کتاب پیکِ روشنا 🌱
•• اما دیگه بریم سراغ یه دفتر خیلی خیلی خاص
•••
اینم دفتری که قولش رو داده بودم😍
فنر دوبل
حاشیه دار
سه رنگ داره که هر رنگ
کاغذ هاش با جلدش ست هست
جلد مقوا گرم بالا
۶۰ برگ
۶۸ت
طرح های متنوع 🌱
📲برای ثبت سفارش و دیدن بقیه طرح ها 👇
@rahil125
•••
نحن جنود العباس ❤
الا فِانَّ حِزبَ الله هُمُ الغالِبون
سلام و رحمه الله 🌱
•••
حالا که رژیم منحوس اسرائیل دوست
داره پایانِ کثیفش رو زودتر رقم
بزنه، مطالبه ی همه ی مجاهدان
اینه که راه رو باز کنن که در پایان
رساندن این خبیث ها ما هم شریک
باشیم ...
مطالبه ی حضور در کنار
بچه های حزب الله ✌
#سپاه_پاسداران
#حزب_الله
کتاب پیکِ روشنا 🌱
••• حالا که رژیم منحوس اسرائیل دوست داره پایانِ کثیفش رو زودتر رقم بزنه، مطالبه ی همه ی مجاهدان این
این مطالبه باید عمومی بشه و برسه
به دستان مسوولین مربوطه ...
ما از همین جا اعلام میکنیم که به
هیچ وجه بچه های عزیز حزب الله
رو تنها نمی گذاریم و تا آخرین لحظه
در کنارشون هستیم ...
جان و مال و همه زندگی مون رو
میذاریم تا پیروزی شما و اسلام
رو ببینیم ان شالله ✌
#حزب_الله
👓 پیشنهاد: فردا با تعطیلی دروس قم یک تجمع بزرگ با حضور علما و طلاب پرشور در #حرم برگزار شود (نه فیضیه، حتما در حرم)
❗️ مطالبه خونخواهی و ایستادن تمام قد پشت حزبالله
| دوستان طلبه قمی بسم الله پخش کنید |
•••
دیگه برا تلاش نکردن هیچ بهانه ای
از هیچ کسی پذیرفته نیست...
| اگه دیر بجنبیم شیعیان رو
قلع و قمع میکنن ... البته
که باید این آرزو رو به گور ببرن
که میبرن ان شالله |
#حزب_الله
•••
تمدید شد 🌱 تا ۱۵ مهرماه
( اعلام نتایج قرعه کشی ۲۰ مهر ماه از کانال
روشنا در ایتا @ketab_peyk_roshana )
" جشنواره بزرگ فروش لوازم التحریر "
🌼🌱به همراه قرعه کشی سه کمک هزینه سفر مشهد مقدس به سه نفر به قیمت هر کدام ۲.۵۰۰.۰۰۰ تومان 🌼🌱
🌟 هر ۸۰۰.۰۰۰ تومان یک امتیاز 🌟
⏰زمان: ۵ شهریور ماه تا ۱۵ مهر ماه
مکان 👇
🔵شعبه اول : اکبرآباد، روبه رو بانک کشاورزی، زیرزمین پاساژ مرحوم سلیمی . ۰۷۱۳۷۸۰۳۱۲۶
🔵شعبه دوم : کوار، پایین تر از پمپ بنزین توانا، خیابان الزهرا، جنب مسجد الزهرا . ۰۷۱۳۷۸۲۶۲۱۲
🌻🌻🌻فروشگاه روشنا 🌻🌻🌻
خدا رحم کنه 😔😔😔
پشت سر هم داره گند میزنه !!!!
#رییس_جمهور
#پزشکیان
بابا نمیخواد شما اظهار نظر کنی
درباره ی منطقه !!!
بریم برا معرفی یه کتابی
که این روزها خیلی
دنبالش میگردین!!!!
تا حالا چند نفر سراغش
رو گرفته 🌱
•••
رمانی که در غالب سریال
درآمد...
شما هم سریال ش رو
نگاه میکنین ؟!
