد رو ببینه، دق می کنه. سرش را بلند کرد و گفت: من جمال شما رو دیدم.توی بهشت بود. همان دو ماه پیش موقع عملیات شهید شده! انگار آب سردی روی من ریخته بودند. همه ی غم ها به سراغم آمد. من به حرف های احمد آقا اطمینان داشتم. کمی با حالت پریشانی به احمد آقا نگاه کردم. همه خاطرات داداش جمال از جلوی چشمانم عبور کرد. آب دهانم را فرو دادم و گفتم : داداشم حرف دیگه ای نزد؟ احمد آقا سرش را بالا آورد و ادامه داد: چرا، به من گفت: دو ماه برام نماز قضا بخوان. من هم چند وقتی هست که شروع کردم به خواندن. بعد از آن مطمئن شدیم که جمال شهید شده . چند روز بعد فهمیدیم خبر مجروحیت جمال هم اشتباه بود. مراسم یادبودی برای جمال در مسجد برگزار شد. احمد آقا همه ی بچه ها را جمع کرد و در مراسم شرکت کرد. خودش هم بسیار با ادب در مسجد نشسته بود. بعدها وقتی از او درباره ی این مسئله سوال کردم گفت: مولای ما امام زمان ( عجل الله تعالی فرجه الشریف) در مراسم ختم شهید جمال حضور یافته بود. برای همین اصرار داشتم همه ی بچه ها شرکت کنند. جمال به جرگه ی شهدای گمنام پیوست و دیگر پیکرش بازنگشت. بعدها یکی از دوستان جمال که در قم سکونت دارد تماس گرفت و گفت: من جمال را در عالم رویا دیده ام. جمال گفت: ما با کاروان شهدای گمنام برگشته ایم و در مجاورت مسجدجمکران، بالای کوه خضر، حضور داریم! من بعدها شنیدم که آیت الله حق شناس درباره ی اهمیت نماز به کلام احمد آقا روی منبر استناد می کردند که :(( داداش جون، نماز این قدر اهمیت داره که اون شهید می یاد به دوستش می گه دو ماه برای من نماز بخوان، حتی شهید هم نمی خواهد حق الله به گردن داشته باشد.)) ══✼🍃🌹🍃✼══ شهید هادے کانال کتاب فیلم دفاع مقدس @ketab_film_defaa_mogaddas
🌙 راوی: یکی ازدوستان شهیدواستادمحمدشاهی توی پایگاه بسیج مسجدبودیم.بعدازاتمام کار ایست وبازرسی می خواستم برگردم خانه. طبق معمول ازبچه ها خداحافظی کردم.وقتی می خواستم بروم احمدآقا آمدوگفت:می خوای باموتور برسونمت؟ گفتم:نه خونه ی مانزدیکه.خودم ازتوی بازار مولوی پیاده میرم. دوباره نگاهی به من کردوگفت:یه وقت سگ دنبالت میکنه واذیت میشی؟ گفتم:نه بابا،سگ کجابود.من هرشب دارم این راه رو میرم.دوباره گفت:بزار برسونمت. پیچ کوچه مسجدرو رد کردم و واردبازار مولوی شدم.یکدفعه دیدم هفت هشت تاسگ گنده وسیاه روبه روی من وسط بازار وایسادن!! چی کارکنم این هاکجا بودن؟برم؟برگردم؟! خلاصه بچه های مسجدرا صدا زدم و... تازه یاد حرف احمدآقا افتادم.یعنی میدونست قراره سگ جلوی من قرار بگیره؟! ✨✨✨✨ چندپسر داشت.یکی ازآنها راهی جبهه شد.مدتی بعدودر جریان عملیات پسرش مفقودالاثرشد.خیلی ها میگفتند:که پسراو درجریان عملیات شهید شده.🌹 حتی برخی گفتند:ماپیکر این شهید را دیده ایم.همه ی اهل محل ایشان رابه عنوان پدرشهید میشناختند.❣️ این پدر،انسان بسیار زحمت کشی بود اما اهل مسجدو نمازجماعت نبود. اویک ویژگی دیگرهم داشت وآن اینکه به احمدآقا خیلی ارادت داشت.😇 این اواخرکه حالات احمدآقا خیلی عارفانه شده بود درحضور اوصحبت ازپسر همین آقا شد.ازهمین شهید. احمدآقا خیلی محکم وباصراحت گفت:پسرایشان شهید نشده والان در زندانهای عراق اسیراست😳! بعدادامه داد:روزی میرسدکه پسرش برمیگردد. من خیلی خوشحال شدم.رفتم به آن پدرگفتم:احمدآقا رو قبول داری؟ گفت:بله،پاک ترین وبهترین جوان این محل احمدآقاست.🕊 باخوشحالی گفتم:احمدآقا میگه پسرشما زنده است.درزندان های عراق اسیره وبعدها برمیگرده.😊 خیلی خوشحال شد.گفت:خودت ازاحمدآقا شنیدی؟ گفتم:آره،همین الان تومسجدداشت درباره ی پسرشما صحبت میکرد. بامن راه افتادوآمد مسجد.نشست کناراحمدآقا وشروع به صحبت کرد. پیرمردساده دل همین که ازخوداحمدآقا شنید برایش کافی بود. دیگر دنبال سندومدرک نمی گشت!اشک میریخت وخدارا شکر میکرد. بعدازآن صحبت، خانواده ی آنها بارها باصلیب سرخ نامه نگاری کردند.📝اما هیچ خبری نگرفتند. برخی این پدررا ساده می خواندند که به حرف یک جوان اعتمادکرده ومی گوید پسرم زنده است.😕 اما این پدر اعتمادکامل به حرف های احمدآقا داشت.البته خوابی هم که درهمان ایام دیده بود کلام احمدآقا راتاییدمیکرد.😌 صدق کلام احمدآقا پنج سال بعدمشخص شد.در مردادماه سال1369اسرای ایران وعراق تبادل شدند. بعداعلام شدکه تعدادی از مفقودان ایرانی که دراردوگاه های مخفی رژیم صدام بودند آزاد شده اند.😊 مسجدو محله ی امین الدوله چراغانی شد✨.آزاده ی سرافراز ابوالفضل میرزایی،که هیچ کس تازمان آزادی از زنده بودن او مطمئن نبود،به وطن بازگشت🌹. اما آن روز دیگراحمدآقا درمیان ما نبود.😞 ✨✨✨ شهید ابراهیم هادی کانال کتاب فیلم دفاع مقدس @ketab_film_defaa_mogaddas
مردي در آينه_1395-6-31-12-35.pdf
1.2M
📗 رمان 💚 نویسنده؛ شہــید مدافـــع حرم سید طــاهـــا ایـــمانـــی کانال کتاب فیلم دفاع مقدس @ketab_film_defaa_mogaddas
دختر شینا v1.0.2(@Tarfandestan_org).apk
16.74M
  خاطرات قدم‌خیر محمدی کنعان (همسرشهید حاج ستارابراهیمی) کانال کتاب فیلم دفاع مقدس - ایتا @ketab_film_defaa_mogaddas
36.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📺 داستانی " و دیگر هیچ نبود " ✔️ «و دیگر هیچ نبود» فیلمی است که می‌خواهد روایتی متفاوت از عملیات تفحص شهدا را به تصویر بکشد؛ یک رزمنده و یک سرباز عراقی در میان مین‌ها گرفتار شده‌اند، سرباز عراقی از صدام آسیب دیده و اکنون فراری است. رزمنده نیز، پشت عکس امام خمینی(ره) آدرس جایی را که سرباز عراقی به دنبال آن است ترسیم می‌کند اما هر دو به دست عراقی‌ها شهید می‌شوند. سال‌ها بعد، جسد سرباز عراقی به واسطه عکس امام که همراه اوست، به عنوان شهید گمنام از دل خاک بیرون می‌آید. کانال کتاب فیلم دفاع مقدس @ketab_film_defaa_mogaddas
(۹ آبان) سالروز اسارت شهیدمحمدجواد تندگویان، وزیرنفت جمهوری اسلامی ایران (۱۳۵۹ ه.ش) شهیدی که روی سنگ قبرش تاریخ شهادت ثبت نشده است. شهید ❤️محمد جواد تندگویان وزیر نفت دولت شهید رجایی 👇👇
شهیدی که روی سنگ قبرش تاریخ شهادت ثبت نشده است.pdf
1.41M
شهیدی که روی سنگ قبرش تاریخ شهادت ثبت نشده است. ╔══════•••• ✿🕊╗ @sarbazekoochak ╚🕊✿ ••••══════╝ کانال کتاب فیلم دفاع مقدس @ketab_film_defaa_mogaddas
زندگینامه شهید محمدجواد تندگویان.pdf
1.09M
╔══════•••• ✿🕊╗ @sarbazekoochak ╚🕊✿ ••••══════╝ کانال کتاب فیلم دفاع مقدس @ketab_film_defaa_mogaddas
TondQoyan_158940.mp3
19.89M
«شهید❤️ محمد جواد تندگویان» وزیرنفت دولت شهیدرجایی که بعد از اسارت در جنگ تحمیلی توسط رژیم بعث صدام به شهادت رسید. کانال کتاب فیلم دفاع مقدس @ketab_film_defaa_mogaddas