#ادبیات_عرب
#مقامات_حریری
گزارش مقام (مجلس) 37
سروجی پیش قاضی می رود و از پسر خود شکایت می کند که این پسر مثل قلم بد است و خوب نمی نویسد یعنی نافرمانی می کند با اینکه از کوچکی او را بزرگ و تربیت کرده ام ولی حالا با من مخالفت می کند.
قاضی: عاق شدن فرزند یک نوع فرزندمردگی است و خیلی وقت ها عقیمی و بی فرزندی بهتر و چشم روشن کننده تر از بچه داشتن است (أشهد أنّ العقوق أحد الثکلین و لرُبّ عُقم أقرّ للعین)
فرزند از حرف قاضی ناراحت می شود و می گوید: من حرمت پدرم را نگه داشتم و از او اطاعت کردم ولی حالا از من کارهای غیر ممکن می خواهد.
قاضی: از تو چه می خواهد؟
فرزند: از وقتی که گرفتار قحطی و خشکسالی شده از من می خواهد گدائی کنم ولی خودش به من تعلیم و ادب داده بود که حرص مایه خستگی است و طمع و گدائی سرزنش و ملامت می آورد.
پدر از دست فرزند ناراحت می شود و او را بسیار نکوهش می کند اما بعد ناراحت شده و فرزند را نوازش می کند و می گوید: سرمایه داران باید قناعت کنند ولی گدائی برای کسی که احتیاجات ضروری دارد مستثناست. فرزندم تو خودت قبلاً سروده بودی که سختی و گرسنگی را تحمل نکن برای اینکه مردم بگویند تو عزت نفس داری از مردم کمک بخواه اگر دادند گوارای وجودت و اگر هم چیزی ندادند عیب و نقصی بر تو نیست چون موسی و خضر (علیهما السلام) هم از مردم غذا خواستند ولی مردم به آنها غذا ندادند.
قاضی از این دوگانگی قول و عمل فرزند ناراحت می شود و رنگ به رنگ شدن او را سرزنش می کند.
ادامه 👇
کتاب شناخت 👇
🆔@ketab_shenakht
کتاب شناخت
#ادبیات_عرب #مقامات_حریری گزارش مقام (مجلس) 37 سروجی پیش قاضی می رود و از پسر خود شکایت می کند که
#ادبیات_عرب
#مقامات_حریری
ادامه گزارش مجلس 37👆
فرزند از قاضی معذرت خواهی می کند و می گوید کسی نیست که به ما کمک کند. قاضی ناراحت می شود که چه کسی گفته که کسی نیست که به شما کمک کند؟
پدر فهمید که موقع مناسبی است که قاضی را تحریک کند و دام خود را پهن کند و سرود: آقای قاضی علم و وقار شما از کوه رضوی استوارتر است و این بچه جاهلانه ادعا کرد که آدم با خیر و برکتی در دنیا نیست او نمی داند که شما از طایفه بخشندگان اید پس جود و کرم کن به طوری که این بچه را رسوا کنی که ادعا می کرد بخشنده ای نیست.
قاضی از این شعر پدر خوشش می آید و بر او بخشش بسیار می کند و به بچه می گوید: دیدی که حرف هایت اشتباه بود دیگر زود مردم را سرزنش نکن و از پدرت اطاعت کن.
پسر دست قاضی را می بوسد و به دامن پدر پناه می برد و از محضر قاضی خارج می شوند و پدر قاضی را مدح و ستایش می کند که : مظلومین و بیچارگان باید پیش این قاضی بیایند که جود و سخاوتش پیشینیان را تحقیر کرده و عدل و دادش آیندگان را خسته خواهد کرد یعنی هر کاری کنند که مثل این قاضی بشوند نمی توانند و تنها خود را خسته می کنند.
سروجی با این دعوای ساختگی توانست قاضی را سرکیسه کند.
کتاب شناخت 👇
🆔@ketab_shenakht