eitaa logo
📖کتاب خاص📚
1.7هزار دنبال‌کننده
250 عکس
64 ویدیو
12 فایل
کتابخانه خاص خودتو با ما بساز، تا ذهن خاصت ساخته بشه سفارش از اینجا👇 https://ONINO.ir/shop/ 🔹 ارسال فقط یک‌شنبه‌ها و ۴شنبه‌ها ارتباط با مدیریت کانال: @admin_modiriyat معرفی و ترویج کتاب‌خوانی برای رسيدن به اندیشه پویا و سالم تحت مديريت @bdon_sansor
مشاهده در ایتا
دانلود
💥💥💥💥اما اگه کتابهای غیر مرتبط با غدیر برا کودک و نوجوانتون میخواین تهیه کنید این کتابها رو بهتون پیشنهاد میکنم:👇👇 قصه های ننه آغا https://onino.ir/man-v-nane-agha/ پانچلو https://onino.ir/panchelo-hedye-makhsoos-to/ پانچلو https://onino.ir/panchelo-to-bi-naziri/ قصه های ادواردو https://onino.ir/gheseh-edvardo/ خاطرات سفیر https://onino.ir/khaterate-safir/ پروفسور فوفو https://onino.ir/professor-fofo/ مردی که زبان کبوترها را میدانست https://onino.ir/zabane-kabootar/ ماجراهای کلاس پرحاشیه https://onino.ir/magaraye-kelas/ برا کودکان هم: کتابهای کودک خانم کلرژوبرت هم در سایت موجوده https://ONINO.ir/shop کانال https://eitaa.com/ketabe_khas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📙معرفی کتاب _________________ 📗 رده سنی نوجوان « ننه‌آغا چاق و قدبلند و خوش‌قیافه بود. در فامیل احترام داشت. آشپزی‌اش عالی بود! مادرم قالی می‌بافت و به بچه‌های قد و نیم‌قدش می‌رسید و ننه‌آغا فکری برای ناهار می‌کرد. غذاهای سنتی را بلد بود و با ساندویچ، ماکارونی، سوسیس و کالباس، میانه‌ای نداشت. چای را توی پیاله‌ی کوچک چینی می‌خورد. خواهرزاده‌های تهرانی‌اش که به یزد می‌آمدند، دوست داشتند خانه‌ی ما بمانند و از دست‌پخت او بخورند. توی حیاط، تنوری هیزمی داشتیم. خودش خمیر می‌کرد و نان می‌پخت. برای ورآمدن خمیر، به جای مخمرهای بازاری، از خمیرترش استفاده می‌کرد. به بابا می‌گفت آرد سبوس‌دار بگیرد. روی نان، مخلوطی از زیره‌سیاه، سیاه‌دانه، خشخاش، رازیانه و تخم گشنیز می‌پاشید. توی اسپندی که دود می‌کرد، مورد، زاج، کندر و گلپر هم بود. آش‌جو، آش‌ماش و درهم‌جوش را دوست داشت. نوشابه نمی‌خورد.)) ❤️قصه های من و ننه‌آغا» مجموعه‌ی ۲۳ داستان‌ کوتاه و دلنشین است که در آن، ماجراهایی خاطره‌انگیز و گاهی پرهیجان از روزهای کودکی‌ و نوجوانی‌ نویسنده‌ای آشنا را می‌خوانیم که آثاری همچون «رویای نیمه شب»، «مرا با خودت ببر»، «شب صورتی» و… را در کارنامه خود دارد. نویسنده: کانال : https://eitaa.com/ketabe_khas سفارش از سایت آنی نو:👇👇 https://onino.ir/man-v-nane-agha/
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📙« » مجموعه‌ی ۲۳ داستان‌ کوتاه و دلنشین است که در آن، ماجراهایی خاطره‌انگیز و گاهی پرهیجان از روزهای کودکی‌ و نوجوانی‌ نویسنده‌ای آشنا را می‌خوانیم که آثاری همچون «رویای نیمه شب»، «مرا با خودت ببر»، «شب صورتی» و… را در کارنامه خود دارد. در حقیقت با این کتاب همه ما را به روزگار گذشته می‌برد‌. کانال : https://eitaa.com/ketabe_khas سفارش از سایت آنی نو:👇👇 https://onino.ir/man-v-nane-agha/
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
11.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تیزر 📙 کتابی بسیار جذاب و مناسب جوان و نوجوان کتابی آموزنده 💥کانال https://eitaa.com/ketabe_khas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖کتاب خاص📚
🔴 کتاب #تمثیلات آیت الله حائری شیرازی #تمثیلات_اخلاقی_تربیتی ۱ #تمثیلات_اخلاقی_تربیتی ۲ #تمثیلات_ا
