eitaa logo
کتابـــــفـروشی و محصولات فرهنگی نورالزهرا🌙
708 دنبال‌کننده
2هزار عکس
303 ویدیو
0 فایل
کتاب فروشی و محصولات فرهنگی نورالزهرا🌙 🏠 زرند، چهار راه برق خیابان چمران،روبه روی کلینیک فرهنگیان 📚عرضه کننده جدیدترین وارزشمندترین کتاب ها و محصولات فرهنگی 🌷وابسته به گروه فرهنگی شهیدحمید سیاهکالی مرادی 📬ارسال به سراسر کشور خرید کتاب : @ketabyb
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 تنها گریه کن: روایت زندگی مادر شهید 🌿 این اثر کوشیده تصویری کوتاه و مختصر از یک عمر زندگی و و فرمان‌ برداری زنی را نمایش دهد که در تاریخ رشد کرد و اثرگذار شد. 📝گزیده: مچ دست هایش را گرفتم، قدرتم را جمع کردم و همان طور که عقب عقب می رفتم، به زحمت می کشیدمش سمت خودم. پاهایش تکان می خورد و ردّ می ماند روی زمین. نگاهش از خاطرم دور نمی شود. مات شده بود. زدم توی صورتش و فریاد کشیدم: «!» ولی بی جان تر از این حرف ها بود. محکم تر زدم شاید به هوش بیاید؛ فایده نداشت. دست انداختم و را از شکمِ پاره زن بیرون آوردم، به این امید که حداقل بتوانم معصومش را نجات دهم؛ ولی بدن و نوزاد ماند روی دستم؛ بی اینکه مجال داشته باشد گریه کند و یا حتی یک نفس در این دنیا بکشد! 🌿📖 متن بر این کتاب به شرح زیر است: بسم الله الرّحمن الرّحیم ـ با شوق و عطش، این کتاب شگفتی‌ساز را خواندم و چشم و دل را شستشو دادم. همه چیز در این کتاب، عالی است؛ روایت، عالی؛ راوی، عالی؛ نگارش، عالی؛ سلیقه‌ی تدوین و گردآوری، عالی، و شهید و نگاه مرحمت سالار شهیدان به او و مادرش در نهایت علوّ و رفعت .. هیچ سرمایه‌ی معنوی برای کشور و ملّت و انقلاب برتر از اینها نیست. سرمایه‌ی باارزش دیگر، قدرت نگارش لطیف و گویایی است که این ماجرای عاشقانه‌ی مادرانه به آن نیاز داشت. ۱۰ اسفند ۱۳۹۹ ــ از نویسنده جداً باید تشکر شود 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
📚 تنها گریه کن: روایت زندگی مادر شهید 🌿 این اثر کوشیده تصویری کوتاه و مختصر از یک عمر زندگی و و فرمان‌ برداری زنی را نمایش دهد که در تاریخ رشد کرد و اثرگذار شد. 📝گزیده: مچ دست هایش را گرفتم، قدرتم را جمع کردم و همان طور که عقب عقب می رفتم، به زحمت می کشیدمش سمت خودم. پاهایش تکان می خورد و ردّ می ماند روی زمین. نگاهش از خاطرم دور نمی شود. مات شده بود. زدم توی صورتش و فریاد کشیدم: «!» ولی بی جان تر از این حرف ها بود. محکم تر زدم شاید به هوش بیاید؛ فایده نداشت. دست انداختم و را از شکمِ پاره زن بیرون آوردم، به این امید که حداقل بتوانم معصومش را نجات دهم؛ ولی بدن و نوزاد ماند روی دستم؛ بی اینکه مجال داشته باشد گریه کند و یا حتی یک نفس در این دنیا بکشد! 🌿📖 متن بر این کتاب به شرح زیر است: بسم الله الرّحمن الرّحیم ـ با شوق و عطش، این کتاب شگفتی‌ساز را خواندم و چشم و دل را شستشو دادم. همه چیز در این کتاب، عالی است؛ روایت، عالی؛ راوی، عالی؛ نگارش، عالی؛ سلیقه‌ی تدوین و گردآوری، عالی، و شهید و نگاه مرحمت سالار شهیدان به او و مادرش در نهایت علوّ و رفعت .. هیچ سرمایه‌ی معنوی برای کشور و ملّت و انقلاب برتر از اینها نیست. سرمایه‌ی باارزش دیگر، قدرت نگارش لطیف و گویایی است که این ماجرای عاشقانه‌ی مادرانه به آن نیاز داشت. ۱۰ اسفند ۱۳۹۹ ــ از نویسنده جداً باید تشکر شود 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 نویسنده : اکرم اسلامی ناشر :حماسه یاران بها : ۷۵۰۰۰