#طوبی
اربعین طوبی #رمان
🌼🌱داستان کتاب رمان اربعین طوبی درباره طوبی دختری نوجوان است که در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ پدرش را از دست می دهد و در روزگار یتیمی به ازدواج تاجری عراقی در می آید و در بصره همسایه هوویی زبان نفهم می شود. اوضاع زندگی بر وفق مراد نیست اما طوبی تصمیم می گیرد به جای فرار بماند و فرزندانی تربیت کند که افتخار همسرش عبدالله باشند.
۲۵۰ ت با تخفیف ۱۱٪ ۲۲۵۰۰ت
۳۲۸ صفحه
📲برای ثبت سفارش👇
@rahil125
کتاب پیکِ روشنا 🌱
اربعین طوبی #رمان 🌼🌱داستان کتاب رمان اربعین طوبی درباره طوبی دختری نوجوان است که در کودتای ۲۸ مرداد
توضیحات 👇
سال هایی توام با شادی و مرارت برای طوبی سپری می شود تا اینکه ارتش بعثی صدام به ایران حمله می کند. پسران طوبی باید به ارتش ملحق شوند اما طوبی جنگیدن با خمینی را برای فرزندانش حرام می کند و …
شخصیت طوبی در رمان اربعین طوبی داستان زندگی خود را در مسیر پیاده روی اربعین از بصره تا کربلا برای نوه هایش تعریف می کند. متن داستان این کتاب ۴۰ گام دارد و در هر گام با دستمایه قرار دادن داستان زمان حال طوبی و پیاده روی او به سمت کربلا با رجوع به گذشته، نوجوانی، جوانی و میان سالی او که در بر دارنده حال و هوای بخش هایی از تاریخ معاصر دو سرزمین ایران و عراق است روایت می شود. این داستان برگرفته از واقعیت است.
کتاب پیکِ روشنا 🌱
توضیحات 👇 سال هایی توام با شادی و مرارت برای طوبی سپری می شود تا اینکه ارتش بعثی صدام به ایران حمله
برشی از کتاب:
خانه عبدالله ، خانه بزرگی بود اما همان روز اول دلم برای همه کودکیم تنگ شد. خوب شد مامانی همراهم آمده بود و الا دق مرگ می شدم. مامانی حال روزش از من بدتر بود و یک هوس زیارت سرپا نگهش می داشت. روز سوم شد و هوویم پا به خانه اش نگذاشت. مامانی حالش دست خودش نبود. هر وقت اینطوری می شد می نشست پای چرخ خیاطی اش و هی می دوخت و هی می دوخت تا خستگی جای فکر و خیالش را بگیرد.
اما اینجا فقط می بایست دور خودش بچرخد. دو پر چادررش را گره زد به کمرش ، یک یا علی محکم گفت و خانه را آب و جارو کرد. عبدالله که برگشت کلی شرمنده شده بود و می خواست دست مامانی را ببوسد اما هنوز بینشان یک کوه یخِ آب نشده فاصله بود. عبدالله با زبان بی زبانی به مامان فهماند که زن اولش فعلا روی پاشنه لج افتاده و قصد آمدن ندارد. مامان خنده ای کرد و بعد به آذری چیزهایی گفت که عبدالله نفهمد .
مضمون حرف های ترکی مامانی این بود:
به ما گفته بودند عراقی ها مهمان نوازند . این بود رسمش؟ خودتان از خودتان چهارتا چهارتایش را می گیرید حالا چه شده برای ما ناز و کرشمه می آیید؟ دختر یتیممو سپردم به زینب خاتون. ابالفضل بزنه به کمر هرکی باهاش بد تا کنه….
عبدالله هر چه را نفهمید، زینب و ابالفضل را خوب فهمید.
با همان فارسی نیم بندی که بلد بود گفت : وسایلتان را جمع کنید تا بفرستمتان کربلا.
دویدم چمدانم را ببندم که مامانی گفت: خودم تنها می روم. تو بمان پیش شوهرت.شاید زنش آمد. تو نباشی وهم ورش میدارد ، برای خودش جولون می دهد. خیال می کند تو آمدی گردش و تفریح . بمان سر زندگیت و حقت را بگیر.