💥تبعات «حکومت بدون اسلام» و «اسلام بدون حکومت» 🧐کله قند، انسان بدون سر: در حکومت اسلامی، ما از دو کید نجات پیدا کردیم: یکی «حکومت منهای اسلام» و دیگری «اسلام منهای حکومت». اگر حکومت منهای اسلام باشد، دیگر پایگاهی در بین امت مسلمان ندارد و پایگاه او ضعیف است. شما اگر کله‌قند را از قاعدهٔ پهنش در دست بگیرید، به‌راحتی می‌توانید حرکت کنید و آن برنمی‌گردد و واژگون نمی‌شود؛ چون پایگاه دارد. اما اگر کله‌قند را از رأس آن در دست بگیرید، باید دستی از خارج، کنارش را بگیرد، وگرنه واژگون می‌شود. شرق و غرب می‌خواهند ما حکومتی داشته باشیم که پایگاه مردمی نداشته باشد، و پایگاه حکومتمان در بین مردم ضعیف باشد؛ مثل کله‌قندی باشد که آن را بر رأسش قرار داده باشی و نیازمند باشد که نیرویی از خارج، آن را بگیرد. وقتی حکومتی پایگاه داخلی نداشته باشد، مجبور است دست ابرقدرت‌ها را بفشارد تا زمین نخورد؛ دست در کمر آنها قلاب کند تا بتواند دوام داشته باشد؛ مجبور است دودستی خودش را به آنها ببندد تا زمین نخورد؛ مجبور است با آنها قرارداد نظامی، سیاسی و فرهنگی ببندد، تا خودش را حفظ کند. این حکومت‌های عرب که حاکمیت بر مسلمانان را غصب کرده‌اند، به این دلیل به شرق و غرب وابسته‌اند که پایگاه داخلی‌شان ضعیف است. آنها روی پای خودشان نایستاده‌اند و تکیه‌گاه داخلی ندارند؛ ازاین‌رو مجبورند به کمک قراردادها، عهدنامه‌ها و پیمان‌های نظامی، خودشان را حفظ کنند. ادامه.........👇👇👇
📖کتاب خاص📚
💥تبعات «حکومت بدون اسلام» و «اسلام بدون حکومت» 🧐کله قند، انسان بدون سر: در حکومت اسلامی، ما از دو
شرق و غرب می‌خواهند که در کشورهای اسلامی حکومت‌هایی بر سر کار بیایند که اسلامی نباشند تا پایگاه مردمی نداشته باشند و مجبور شوند به آنها تکیه کنند. پس اگر حکومت، غیراسلامی بود، طبیعی است که باید وابسته به ابرقدرت‌ها، و آلت دست آنها باشد تا بتواند دوام بیاورد. این دربارهٔ حکومت منهای اسلام. اما «اسلام منهای حکومت»؛ مردم، زمانی مسلمان بودند، اما برای مسلمانی‌شان برنامهٔ سیاسی نداشتند؛ مسلمان بودند، ولی شیوهٔ حکومتی نداشتند. این‌گونه مسلمانی لازمه‌اش آن است که اسلام ما، در نماز و عبادت محدود شود و فکر کنیم که تشکیل حکومت اسلامی جزو وظایف ما نیست. 📗کانال https://eitaa.com/ketabe_khas https://onino.ir/temsilat-seyasi-ejtemaee-2/
🔴 📗بریده ای از یک کتاب _______________________ کار فرهنگی مسجد بسیار گسترده بود. همیشه برای جلسات هیئت یا برنامه های اردویی فلافل می خریدند. چون هم سالم بود هم ارزان. یک فلافل فروشی به نام جوادین در خیابان پشت مسجد بود که از آنجا خرید می کرد. شاگرد این فلافل فروشی پسری با ادب بود. با یک نگاه می شد فهمید که زمینه معنوی خوبی دارد. بارها به سراغ این فلافل فروشی رفتیم وبا این جوان حرف زدیم. و سعی کردیم اورا به مسجد جذب کنیم. رفاقت ما با او در حد سلام بود. تا شبی که مراسم یادواره ی شهدا در مسجد برگزار شد. این اولین یادواره ی شهدا بعد از پایان دوران دفاع مقدس بود. در پایان مراسم دیدم همان پسر انتهای مسجد نشسته است. سیدعلی تا او را دید بلند شد و با گرمی از او استقبال کرد. بعد اورا در جمع بچه های بسیج وارد کرد و گفت: ایشان دوست صمیمی بنده است که حاصل زحماتش را بارها نوش جان کرده اید. خلاصه کلی گفتیم و خندیدیم. بعد سیدعلی گفت: چی شد این طرفا اومدی؟! او هم با صداقتی که داشت گفت: داشتم از جلوی مسجد رد می شدم که دیدم مراسم دارید. گفتم بیام ببینم چه خبره که شما رو دیدم. سیدعلی خندید و گفت: پس شهدا تورو دعوت کردن. بعد با هم شروع کردیم به جمع آوری مسایل مراسم. یک کلاه آهنی مربوط به دوران جنگ بود که این دوست جدید ما با تعجب به آن نگاه می کرد. سیدعلی گفت: اگر دوست داری، بگذار روی سرت. او هم کلاه رو گذاشت روی سرش و گفت: به من میاد؟ سید علی هم به شوخی گفت دیگه تموم شد، شهدا برای همیشه سرت کلاه گذاشتند! همه خندیدیم اما واقعیت همانی بود که سید گفت. این پسر را گویی شهدا در همان مراسم انتخاب کردند. پسرک فلافل فروش همان هادی ذوالفقاری بود که سید علی مصطفوی او را جذب مسجد کرد و بعدها اسوه و الگوی بچه های مسجدی شد. 💥ادامه داستان را در کتاب:👇👇 🥀 بخوانید